۱۳۹۴ شهریور ۹, دوشنبه

سازمان مجاهدين خلق: اشرف- به ياد سعيد - گفتگو با محمد برادر شهيد قهرمان سعيد اخوان - قسمت اول

به ياد سعيد - گفتگو با محمد برادر شهيد قهرمان سعيد اخوان - قسمت اول

 

گرامى باد ياد و خاطره شهيدان

امیر مسعود نظری
امیر مسعود نظری

مشخصات شهید امیر مسعود نظری

محل تولد: تهران
شغل - تحصيل: شهیدان سرافراز اشرف
سن: 35
محل شهادت: اشرف
زمان شهادت: 1392

مجاهد شهید امیر مسعود نظری - شیدای آزادی مردم ایران

متولّد1358 ـ تهران
تحصیلات: متوسطه ـ آلمان

 «قهرمانی، نامی است.
تو می‌توانی آن را بر پهلوانی بنهی
که بازوهای تنومندی دارد.
اما من آن را بر تو می‌گذارم
که دلی عاشق
و سری پر مهر مردم داشتی»

 «چه افتخاری از این بالاتر که ما هم لیاقت این مشی و این آرمان که پایه گذارش سرور شهیدان حسین بن علی است را داشته باشیم و مگر او نگفته بود که هر زنده‌ای ناگزیر رونده راه من خواهد بود؟ … هیچ‌کس شک ندارد که به قول سعید محسن، خون ما برنده‌ترین سلاح ماست». فرازی از نامه امیر نظری به رهبر مقاومت 2 اردیبهشت 1390.
مجاهد قهرمان امیر نظری جوان مجاهد و پرشوری بود که از همه مواهب یک زندگی مرفّه در اروپا برخوردار بود. اما با غیرت مجاهدی و با عشق به میهن، به میدانهای مبارزه برای آزادی شتافت و با آگاهی و ایمان تمام انتخاب کرد که خونش سلاح این مبارزه مقدس باشد.
او زندگیش را این‌گونه شرح داده است:
 «من در سال 1358 در تهران متولد شدم. سه سال در ایران بودم» «… در سن کودکی همراه مادرم در زندان اوین بودم».
«سال 62 برای وصل به سازمان از ایران خارج شدیم… . تا سال 65 در مدارس سازمان کلاس اول و دوم را گذراندم. … در سال 69 کلاس پنجم بودم و اواخر آن جنگ کویت شروع شد و تازه اول راهنمایی را شروع کرده بودم که… به آلمان رفتم.
امیر در سال 76 درس و تحصیل خود در آلمان را کنار گذاشت و مبارزه برای مردمش در ارتش آزادی را انتخاب کرد.

چه زيباست وقف آرمان شدن - به ياد 52 قهرمان اسطوره اشرف

دوشنبه, 10 شهریور 1393 08:53
كشتند و كف زدند و جهيدند و دف زدند
پنداشتند ضربه به قلب هدف زدند
گرگان ننگ، همچو بزان در سحرگهان
از شب در آمدند و به قلب شرف زدند
گفتند كار اشرف  شيران تمام شد
ياقوت ها ز سينة پاك صدف، زدند
اما يك و دو وسه وصد اشرف دگر
بنگر به هر كرانه  چه جانانه صف  زدند
سالگرد حماسه اي را به يادبود ايستاده ايم كه يادش نه از خاطر ما مي رود و نه از صفحة خاطرة ايران و منطقه و جهان. پرچمش بر فراز هزار اشرف در اهتزاز است و يادش در قلبهاي بيشماران الهامبخش.
چون گَردة سنبله اي كه در باد پراكنده شود. شكوفه هاي عزم از ارادة اشرفيان به همه جا رفت. تنها چهار روز از آن قتل عام گذشته بود كه در قلب تهران تصاوير وشعار گراميلاشت 52 شهيد کهکشان اشرف به اهتزاز در آمد.
آري نه وجدان بشر و  عدالت و انصاف راضي مي شود كه از آن قاتلان بگذرد و نه ارادة مقاومت ايران خواهد گذاشت كه يك قطره از خون آن قهرمانان از جوشش بيفتد.
در سحرگاه دهم شهريور سال گذشته دشمن آزادي مردم ايران، آمد تا با نابودي 101 مجاهد اشرفي بي سلاح باقيمانده در اشرف، يك پيروزي بزرگ به دست آورد و  آنگاه جشن ضربة كمرشكن به مجاهدين بگيرد.
اما راستي رژيم ولايت فقيه چه به دست آورد؟  چه ميخواست؟ و آيا به آن رسيد؟

ترانه کردی به یاد بهروز آلخانی، جسورانه ایستاد و بر چوبه‌دار بوسه زد

 

کرج - استمداد زندانی سیاسی محمدرضا پور شجری

گزارشهای تکمیلی از خودسوزی تکان‌دهنده یک معلم زحمتکش در سنقر

بيشتر بخوانيد

عکس معلمی که در اعتراض به خاطرشدت فشار و اخاذی سنگین شهرداری و بی عدالتی خود را به آتش کشید


بر اساس گزارشهای تکمیلی از شهرستان سنقر در استان کرمانشاه هموطنی که خود را به آتش کشید منصور کیهانی نام داشت و تا سال گذشته در رشته علوم تجربی تدریس می‌کرد. وی در یک اقدام اعتراضی علیه حکومت آخوندی در محوطه مجتمع اداری فرمانداری رژیم در سنقر خود را به آتش کشید و جان سپرد.

در پی انتشار خبر خودکشی این هموطن و خشم و انزجاری که برانگیخته است، «امیر شاه آبادی معاون سیاسی امنیتی استانداری کرمانشاه گفت: انگیزه متوفا از خودکشی وجود مشکلاتی در اخذ پروانه ساخت مسکن و عوارض شهرداری بوده است».

بيشتر بخوانيد

ايران: اعدام- ۱۶ اعدام در سه روز


ایران: ۱۶ اعدام در سه روز

بيشتر بخوانيد

شورای ملی مقاومت ایران


رژیم ضدبشری آخوندی طی روزهای ۴، ۵ و ۷شهریورماه ۱۶زندانی را در شهرهای مختلف بدار آویخت
در روز 4شهریور علاوه بر اعدام جنایتکارانه زندانی سیاسی بهروز آلخانی در زندان ارومیه، 12 زندانی دیگر به‌طور جمعی در زندانهای کرمانشاه و ارومیه بدار آویخته شدند. رژیم آخوندی تا کنون از انتشار اطلاعات مربوط به اعدام‌شدگان خودداری کرده است.
در روز 5شهریور جمال جعفری، اهل سنندج، پس از تحمل چهار سال حبس در زندان این شهر بدار آویخته شد. در روز 7شهریورماه نیز، دو زندانی در زندانهای بندرعباس و خرم‌آباد اعدام شدند. عبدالله زارعی که در بندرعباس بدار آویخته شد، 25ساله و اهل شهرستان میناب (استان هرمزگان) بود. یک زندانی 23ساله نیز برای اجرای حکم اعدام همراه با زارعی به سلول انفرادی منتقل شد که از سرنوشت او خبری در دست نیست.
بيشتر بخوانيد.

اخبار - ايران - زندانيان سياسي
تاريخ: PM 3:55:56 1394/6/9

کرج - بیانیه جمعی از زندانیان سیاسی زندان گوهردشت کرج به‌مناسبت دومین سالگرد دهم شهریور ۹۲ حمله جنایتکارانه به اشرفیان

زندان گوهردشت کرج

زندان گوهردشت کرج

بمناسبت سالگرد دهم شهریور 1392 بیانیه‌ای از طرف جمعی از زندانیان سیاسی در گوهردشت کرج در سالگرد دهم شهریور 1392 (حمله جنایتکارانه به اشرفیان) 

واقعه سخت هولناک بود... ... هر لحظه شهیدی در خون می‌غلطید، بی‌سلاح و با دستانی بسته... .. در عملی بی‌تردید جنایتکارانه و مصداق بارز قتل‌عام... ! دلیل ایستادگی و مقاومتشان را شاید آنموقع کسی نمی‌دانست، گوئیا تنها ندایی در وجودشان آنها را به ایستادگی و استقامت فرا می‌خواند، همان‌گونه که پیامبرشان را.. فاستقم کما امرت... و دنیا هم بهت‌زده این صحنه‌ها را نظاره می‌کرد. 

و هم علی ما یفعلون بالمومنین شهود... ! تا از خانه و حقشان در برابر زور، ستم، خیانت و گلوله حتی با دستان بسته، با خونشان دفاع کنند... . تا شاید این پیام را با خونشان به جهانیان بفهمانند که تنها راه نجات مقاومتی است تا پای جان و هیچ راه میان‌بر و گریزی از آن نیست، یا تمام قد می‌ایستند و از حقوقشان تا پای جان دفاع می‌کنند و یا با اکراه از آن سر باز می‌زنند و برندهای مختلف گفتگو و مذاکره و خلاصه مماشات را بر می‌گزینند و لاجرم هر روز بندهای اجحاف و ستم و تجاوز را بر گرده‌هایشان تنگتر احساس می‌کنند... . ولو این‌که اسمش را پذیرفتنی‌تر انتخاب کرده هزینه، فایده، برد- برد و یا احترام متقابل و غیره بگذارند... . ! 

بيشتر بخوانيدhttp://www.mojahedin.org/news/

ايران: تهران - ۵ رشته تظاهرات و تحصن برای قطعی آب و برق و ارتباطات و گرانی

تهران - ۵ رشته تظاهرات و تحصن برای قطعی آب و برق و ارتباطات و گرانی

  تهران - شهرداری  پردیس

تهران - شهرداری پردیس

روزهای 8 و 9 اردیبهشت 5رشته اعتراض و تحصن برای قطعی آب و برق و ارتباطات و گرانی در تهران و شهرکهای اطراف آن ادامه داشت. 

افسریه - یکشنبه 8شهریور به‌دنبال قطعی آب به مدت 4ساعت در خیابانهای 15متری دوم و سوم افسریه، گروهی از مغازه‌داران و خانواده‌ها در مقابل اداره آب منطقه‌ای تجمع اعتراضی برگزار کردند، قطعی آب به یک موضوع ادامه دار در این محل تبدیل شده و خشم مردم را برانگیخته است.

پردیس -  صبح روز دوشنبه 9شهریور 1394، جمعی از اهالی شهر پردیس واقع در 17 کیلومتری شرق تهران، به‌دلیل قطع آب در مناطق مختلف این شهر، در مقابل شهرداری دست به تجمع اعتراضی زدند. 

ايران: اعتصاب آهن فروشان منطقه شاد آباد تهران

اعتصاب آهن‌فروشان منطقه شادآباد تهران

بازار آهن فروشان در تهران

بازار آهن فروشان در تهران


امروز دوشنبه 9شهریور آهن‌فروشان منطقه شادآباد تهران به اعتصاب خود در اعتراض به اخاذی مالیاتی رژیم آخوندی ادامه دادند.
 
بازار آهن‌فروشان اخیراً به‌شدت دچار رکود است و میزان ساخت و ساز به‌دلیل وضعیت نابسامان اقتصادی افت زیادی داشته است. در چنین وضعیتی، دولت آخوند روحانی فشار بر بازاریان برای اخاذی مالیاتی را افزایش داده است.
در مرداد ماه نیز تعداد قابل توجهی از آهن‌فروشان شادآباد به‌مدت یک هفته در اعتصاب بودند.

عراق: حمایت نماینده ویژه دبیرکل ملل‌متحد در عراق از تظاهر کنندگان و هشدار به شبه‌نظامیان

حمایت نماینده ویژه دبیرکل ملل‌متحد در عراق از تظاهر کنندگان و هشدار به شبه‌نظامیان

یان کوبیس نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل  - تظاهرات عراق

یان کوبیس نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل - تظاهرات عراقیان کوبیس نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل در عراق نسبت به حضور شبه‌نظامیانی که زندگی تظاهر کنندگان را تهدید می‌کنند؛ هشدار داد و خواستار تحت پیگرد قرار گرفتن آنان شد. 

بيشتر بخوانيد

ايران هسته اي: سناتور جیمز اینهوف و اسکات پرویت دادستان کل ایالت اوکلاهما: توافق اتمی نقض حقوق‌بشر و تروریسم را تقویت می‌کند

سناتور جیمز اینهوف و اسکات پرویت دادستان کل ایالت اوکلاهما: توافق اتمی نقض حقوق‌بشر و تروریسم را تقویت می‌کند
سناتور جمهوریخواه جیمز اینهوف - اسکات پرویت دادستان کل ایالت اوکلاهما

سناتور جمهوریخواه جیمز اینهوف - اسکات پرویت دادستان کل ایالت اوکلاهما


روزنامه وال استریت ژورنال روز دوشنبه 9شهریور اقدام به درج مقاله مشترکی به قلم سناتور جمهوریخواه جیمز اینهوف رئیس کمیته محیط زیست و امور اجتماعی سنای آمریکا و اسکات پرویت دادستان کل ایالت اوکلاهما کرده است. در این مقاله توافق اتمی با رژیم ایران به‌عنوان اقدامی فوق‌العاده بحث‌برانگیز و جدال آمیز مورد انتقاد قرار گرفته است. در این مقاله آمده است: توافق اتمی می‌تواند منجر به دستیابی رژیم ایران به تسلیحات اتمی، ادامه نقض حقوق‌بشر و حمایت از تروریسم توسط این رژیم شود. حاکمان تهران می‌توانند تحت این توافق به زندانی کردن اتباع آمریکا و تهدید منافع آمریکا و متحدانش ادامه دهند. 
بيشتر بخوانيد

عراق: تظاهرات بزرگ مردم عراق برای برکناری رئیس قضاییه عراق و اصلاح ارگان قضایی


تظاهرات بزرگ مردم عراق برای برکناری رئیس قضاییه عراق و اصلاح ارگان قضایی

تظاهرات عراق

تظاهرات عراق

به گزارش تلویزیون البغدادیه مردم عراق از استانهای مختلف این کشور امروز تظاهرات بزرگی را در مقابل مقر شورای عالی قضایی با خواست برکناری مدحت المحمود و اصلاح ارگان قضایی برگزار کردند. البغدادیه گفت در بغداد موج جمعیتی که از منطقه حارثیه در غرب بغداد به سمت مقر شورای عالی قضایی در حرکت بود؛ خواستار برکناری مدحت محمود و استقلال دستگاه قضایی و پاکسازی آن از فاسدان و انحلال سیستم خبرچینها در عراق بود. 

بيشتر بخوانيد

سازمان مجاهدين خلق: مجاهدين در سالگرد طلائي یک گنجینه از ارزش های اخلاقی، فرهنگی و سیاسی در جهان امروز

آلخو ویدال کوادرارس نایب رئیس سابق  پارلمان اروپا و رئیس کمیته درجستجوی عدالت که چهار هزار پارلمانتر را شامل می شود،  با جوانان در برلین دیار نمود. این دیدار صمیمانه با حضور جوانان ایرانی هوادار مقاومت ایران بمناسبت گرامیداشت پنجاهمین سالکرد تاسیس سازمان مجاهدین خلق ایران صورت گرفت. در اين ديدار آقاي آلخو ویدال کوادرارس مطالبي با جوانان مطرح كرد. 

متن سخنان آقاي ويدال
دوستان عزیز،
از شما برای دعوت از من به برلین و چنین استقبال گرمی بسیار سپاسگزارم. خوشحالم که شما و به خصوص نمایندگان نسل جوان از مقاومت را از نزدیک میبینم.
حضور فعال جوانان در این کارزار حامل یک پیام بسیار مهم است: این نشان می دهد که این اپوزیسیون، به رغم سرکوب وحشیانه توسط ملایان، دارای ظرفیت های شگفت انگیزی است که خود را پس از هر حمله و ضربه بازسازی کند و لذا دارای آینده ای روشن می باشد.
هنگامی که ما در مورد سرکوب صحبت میکنیم، میباید اعدام های دسته جمعی بیش از 30،000 زندانی سیاسی از سازمان مجاهدین خلق ایران در تابستان سال 1988 را به یاد داشته باشیم. دلیل اعدام آنها این بود که آنها از محکوم کردن سازمان مجاهدین خلق و رهبری آن خودداری کردند. آنها مقاومت کردند و گر چه بسیاری از آنها قرار بود پس از چند سال در زندان آزاد شوند ولی همه آنها به دستور خمینی اعدام شدند. آنها در گورهای دسته جمعی در قبرستانی در تهران به خاک سپرده شدند و خانواده های آنها حتی نمیدانند برای سوگواری عزیزان خود به کجا بروند. این یک جنایت علیه بشریت بود که طبق قانون بین المللی، مقامات ارشد این رژیم از جمله برخی از اعضای کابینه فعلی روحانی میباید بخاطر آن به محاکمه و مجازات شوند.
چند روز دیگر سازمان مجاهدین 50 ساله خواهد شد. من بسیار خوشحال و مفتخر هستم که همراه با شما در جشن و شادمانی پنجاهمین سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین شریک باشم که به جشن ۵۰ سالگی «گولدن جوبیلی» ( سالگرد طلایی) میگویند.
بيشتر بخوانيد

بي بي سي : انجمن نجات ايران «كيمياگري در بي بي سي »! ـ محمدمهدي محسني

شنبه ۹ شهریور ۱۳۹۴ ه‍.ش.

انجمن نجات ايران «كيمياگري در بي بي سي »! ـ محمدمهدي محسني

انجمن نجات ايران 
علم شيمي را علم تجزيه و تركيب عناصر نيز ميگويند. تا قبل از پديد آمدن علم شيمي بشر از تركيب مواد با يكديگر هيچ نميدانست و در جهل مطلق، توضيحي علمي براي واكنشهاي شيميايي نداشت، نميدانست كه چرا وقتي سديم در آب ميافتد يك دفعه منفجر ميشود و چرا وقتي يك قطعه آهن در معرض رطوبت قرار ميگيرد زنگ ميزند. حتي نميدانست چرا وقتي به يك آتش فوت ميكند شعله ورتر ميشود و ...
اما علم شيمي راز تمام اين ابهامات و سؤالها را گشود. امروز هر دانش آموز دبيرستاني بدون اينكه حتي سديم را ديده باشد ميتواند به تفصيل شرح دهد كه چرا سديم در برخورد با آب چنان واكنشي دارد. شايد بشود گفت عملكرد هر علمي اين است كه نور و پروژكتوري بر قسمتي از سياهي ناشي از جهل انسان مي تاباند و آنرا روشن ميكند. 

۱۳۹۴ شهریور ۸, یکشنبه

سازمان مجاهدين خلق ايران- در پنجاهمين سالگرد سازمان مجاهدين خلق ايران خاطراتي از محمد حنيف نژاد از زبان يارانش


 

آن روزها براي كندن از محيطهاي خانوادگي و دوستان عاطفي و فاصله گرفتن با دنياي عاديگري، سعي مي كردم عواطف خانوادگي را درمقابل عواطف انقلابي كوچك بشمرم يا به نفي صوري واقعيتها بپردازم،  اما محمدآقا درتفسيري تكان دهنده و به غايت بدهكارانه از آيه » مالكم لا تقاتلون في سبيل الله والمستضعفين من الرجال والنساء ….چرا در راه خدا و انسانهاي بي پناه وتحت ستمي كه راه به جايي نبرده دست ياري مي طلبند، مبارزه نمي كنيد و… آيه 75 سوره نساء «  مرا سر جايم نشاند و نشان داد كه به عنوان عنصر آگاه و انقلابي، بايستي حتي  درمقابل كاستيهاي  ديگران، خودم را مديون و بدهكار بدانم ، او متقابلا ارزشهاي واقعي اطرافيان و مردمي را كه با آنها سروكار داشتيم برمي شمرد و دررابطه با خانواده نيز نشان مي داد كه چگونه مي شود در اوج دوست داشتن آنها، به مبارزه حرفه يي روي آورد وتازه آنها را هم كه آماده همه گونه فداكاري هستند،  جذب مبارزه كرد، بعداز اولين ديدار،تا چند روز از خود بيخود بودم،  انگار با احساس بي وزني روي ابرها حركت مي كردم،حتي چند بار پدر و مادرم  پرسيدند كه مهدي مگر چه شده؟ و تو در چه عالمي هستي؟ ولي راستي راستي، در درون من اتفاقي افتاده بود، با تب وصل از درد بيگانگي درآمده بودم، در زندگي 2بار ديگر شاهد چنين لحظه يي بودم، روزي ازروزهاي آبان51 در زندان شماره 3 قصر، مسعود را نشناخته پيدا كردم و در وجودش رمز بودن را،  يك بار ديگر هم  در زمستان 54  در سلولهاي بند 6 كميته، وقتي ديگربار صدايش را شنيدم ،  در يك چشم به هم زدن صاحب همه چيز شدم، ازآن پس كميته و ساواك با تمام دژخيمانش  پوشالي بيش نبود.

اما دومين ديدار با حنيف، گمان مي كنم وقتي بود كه ما ديگر يك تيم 3 نفره شده بوديم، قبل ازارتباط با سازمان، با تفاسير مختلف قرآن آشنايي داشتم، تا آن جا كه به همراه  يكي از همكلاسيهاي آن زمان، باورمان شده بود كه ما هم مي توانيم كم كم تفسيري برقرآن بنويسيم… به خصوص كه مقداري هم  فلسفه و منطق و فقه و اصول خوانده بوديم، به همين جهت در زنگ قرآن و نهج البلاغة حنيف،  فكر مي كردم  دست پري در اين زمينه دارم، اما وقتي او شروع به تفسير آيات سوره محمد كرد، تمامي دستگاه حقيرم  فرو ريخت: »الذين كفروا وصدوا عن سبيل الله اضل اعمالهم  /والذين آمنوا وعملواالصالحات ….آنان كه كفر ورزيدند و سد راه خدا شدند، اعمالشان را تباه كرد، و آنان كه ….«،  حالا گويي تك تك آيات قرآن،  پيام وحرف روشني دررابطه با مبارزه روزمان داشتند،  يادم هست كه دراولين جلسه بحث شناخت هم ، دريچه هاي دنياي تازه يي به رويم گشوده شد و به راستي پديده هاي اطرافم را  جور ديگري مي ديدم،
در همان اولين نشستها،  محمدآقا تصويري از پروسه زيباي تكامل جهان از ابر اوليه  تا انسان را برايمان تشريح كرد، شايد مي خواست در قدم اول ما را با هويت انساني خود كه پيوند با خدا و هستي است، آشنا كند، سپس بحث را در ارتباط باتوده هاي مردم و ستمكشان به بلوغ خودش رساند و مسئوليت انقلابي ما را در يك دستگاه منسجم آرماني خاطرنشان كرد، حنيف پيچيده ترين بحثها را با مثالهاي ساده از زندگي روزمره وملموس خودمان زنده مي كرد، درميان صحبتهايش لحظاتي مي گذشت كه هيچ كس حتي پلك  هم نمي زد و بارها استكان چاي در دستهايمان سرد و فراموش مي شد، يادم هست كه در اولين نشست تيممان وقتي او خداحافظي كرد ورفت، مدتي ما سه نفر بي حركت فقط به همديگر نگاه مي كرديم و بعد آهسته از هم مي پرسيديم كه راستي او كيست؟ و اين حرفها را از كجا مي زند؟ و اصلا جريان ازچه قرار است؟ لحن كلام و اصطلاحاتش به زودي وارد فرهنگ روزمره ما شد،
درهمان جلسات اول،  وقتي بچه ها از محفلهايي كه قبلا در آن بودند يا مي شناختند،  با دافعه ياد مي كردند،  محمدآقا موضعي متفاوت داشت، او با اين كه  به وضوح به ماهيت اين محفلها به مثابه سد و مانعي درمقابل مبارزه انقلابي اشاره مي كرد، اما معتقد بود كه بايد سراغ اين محفلها برويم و افراد مناسب و نخبه را ازميان آنان عضوگيري كنيم، واقعيت اين بود كه عمده كادرها و اعضاي سازمان درسالهاي 48 تا 50 ازميان همين محفلها عضوگيري شده بودند، محمدآقا مي گفت اين محفهامانند گلدانهايي هستند كه گلها را درآن قلمه زده وآماده تكثير كرده اند، ما بايد به ميانشان رفته و قلمه هاي خودمان را انتخاب كنيم، چون  اگر بيشتر از اين در آن جا بمانند، خراب مي شوند،
نگاه حنيف به پديده ها هيچ وقت از زاويه سلبي و نفي نبود بلكه معتقد بود كه يك انقلابي مي تواند و بايد از امكانات حول وحوش خودش  درجهت مبارزه  حداكثر استفاده را بكند،
دررابطه با رهبران ملي وشخصيتهاي تاريخي، ميهني و مذهبي، هيچ كس را به اندازه او مدافع حقوق اين رهبران  وحافظ شأن وحرمت  آنها نديدم، و اين همان سنتي است كه لايزال در سازمان مجاهدين زنده و پابرجا مانده  است،  يك روز جمعه در مسير بازگشت از قله توچال، كه تقريبا همه هفته به آن جا يا كوههاي اطراف مي رفتيم، يكي از بچه هاي اكيپ عليه جنبشهاي رفرميستي صحبتهايي مي كرد،
و در اين ميان او به جمال عبدالناصر هم اشاره يي كرد،  اما محمدآقا بلافاصله حرفش را قطع كرد وگفت اگرچه ما معتقد به جنبشهاي رفرميستي نيستيم، اما خودمان هنوز تئوريمان را ماده نكرده ايم وتضادهايي را كه آنها در كادر اعتقاداتشان حل كرده اند، حل نكرده ايم، پس اين خيلي قابل انتقاد است كه پيش از آن كه در صحنه عمل به آزمايش كشيده شويم، به قضاوت عليه آن مردان ملي و وطن پرست بنشينيم،
حرفهاي او براي همه ما جديد و قابل توجه بود،  آن روز اين تحليل را درسطح عموم بچه ها به بحث گذاشتند و سرانجام   يك تجربه آموزشي تازه درمورد  برخورد اصولي و انقلابي با جريانات و رهبران ملي از مصدق تا ناصر و ديگران به همه منتقل شد، من هرگز درطول ساليان بعد  نديدم كه به رغم هرگونه اشكال و نقصي هم كه در تئوري و مشي جنبشهاي رفرميتسي وجود داشته يا مورد نقد ما قرار داشته باشند، اما ذره يي ازعظمت و ارزش رهبران صديق آنها در اذهان ما كاسته شده باشد، در همين راستا بايد اشاره كنم كه احترام و ارجگذاري نسبت به ديگر گروههاي سياسي و انقلابي، كه با دشمن اصلي مي جنگيدند، نيز از زمرهٌ همين سنتها و ارزشهاي انقلابي است كه حنيف كبير در سازمان ما بنيانگذاري كرد،
 اين بحث علاوه بر اين،  يك نخ نبات ديگر هم  دارد كه به صورت يك ارزش و يك فرهنگ در سازمان ما جاري شد، ارزش اين است كه تا زماني كه مجاهدين كاري را ماده نكرده اند، اساسا از خرج كردن آن به نام خودشان وشعاردادنهاي بي محتوا اكيدا پرهيز مي نمايند و ادعاي آن را هم نمي كنند،
 صحبت كردن درباره محمدآقا و آموزشهاي او سردراز دارد، زندگي درپرتو رهبريش هرروز و هرساعت آميخته با درسها وتجربه هاي بي همتايي بود، او براي انتقال آموزشهاي خود به سطح سازمان از شيوه هاي جالبي استفاده مي كرد، يك روز زمستان وقتي وارد پايگاه شديم ديديم كه سطلي كه براي كاغذهاي باطله گذاشته بوديم ريز ريز شده است، اول به ذهنمان زد كه نكند يك فرد غريبه وارد خانه شده باشد،ولي به زودي متوجه شديم كه محمدآقا خواسته به اين صورت درسي به خاطر خطايمان به ما بدهد، او بعدا گفت چرا با گذاشتن اين سطل درپايگاه خود لانه شيطان درست كرده ايد؟ چون به جاي اين كه مدارك سوزاندني را درجا ازبين ببريد، آن را در اين سطل مي اندازيد وحداقل تا شب براي آن مهلت قائل مي شويد درصورتي كه ممكن است حادثه در همين ساعات اتفاق بيفتد و در يك بازرسي تصادفي ساواك همين سطل موجب لو رفتن سازمان گردد،
محمدآقا معتقد بود كه بهترين وقت آموزش حين عمل است و از آن مهمتر هنگامي است كه خطايي صورت گرفته باشد، اومي گفت با اشتباهات نبايد استاتيك برخورد كنيمچون آن طوري نمي توانيم از آن درس بگيريم، برخوردمان با اشتباه وخطا بايد ديناميك باشد، يعني هميشه آثار وعواقب يك خطا را درطي پروسه وتا نقطه انتهايش بررسي كنيم، وي توضيح  داد كه  في المثل درمورد همان سطل كاغذهاي سوزاندني، اين اشتباه ممكن است فقط يك بار در يك خانه تيمي اتفاق بيفتد و حادثه يي هم رخ ندهد،اما اگر جلو اين برخورد ليبراليستي گرفته نشود، مي توان تصور كرد كه اشتباه به خانه هاي ديگر نيز سرايت كند و كافي است ساواك به يكي ازخانه ها شك كرده به آن جا بريزد وچنين سندي را پيدا كند، در اين صورت ابعاد فاجعه بار اشتباه ممكن است غيرقابل جبران باشد،  بنابراين با ديناميك ديدن مي توان ابعاد اشتباه را حدس زد وجلو آن را گرفت، تكيه كلام او اين بود كه از هرگرم شكست بايد خروارها تجربه آموخت،
درجريان ضربه سال 49 كه  6نفر از كادرهاي سازمان ، هنگام رفتن به فلسطين در دوبي دستگير شده و درشرف تحويل دادن به رژيم شاه بودند، برخورد محمدآقا واقعا درخشان بود، او همان طور كه خودش گفته بود، از هرگرم اين ضربه خروارها درس وتجربه براي سازمان به ارمغان آورد،  در آن جا هم پس از جمع وجور كردن شرايط و ايجاد آمادگي براي جلوگيري ازضربات بعدي، آن چه ذهن محمدآقا را گرفته بود، جمعبندي صحيح از ضربه و درآوردن رهنمودها و آموزشهاي آن براي كادرها بود، او قبل از اين كه بخواهد به جمعبندي اشكالات بپردازد ابتدا موضع ونحوه برخورد افراد را در مواجهه با ضربه، هرچند هم كه سخت باشد، تصحيح كرد، اين خاطره مرا به ياد دستاوردهاي نفيس  برادرمسعود درهمين رابطه مي اندازد كه تاكنون چه ضربه ها كه او آنها را براي سازمان ومقاومتمان تبديل به پيروزي كرده است، يكي از شاخص ترين  آنها، ضربه اپورتونيستي سال54 بود كه درجريان آن  سازمان مجاهدين تماما منهدم گرديد، برخورد خودبه خودي تمامي مجاهدان باقيمانده اين بود كه بايد بنشينيم  و ضعفهايمان را كه منجر به اين ضربه شده درآوريم،  اما مسعود يك تنه ايستاد و به اين برخورد اكيدا انتقاد كرد، او گفت در زير ضربه،  برخورد درست اين است كه ازقضا اول ببينيم چه نقطه قوتهايي داشته و داريم ، بايد ابتدا محكم بر روي نقطه قوتها بايستيم و سپس از آن جايگاه به جمعبندي ضربه و اشكالات بپردازيم، ضربه سال49 هم مي توانست فاجعه بيافريند، حنيف نژاد  بايد يك سازمان سراسري را كه همه افراد آن هم علني بودند، جمع وجور مي كرد، يادم هست يك روز در تمامي خانه ها بچه ها مشغول سوزاندن مدارك بودند، محمدآقا مي گفت كسي كه وارد ميدان مبارزه مي شود؛بايد انتظار ضربه را،  به خاطر نكرده ها و اشتباهاتش، داشته باشد، اما اين ضربات نه تنها نبايد او را ازپاي درآورد، بلكه بايد او را آبديده تر و باتجربه تر از گذشته ارتقا دهد، حنيف نژاد سپس آيات 137 تا 144 سوره آل عمران را برايمان خواند و تفسير كرد،
»قدخلت من قبلكم سنن فسيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين هذا بيان للناس و هدي وموعظة للمتقين ولاتهنوا ولاتحزنوا وانتم الاعلون ان كنتم مومنين ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله وتلك الايام نداولها بين الناس وليعلم الله الذين آمنوا و«،
»همانا سنتهاي خداوندي حاكم بر روند تاريخ، قبل از شما هم جاري بوده است،  پس با مرور به تاريخ گذشته، عبرت آموزي كنيد و عاقبت تكذيب كنندگان را بينيد،  اين يك آموزش و روشنگري براي مردم و رهنمود عملي براي تقوا پيشگان است، مبادا دربرابر ضربهسست و اندوهگين شويد …اگر به شما مصيبتي رسيده همانا به دشمن شما هم نظير آن رسيده است  و ما اين روزگاران را بين مردم مي گردانيم تاخدا ايمان آورندگان را بشناسد و...

۱۳۹۴ شهریور ۷, شنبه

افشاي ياران شيطان: افشاي سازمان هابيليان كه محمد جواد هاشمي نژاد مدير...

افشاي ياران شيطان: افشاي سازمان هابيليان كه محمد جواد هاشمي نژاد مدير...: افشاي سازمان هابيليان كه محمد جواد هاشمي نژاد مدير آن است    آنهانيرنگهاي شيطانند   بزبان عربي بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِي...

ايران انترناسيونال: ممانعت رژیم آخوندی از برگزاری مراسم یابود شهدای قت...

ايران انترناسيونال: ممانعت رژیم آخوندی از برگزاری مراسم یابود شهدای قت...: ممانعت رژیم آخوندی از برگزاری مراسم یابود شهدای قتل‌عام ۶۷ در خاوران

ممانعت رژیم آخوندی از برگزاری مراسم یابود شهدای قتل‌عام ۶۷ در خاوران

انهدام ساختمان اصلی تمرکز نظامیان اسد در حلب

خبرگزاری فرانسه: در تظاهرات بغداد تظاهر کنندگان خواستار اعدام نوری مالکی شدند

باراک اوباما: توافق اتمی هر راه ممکن برای دستیابی رژیم ایران به سلاح اتمی را مسدود می‌کند

ایران: یورش وحشیانه به زندانیان بند ۷ و ۸ اوین و زندان سیاسی زندان مرکزی زاهدان

پیوستن ۴۸۰۰تن از رزمندگان مقاومت مردمی به صفوف ارتش ملی یمن

اعتصاب پرستاران و کارکنان ورزشگاه آزادی در تهران و تجمع اعتراضی در یاسوج

اعتصاب صرافیهای تهران

بیانیه دانشجویان دانشگاه قم به‌مناسبت پنجاهمین سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران

کرمانشاه، سنندج - اعدام مخفیانه ۸ زندانی

سازمان مجاهدين خلق ايران: تشکیلات بالنده و آموزشهای تازه فصلی از کتاب خورشید ماندگار


بنیانگزاران سازمان مجاهدین- حنیف- سعید محسن- بدیع زادگان
تشکیلات بالنده و آموزشهای تازه
فصلی از کتاب خورشید ماندگار http://shabavazha.blogspot.ch/
کاظم مصطفوی

آسمان پر از خون کبوتر شد؛
و من این را در ستاره ای دیدم
که از بازوانت روئید.
گم نمی شود صدای تو در گلوهای من.
دیگر نمی شود بعد از تو
 آن پرنده را فراموش کرد
که در صبح روز هول
آوازش را با آیه ای از خون آغازید.
تشکیلات بالنده و آموزشهای تازه

