من در روز ۳۰خرداد با تعدادی از خواهران برای آمادهسازی تظاهرات در یک پایگاه جمع شده بودیم مزدوران سپاه که بهشدت بههم ریخته بودند به پایگاه ما هجوم آوردند و وحشیانه با شکنجه ما را دستگیر کردند.
در سلولهای سپاه ما ۱۰۰نفر بودیم و روز بعد متوجه شدیم سلولهای مقابل هم همین وضعیت بود. تا صبح صدای شکنجه قطع نمیشد. تعداد زندانیان خیلی زیاد شد و تعدادی از ما را به عادلآباد شیراز منتقل کردند.
ما را به سلولهایی بردند که کف آن آب داشت اما خواهران مقاومت میکردند. مزدوران مرتب میگفتند شما دیگر تمام شدید اما امروز من خطاب به همه آنها میگویم که زهی خیال باطل! گیرم که میکشید گیرم که میزنید با رویش ناگزیر جوانه می کنید؟
همین جا یاد میکنم از دانشآموزی که او را زنده در آتش سوزاندند. همچنین از الهه دکنما دانشآموز ۱۸سالهای که مزدوران را به ستوه آورد و پس از شکنجه فراوان تیرباران شد.
و امروز با کانونهای شورشی و موسسان پنجم راه را با عزمی بیشتر ادامه میدهیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر