۱۳۹۴ خرداد ۱۰, یکشنبه

انجمن نجات ايران: دفينه‌اي پنهان، در تاريخ ايران! فصل دوم: زخمِ سردار! ـ ميثم ناهيد

یکشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ ه‍.ش.

انجمن نجات ايران: دفينه‌اي پنهان، در تاريخ ايران! فصل دوم: زخمِ سردار! ـ ميثم ناهيد

انجمن نجات ايران
بعد از ظهر 14 مرداد 1289 خورشيدي بوي باروت، از لابلاي شاخه هاي درختان پارك اتابك، به اين‌سو و آن‌سو، سرك مي‌کشد. رَد سرخ خون، در هر گوشه، از حادثه اي تلخ حكايت دارد. در پَسِ هر سنگر، مجاهدي بر خاك افتاده است. قشونِ دولتي، گام بر پارك اتابك مي‌گذارد. امروز، آخرين سنگر مشروطه، خاموش گشت.
ستارخان، با زانوي خون‌چکان از زخمِ تير، به گوشه‌اي خيره گشته، سخت در فكر است. دردِ گلوله شديد است، اما در برابر دردي ديگر كه سردار دارد، هيچ است. سردار باورش نمي‌شود. آيا بيدار است يا تنها در خواب، كابوسي سياه، او را به كام خود كشيده است؟ كاش تنها خواب و كابوس بود. اما دريغ كه حقيقت دارد. امروز، 14 مرداد 1289، درست در سالروز تولد انقلاب مشروطة ايران، اين انقلاب، با تير فرصت‌طلبان و مزدوران استبداد و استعمار، از پاي درآمد!
حلقة اشك، چشمانش را پوشاند. به گوشه