راهی که آغاز شده بود شروع راهی بود از صفر مطلق. رهنوردان این راه بایستی کار خود را با اتکا مطلق به‌خود و تجربیات به‌دست آمده از مبارزات گذشته میهن خودشان آغاز کنند. البته از آنجا که «انقلاب» یک علم است بنابراین خصلت جهان ‌شمول دارد و ناگزیر بایستی از تجربیات انقلابهای دیگر در سرزمینهای دیگر سود برد. اما به‌کار گرفتن تجربیات دیگران امری است و الگوسازی امری دیگر. الگوسازی تهدیدی است که پیشتازان و پیشگامان هرانقلابی با آن مواجه هستند. بنابراین محمد حنیف‌نژاد بایستی به‌طور مشخص در سه زمینه تشکیلات، استراتژی و ایدئولوژی راه جدید را آغاز می‌کرد. چیزی که جنبش ملی در هر سه زمینه آن بسیار نیازمند بود.
تنها تجربه اثبات شده این بود که با الگوی تشکیلات علنی سالهای گذشته، با استراتژی سازشکارانه و انحرافی و ایدئولوژی ارتجاعی و عقب مانده از زمان و یا ایدئولوژی پیش‌ساخته و الگوبرداری شده هیچ کاری نمی‌شد کرد. در این زمینه حنیف‌نژاد تردیدی نداشت. گامی ‌البته بسیار مهم که سد زمان را می‌شکست و جنبش و پیشتاز را در مدار جدیدی از انقلابیگری قرار می‌داد. تشکیلات بالنده جدید طبعا از یک خواستگاه طبقاتی و با اصول و پرنسیب‌های متفاوت با گذشته می‌ توانست شکل بگیرد. قوانین عام تشکیلات انقلابی که دستاورد مبارزاتی انسانها در تاریخ مبارزه ضداستثماری خود بودند(همچون سانترالیسم دموکراتیک، انتقاد و انتقاد از خود و…) در این تشکیلات بالنده جای خود را داشت، اما این، فقط آغاز کار بود.
مسعود رجوی در یک از سخنرانیهای خود با اشاره به‌رودررویی تاریخی پیشتازان راه نوین مبارزه با فرصت‌طلبان و سازشکاران حرفه‌یی آن ایام، گفته‌است: ‌«در زمان شاه هم در یک ‌طرف بنیانگذاران مجاهدین و چریکهای فدایی بودندکه رو‌در‌روی سیاسی‌کاران و دارالتجاره‌های آن‌روزگار، با اپورتونیسم و رفرمیسم مرزبندی می‌کردند. یعنی وقتی امثال حزب توده و بقایای جبهه ملی بعداز ۶بهمن۴۱ (رفراندوم انقلاب سفید شاه) و خرداد۴۲، بازهم از سیاسی‌کاری و مبارزه قانونی و… دم می‌زدند، پیشاهنگان انقلابی، سازمان مجاهدین و سازمان چریکهای فدایی را بنیاد گذاشتند. بله، امثال حنیف‌نژاد، سعید محسن، بدیع‌زادگان، جزنی، احمدزاده، پویان و پاک‌نژاد پرچم مقاومت انقلابی را برافراشتند و مرزهای جنبش و ضدجنبش را با خونهای پاک خود با درخشش تمام ترسیم کردند.»[1]
به‌راه انداختن تشکیلاتی پولادین که بتواند در برابر توطئه‌های ساواک و تور پلیسی رژیم، خود را حفظ کند و گسترش یابد کاری بسیار دشوار بود. اما دشمنان این راه که به‌مثابه سنگها و سدهای راه، جلو حرکت را می‌گرفتند تنها ساواک و دستگاه پلیسی حاکم نبودند. همان‌طور که مسعود رجوی اشاره کرده است، تشکیلات الزاماً مخفی جدید، با مدعیانی روبه‌رو بود که به‌دلایل مختلف با اصل کار تشکیلاتی مخالف بودند.
بد نیست در این زمینه به‌یک مورد اشاره کنیم. مهندس بازرگان در خاطرات خود می‌نویسد: «(در سال ۱۳۲۱) درد اصلی مملکت را در نداشتن تشکیلات حزبی و ایدئولوژی‌ها نمی‌دانستم. بلکه به‌معتقدات فکری و تربیت معنوی و تدارک شخصیت اهمیت می‌دادم»[2] او هم‌چنین با وجود این که علت اول شکست نهضت مقاومت را بعد ازکودتا «عدم تهیه تدارکات لازم وکافی برای اجرای برنامه‌ها، که معلول ضعف تشکیلاتی نهضت بوده است» و علت دوم و سوم را «نداشتن تجربیات کافی کادرها و افراد در مبارزات مخفی» و « آشنا نبودن مردم به‌اهمیت کار دستجمعی و تشکیلاتی» بیان می‌کند( صفحه ۳۳۹) اما در بحبوحه درگیریهای نهضت مقاومت در سال۱۳۳۴ می‌نویسد:‌«درد ایران، نه با تشکل حزب سیاسی حل می‌شود ونه با روی کار آمدن یک دولت ملی از طریق اکثریت درمجلس و یا تحمیل تصادفات سیاسی و آسمانی» (صفحه ۳۳۰) وی در مورد این که چه باید بکنیم می‌نویسد: ‌«در چنین شرایطی فعلاً‌ باید خود را به‌طور عملی برای فعالیتهای اجتماعی تربیت کنیم» ملاحظه می‌کنیم که مهندس بازرگانی که در آن ایام یکی از ارکان و پایه‌های مبارزه بوده است دارای چنین بینشی نسبت به‌تشکیلات است. او و تمام سران جبهه و نهضت، به‌علت ماهیت طبقاتی و مشی رفرمیستی خودشان قادر نبودند یک تشکیلات انقلابی را راه‌اندازی و اداره کنند. تربیت تشکیلاتی آنان بیشتر هیأتی و علنی بود و با کار مخفی مطلقا نمی‌خواند. در حالی که تشکیلات جدید الزامات خاص خود را داشت. معیارهای جدیدی را برای عضوگیری عرضه می‌کرد و قوانین و ضوابط کاملاً نوینی را اجباراً تحمیل می‌کرد.[3]
تشکیلات جدید علاوه برمخفی بودن بایستی دارای اعضای حرفه‌ای می‌بود. این اصول محدوده کار را بسیار تنگ و دشوار می‌کرد.
حنیف‌نژاد در عین حال که برای یافتن یارانی استوار به‌هر محفلی سرمی‌زد و با هر مدعی سیاستی رابطه برقرار می‌کرد، تکیه‌اش را برعضوگیری جوانانی قرار داد که نسل بعد از ۱۵خرداد بودند. روشنفکران مذهبی در دانشگاهها اولین قشری بودند که زمینه مناسبی برای عضوگیری داشتند.
احمد حنیف‌نژاد درباره ‌روش برادرش در بحث و جذب افراد می‌گوید:‌«محمد برای جذب افراد، هیچ‌گاه با آنها صرفاً بحث نظری نمی‌کرد، بلکه آنها را به‌جامعه‌گردی ترغیب می‌کرد یا خودش فرد مورد نظر را به‌مناطق مختلف شهر و روستا نظیر کارگاههای اطراف شهر می‌برد و واقعیتهای اجتماعی را به‌طور عینی به‌او نشان می‌داد و سپس او را در مقابل این پرسش قرار می‌داد که در قبال این وضعیت چه باید کرد؟
در بحثها هم شیوه‌اش این بود که طرف مقابل را در مقابل سؤالهایی قرار دهد و او را با مسائل موجود روبه‌رو کند، هیچ‌وقت نظر خودش را تحمیل نمی‌کرد، می‌گذاشت تا فرد خودش به‌ نتیجه برسد«.
اما عضوگیری به منزله پایان کار نیست. راهی تازه آغاز می‌شود که دشورای‌های خاص خودش را دارد. پس از عضوگیری نیز برخوردهای حنیف آموزنده و انقلابی است. احمد در ادامه خاطرات خود می‌گوید:‌«برخوردهای ساده و بی تکلف او چه درمحافل و چه در خانه‌های جمعی معروف بود.یکبار در تبریز، به‌محض دیدن یک بی‌دقتی از یکی از نفرات بلافاصله به‌او انتقاد کرد و گفت: ”نباید از اشکالات جزیی گذشت. چون این موارد حتمأ درکارهای دیگرهم بارز می‌شود. امروز یک اشکال کوچک است، ولی فردا سلاح خود را از دست خواهید داد. یعنی به‌اشکالات باید در جریان و پروسه آنها نگاه بکنید و بتوانید سمت و سوی حرکتشان را درست تشخیص بدهید تا بتوانید جلوی ضربات را بگیرید”. جلسه دوم وقتی دید وضعیت خانه به‌هم ریخته و بی نظم است. گفت: ”اول خانه را مرتب کنید بعد کلاس را شروع می‌کنیم”. نیمساعت به‌صورت جمعی کارها را انجام دادیم و او بعد از نظم و نظام دادن به‌وضعیت خانه، نشست را شروع کرد«.
احمد همچنین دست روی نکته دیگری می‌گذارد و می‌گوید: ‌«در برابر اشتباهات می‌گفت با زور چیزی حل نمی‌شود باید کاری کرد که فرد با انگیزه درونی کار را انجام دهد. بنابراین انتقادهای سازنده او طوری بود که ذهن را فعال می‌کرد«.
محمود حسینی یکی از دیگر از مجاهدین آن سالها که خاطراتی از محمد حنیف دارد نمونه مشابهی را ذکر می‌کند که خواندنی است: «در برخورد با اشکالات کار مطلقاُ فردی برخورد نمی‌کرد. از هر اشکالی سعی می‌کرد بهترین و بیشترین آموزش و تجربه را بگیرد. این جمله را بارها از او شنیده بودیم که از ”هر گرم شکست باید خروارها تجربه آموخت«”
جواد برایی از مجاهدینی است که در سالهای ۴۶ـ۴۷ به‌سازمان پیوسته و برخوردهای نزدیکی با حنیف‌نژاد داشته است. او در خاطراتش می‌گوید: ‌«قاطعیت، صراحت در برخورد و از کنار اشکالات به‌سادگی نگذشتن، از ویژگیهای بارز کار محمدآقا در تشکیلات بود. در سال۴۹، محمدآقا به‌شیراز آمد و نشستی با لایه اول شاخه شیراز سازمان گذاشت. در وسط بحثهای سیاسی و ایدئولوژیک، یکی از بچه‌ها برای انجام کاری به‌بیرون رفت. موقع بازگشت چند دقیقه‌یی هم به‌باغچه‌آب داد. محمدآقا ادامه بحث را متوقف کرد و گفت به‌این برادر نگاه کنید کسی که با ‌نشست تشکیلاتی این‌گونه برخورد می‌کند و خودش را با آب دادن به‌باغچه سرگرم می‌کند، به‌درد مبارزه نمی‌خورد. ‌اگر هم در سازمان بماند حتماً مسأله‌ساز خواهد بود. او را صدا زدیم. تنظیم او با نشست، موضوع یک‌بحث انتقادی شد. محمدآقا به‌سادگی از کنار آن نگذشت و با او قاطعانه برخورد کرد. آینده نشان داد همین فرد هم به‌دامان اپورتونیستها غلتید، هم مبارزه را کنار گذاشت و هم در رژیم شاه و شیخ به‌پست و مقامی‌رسید. ‌این برخورد برای ما یک‌آموزش پراتیک و تجربی بود«.
جواد برایی در ادامه این نمونه آموزنده می‌گوید:‌ «بعضی وقتها احساس می‌کردم روحیه و خلقیات محمدآقا مقوله‌های متضادی هستند که نمی‌شود آن را در یک‌نفر جمع کرد. در فضای نشستهای سازمانی قاطع، تیز، صریح، سختگیر بود. ذره‌یی از اشکالات و انتقادات نمی‌گذشت. در این‌گونه موارد هیچ ملاحظه‌یی نمی‌کرد. در این موارد به‌قدری جدی بود که احساس می‌کردی خشن برخورد می‌کند. اما همین آدم وقتی از فضای نشست و فضای جدی کار خارج می‌شد بسیار مهربان، با عطوفت، شاداب، سرزنده، بذله‌گو و شوخ بود. مثلاً در همین مورد «آب دادن به‌باغچه وسط نشست» بعد از یک بحث جدی انتقادی، اول به‌آن فرد گفت برو باغچه‌ات را آب بده به‌نشست نیا. اما بعد از پایان نشست، گفت تشکهای ابری را بیاورید و شروع کرد با همان فرد کشتی گرفتن و شوخی کردن«.
او نمونه دیگری ذکر می‌کند که در شرایط مبارزاتی آن روزگار معنای خاصی داشت: «برخورد قاطع با اشکالات افراد و تغییر آنها از همان لحظه‌یی که اشکال بارز می‌شد، یکی از ویژگیهای برخورد انتقادی محمدآقا بود. تأثیر انتقادهای او روی فرد به‌شکلی بود که دیگر آن انتقاد تکرار نمی‌شد. مثلاً به‌ما می‌گفت چریک باید ۴۵کیلومتر را مستمر در کوه و شرایط سخت راهپیمایی کند. هروقت به‌تهران می‌آمدیم باید مسیر توچال، شهرستانک تا جاده چالوس به‌سمت دریاچه سد کرج را طی می‌کردیم. یکبار در یک‌جمعه بارانی، از صبح ساعت۴ تا ۸شب، یعنی ۱۶ساعت کوهپیمایی داشتیم. خسته و کوفته به‌پایگاهمان در خیابان بلوار رسیدیم. یکی از بچه‌ها لباسش را درآورد در کنار اتاق گذاشت. محمدآقا لباس را برداشت و از پنجره اتاق که در طبقه آخر ساختمان بود، به‌داخل حیاط پشت پرتاب کرد. آن برادر مجبور شد که برود لباسهایش را بیاورد. محمدآقا نشست انتقادی گذاشت و گفت کسی که لباسش را در محل مشخص‌شده نمی‌گذارد، فردا سلاحش را هم در گوشه‌یی می‌اندازد و می‌رود و آن را از خود جدا می‌کند».
تأثیر خودبه‌خودی یک زندگی مستمر تحت ضوابط سفت و سخت مبارزاتی برای حفظ یک تشکیلات مخفی از انسان موجودی «خشک و بی‌عاطفه» می‌سازد. اما حنیف در عین حال که در رعایت مسائل امنیتی و ضوابط تشکیلاتی بسیار قاطع و سرسخت است بسا بیشتر با محبت و فروتن و مهربان است. جواد برایی در ادامه خاطرات خود می‌گوید:‌«یکبار با او به‌کوهنوردی رفته بودیم، شهید اصغر بدیع‌زادگان هم بود. وقتی از قله توچال به‌سمت شهرستانک رفتیم به‌جای خلوتی رسیدیم که دیگر کسی نبود. در کنار جوی آب برای نهار و نماز متوقف شدیم. محمدآقا پیراهنش را به‌دور کمرش بست و شروع کرد به‌شوخی کردن با بچه ها و پاشیدن آب روی آنها و دویدن به‌دنبالشان. آدم احساس می‌کرد چقدر به‌او نزدیک است، مثل این بود که این محمدآقا با آن محمدآقای در فضای کار و مسئولیت و نشست، دو نفر هستند. اما واقعیت این بود که یک نفر بودند. کسی که قلب همه ما را ربوده بود«.
محمد سیدی کاشانی خاطره دیگری نقل می‌کند که قابل توجه است. وی می‌گوید: «تا سال۴۷، هر عضو مجاهدین فقط مسئولش را می‌شناخت تا درصورت رخ دادن هرحادثه احتمالی سازمان در امان بماند. یک روز جمعه مثل جمعه های دیگر، با شهید علی اصغربدیع زادگان به کوه رفتیم، در آبشار دوقلو نشستیم تا کمی‌خستگی در کنیم، با اشاره او رفتیم یک گوشه دنج. آنجا دیدم محمد آقا سنگین و آرام نزدیک می‌شود همراه با ۲-۳ نفر دیگر. چند دقیقه بعد شهید سعید محسن با چند نفر دیگر رسیدند. برای اینکه جلب توجه نکنیم، از روبوسی خود داری کردیم. دورهم نشستیم، من هیچ یک از آن برادران را ، به غیر از سعید، نمی‌شناختم، محمد آقا شروع به صحبت کرد و گفت ما تا امروز تو سازمان یک چیز کم داشتیم. داشتیم ولی نه آنطور که باید. هرکس تنها با مسئولش و هر مسئولی فقط با تحت مسئولینش رابطه تشکیلاتی و رابطه عاطفی داشت. می‌خواهیم عشق و عاطفه بین بچه‌ها را سازمانی کنیم و در همه جای سازمان و در همه تار و پودش جاری و ساری کنیم، چون این است که در شرایط سخت سازمان را حفظ می‌کند، و لازمه چنین چیزی مقدمتا این است که بچه‌ها تا آنجا که امکانش هست با همدیگر آشنا بشوند. با هم کوه بروند و برنامه‌هائی از این قبیل داشته باشند. ما از آشنائى بچه‌ها با همدیگر، ریسک امنیتی را بالا می‌بریم؛ اما این رابطه عاطفی، سودش برای سازمان خیلی بیشتر است. و اگر ضربه‌یی هم بخوریم با همین سلاح، به‌سرعت ترمیمش می‌کنیم»
یکی از ویژگیهای آموزشهای حنیف جاذبه عمیق آنها برای شنوندگان و مخاطبان اوست. این ویژگی البته نشان از ایمان خلل‌ناپذیر خود حنیف بود. یعنی سخنی بود که از دل برمی‌آمد و ناگزیر بر دل می‌نشست و مخاطب را مسحور می‌کرد. مهدی خدایی‌صفت می‌گوید:‌«حنیف پیچیده‌ترین بحثها را با مثالهای ساده از زندگی روزمره و ملموس خودمان زنده می‌کرد. درمیان صحبتهایش لحظاتی می‌گذشت که هیچ‌کس حتی پلک هم نمی‌زد و بارها استکان چای در دستهایمان سرد و فراموش می‌شد. یادم هست که در اولین نشست تیممان وقتی او خداحافظی کرد و رفت، مدتی ما سه نفر بی‌حرکت فقط به‌همدیگر نگاه می‌کردیم و بعد آهسته از هم می‌پرسیدیم که راستی او کیست؟ و این حرفها را از کجا می‌زند؟ و اصلا جریان ازچه قرار است؟ لحن کلام و اصطلاحاتش به‌زودی وارد فرهنگ روزمره ما شد«.
احمد حنیف‌نژاد می‌گوید: ‌«سال۴۹ برای فعال کردن چند نفر از بازاریها به‌تبریز آمده بود. به‌خانه تیمی ‌ما آمد. چون مسئولمان به‌تهران رفته بود خود محمد با ما کلاس گذاشت. آن روز اولین روزی بود که با من نشست رسمی‌گذاشت. در این نشست سوره قیامت را تفسیر کرد. در تمام لحظات، من محو او بودم و او آدم را با خود می‌برد. آن‌چنان حرف می‌زد که انگار مفاهیم را با حواس خود لمس می‌کند«.
محمود حسینی خاطره‌یی خواندنی در این مورد دارد و می‌گوید: «یک روز نشست هفتگی تیم ما در خانه ما تشکیل شد. از من پرسید آیا غذا می‌توانی تهیه کنی؟ گفتم کته می‌توانم بپزم، ماست هم داریم. گفت همین کافی است برو درست کن. به‌آشپز خانه رفتم و در یک قابلمه برنج گذاشتم. آشپزخانه از اتاقی که در آن نشست گذاشته بودیم دور بود. به‌ذهنم زد اگر نشست شروع بشود ممکن است فراموش کنم. مترصد بودم که بعد از یکساعت سراغ آن بروم. اما بعد از شروع نشست چنان محو بحثهای محمد آقا شدیم که من اصلا غذا را فراموش کردم. یک مرتبه متوجه بوی دود شدم که تمام خانه را برداشته بود. مجدداٌ قابلمه دیگری بار‌ گذاشته و برگشتم. این بار به‌خودم گفتم حواسم را بیشتر جمع می‌کنم، اما مدتی نگذشته بود که دیدم باز بوی دود می‌آید. قضیه تکرار شده بود. صحبتهای محمد آقا چنان من را با خود برده بود که باز یادم رفته بودم به‌موقع به‌کته‌یی که درست کرده بودم سر‌بزنم«
کلیه کسانی که با حنیف برخورد داشته و در کلاسهای آموزشی او شرکت داشته‌اند بر روی یک نکته دیگر نیز دست می‌گذارند. آموزشهای ایدئولوژیک حنیف منحصر به‌بحثهای نظری نبود. بلکه او در پهنه آموزش آن‌چنان توانمند بود که می‌توانست ابتدایی‌ترین مسائل را تبدیل به‌یک مبحث آموزشی بکند و اتفاقاً در این مورد نیز تأکید داشت. به‌طوری که بسیاری از مجاهدان آن دوران خاطره‌یی از برخوردهای حنیف در این مورد دارند. محمود حسینی می‌گوید: ‌«این طور نبود که یک چیزهایی را مبارزه بداند و یک چیزهایی را نه. در نظر محمد‌آقا همه کارها مبارزه بود. بستگی به‌این داشت که ما چگونه برخورد کنیم. وقتی وارد هر خانه‌یی می‌شد نسبت به‌همه چیز آن احساس مسئولیت می‌کرد و کوچکترین چیز را به‌یک مسأله آموزشی تبدیل می‌کرد. یک روز زمستان بود. بچه‌ها آمدند و نشست خواست شروع بشود. محمد آقا متوجه شد که قسمتی از فتیله بخاری علاءالدینی که برای گرم شدن اطاق آورده بودم زرد می‌سوزد. گفت وسیله تمیز‌کننده فتیله را بیاور. نمی‌دانستم کجا است. هر چه گشتم آن را پیدا کنم نتوانستم. جستجو به‌درازا کشید. اما محمد آقا هم کوتاه نمی‌آمد. وقتی گفتم پیدا نمی‌کنم؛ گفت پس برو قیچی بیاور. رفتم قیچی آوردم. بخاری را باز و فتیله را با دقت قیچی و صاف کرد. با حوصله تمام کلیه قسمتهای اطراف فتیله را باز و تمیز کرد. به‌طوری که دیگر بخاری از تمیزی برق می‌زد. بعد نشست را شروع کرد«
احمد حنیف‌نژاد خاطره دیگری نقل می‌کند: «قبل از سال۵۰ یکبار یکی از بچه‌ها یک سلاح (کلت) به‌دست آورده بود. با خوشحالی آن را نزد محمد آورد. آن روزها سلاح برای ما خیلی جاذبه داشت و وسوسه‌انگیز بود. محمد خیلی زود تشخیص داد که جاذبه سلاح برای آن برادر یک جاذبه ماجراجویانه است. با این که سازمان به‌سلاح بسیار نیاز داشت محمد تن به‌این وسوسه نداد و آن را تبدیل به‌یک بحث آموزشی کرد و در یک نشست، چپ‌روی و راست‌روی را به‌همه ما آموزش داد. او بیشترین آموزش را درصحنه عمل و روی فاکتهای مشخص می‌داد.محمد برای رسیدن به‌حقیقت یک موضوع، تمام راههای ممکن را می‌رفت به‌همین دلیل وقتی به‌چیزی می‌رسید دیگر به‌مرحله ایقان رسیده بود و لذا قاطع برخورد می‌کرد. همیشه سعی می‌کرد پس از راهنمائی اولیه و نشان دادن عینیت مسأله، طرف مقابل را به‌فکر وادارد تا خودش پاسخ مشکل را پیدا کند«.

مزار شهیدان بنیانگزار سازمان مجاهدین خلق ایران
مهدی خدایی‌صفت خاطره دیگری را نوشته است:‌«یک روز زمستان وقتی وارد پایگاه شدیم دیدیم سطلی که برای کاغذهای باطله گذاشته بودیم ریز‌ریز شده است. اول به‌ذهنمان زد که نکند یک فرد غریبه وارد خانه شده باشد.ولی به‌زودی متوجه شدیم که محمدآقا خواسته به‌این صورت درسی به‌خاطر خطایمان به‌ما بدهد. او بعدا گفت چرا با گذاشتن این سطل درپایگاه خود لانه شیطان درست کرده‌اید؟ چون به‌جای این که مدارک سوزاندنی را درجا از بین ببرید، آن را در این سطل می‌اندازید وحداقل تا شب برای آن مهلت قائل می‌شوید درصورتی که ممکن است حادثه در همین ساعات اتفاق بیفتد و در یک بازرسی تصادفی ساواک همین سطل موجب لو رفتن سازمان گردد.
محمدآقا معتقد بود که بهترین وقت آموزش حین عمل است و از آن مهمتر هنگامی‌است که خطایی صورت گرفته باشد. او می‌گفت با اشتباهات نباید استاتیک برخورد کنیم! چون در آن صورت نمی‌توانیم درس بگیریم. می‌گفت برخوردمان با اشتباه و خطا باید دینامیک باشد. یعنی همیشه آثار و عواقب یک خطا را در طی پروسه وتا نقطه انتهایش بررسی کنیم. وی توضیح داد که فی‌المثل درمورد همان سطل کاغذهای سوزاندنی، این اشتباه ممکن است فقط یک‌بار در یک خانه تیمی‌ اتفاق بیفتد و حادثه‌یی هم رخ ندهد. اما اگر جلو این برخورد لیبرالیستی گرفته نشود، می‌توان تصور کرد که اشتباه به‌خانه‌های دیگر نیز سرایت کند و کافی است ساواک به‌یکی ازخانه‌ها شک کرده به‌آنجا بریزد و چنین سندی را پیدا کند. در این صورت ابعاد فاجعه‌بار اشتباه ممکن است غیر قابل جبران باشد. بنابراین با دینامیک دیدن می‌توان ابعاد اشتباه را حدس زد وجلو آن را گرفت«.
نظیر برخورد بالا را محمود حسینی در مورد یک اشتباه دیگر امنیتی خود نقل می‌کند:‌ «سال۴۹ برای ما بحث استراتژی را کردند و موقعیت سازمان را گفتند. یکی از محورهای مهم در بحث استراتژی این بود که تا قبل از شروع اولین عملیات سازمان، کل سازمان باید مخفی بماند.
در همان ایام وسیله تردد در سازمان عمدتاٌ موتور بود. یکی از ضوابط هم این بود که به‌دلایل امنیتی مدارک سازمانی را نباید در باربند پشت موتور گذاشت. یک روز تکی با موتور می‌رفتم. ابتدا کیف مدارک را روی فرمان موتور گذاشته بودم. بعد دیدم احتمال تصادف هست. آن را در باربند گذاشتم. با یک دست رانندگی می‌کردم و با یک دست دیگرم کیف مدارک را نگه داشته بودم. از پیج شمیران به‌سمت میدان امام حسین می‌رفتم. درمیدان امام حسین یکهو متوجه شدم کیف مدارک افتاده است. یک آن یاد بحثهای استراتژی و….افتادم. گویی دنیا روی سرم خراب شد. بلافاصله به‌یکی از پایگاهها زنگ زده و موضوع را به‌یکی از مسولین گفتم و رفتم سراغ مدارک. با موتور راهی را که آمده بودم را برگشتم. در راه از هرکس سراغ می‌گرفتم. نهایتا از یکی از پلیسهای راهنمایی که در سر خیابان گرگان بود پرسیدم آیا یک کیف سیاه رنگ ندیده‌ای؟ گفت اینجا افتاده بود ما آن را به‌پلیس دادیم برو از پاسگاه پلیس بگیر. به‌پاسگاه پلیس رفتم. از دور دیدم کیف آنجاست. گفتم کیفم را می‌خواهم. پرسید داخل آن چیست؟ گفتم کتاب آموزش زبان است. نگاهی به‌کتابها کرد اما چیزی نفهمید. کیف را برگرداند و خطر رفع شد. بعد از چند روز از بچه‌های مختلف می‌شنیدم که محمد آقا در تمام نشستهایش این موضوع را مطرح کرده است. بدون این که اسمی ‌از کسی ببرد مسأله را طرح کرده و به‌همه گفته بود به‌عنوان تکلیف هفته بروند روی آن فکر کنند. از همه خواسته بود پاسخ بیاورند برای این که این قبیل مسائل بار دیگر پیش نیاید باید چکار کرد؟ از آن طرف من خودم را آماده برخورد و واکنش شدید سازمان به‌خاطر این سهل‌انگاری بودم. هرکس چیزی می‌گفت. یکی می‌گفت مدتی باید قطع رابطه شود. یکی می‌گفت باید بدون مصرف آب و غذا به‌قله‌ توچال برود و برگردد تا دیگر از این اشتباهات نکند. بیشتر بچه‌ها هم نمی‌دانستند سوژه مربوطه من خودم هستم. از آنها سوال می‌کردم به‌نظر شما با این برادر باید چکار کرد؟ خودم دچار دلهره شده بودم که عاقبت موضوع چه خواهد شد. همه‌اش منتظر نشست آخر هفته بودم. اما وقتی نشست شروع شد با کمال تعجب دیدم کسی چیزی نگفت. با دلهره از بچه‌های سایر نشستها پرسیدم چی شد و در نشست شما چه تصمیمی ‌برای آن برادر گرفته شد؟ یکی گفت در نشست آنها وقتی ما پیشنهادهای خودمان را گفتیم، محمد آقا گفت اینها مسأله را حل نمی‌کند. باید ببینید ریشه این که نقض ضابطه می‌شود چیست؟ بعد به‌جستجو در پایگاه پرداخته و ۱۴مورد نقض ضابطه از همان پایگاه پیدا کرده بود. مثلاً رادیو روی موج رادیو میهن‌پرستان مانده بود؛ در صورتی که قراربود موج را بعد از گوش کردن عوض کنند. مقداری مدرک خارج جاسازی نگهداشته شده بود که آن هم نقض ضابطه بود و یا یک بسته‌یی روی یکی از میزها بود که هیچ کس از افراد حاضر در پایگاه نمی‌دانستند داخل آن چیست
محمد آقا بعداً نتیجه گرفته بود که هر کس باید اهمیت و جایگاه ضوابط را بداند تا آنها را نقض نکند«
البته صحبت کردن درباره آموزشهای حنیف‌نژاد سردراز دارد. بی‌تردید او مربی و آموزگاری بزرگ و بی‌همتا بود. آموزگاری که کادرهای ورزیده‌ای را دامن خود پرورد. او همچنین علاوه برجاذبه بی‌همتایی که در درون مجاهدین داشت مورد احترام شدید همه کسانی بود که می‌شناختندش. اما بایستی از فردی کردن نقاط قوت چشم‌گیر حنیف‌نژاد خودداری کرد. این آموزشها چه در شکل و چه در محتوی نشان می‌دهند که تشکیلاتی نوین با محتوایی نوین در پهنه مبارزات مردم ایران متولد شده‌است.
زیرنویسها:

[1]  سخنان مسعود رجوی با شماری از هواداران مجاهدین- مندرج در نشریه مجاهد شماره۳۷۱- ۸دی۷۶
[2]  صفحه۲۴۴ کتاب ۶۰سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس بازرگان در گفتگو با غلامرضا نجاتی – جلد نخست
[3]  مهندس بازرگان در کتاب خاطرات خود تشکیل سازمان مجاهدین را یکی از رویدادهای بزرگ و مهم تاریخ یکصد ساله ایران می‌خواند. او در این باره می‌نویسد:‌«سازمان چریکی مجاهدین خلق ایران به‌وسیله سه تن ازاعضای نهضت آزادی ایران، محمد، حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع‌زادگان در شهریور۱۳۴۴ پایه‌گذاری شد. در آن موقع ما پس از محاکمه و محکومیت در دادگاه نظامی، در زندان بودیم و ازخبر تأسیس سازمان مخفی مجاهدین خلق به‌وسیله رهبران آن آگاه شدیم» ( صفحه ۳۸۲). این مسأله البته نادرست است. زیرا تا زمان لو رفتن سازمان در سال۵۰، هیچ یک از سران نهضت و دیگران از وجود سازمان با‌خبر نبودند. هرچند که می‌دانستند و یا حدس می‌زدند که امثال حنیف‌نژاد بیکار نیستند و فعالیتهایی دارند. اما این مسأله با خبرداشتن از وجود سازمان متفاوت است.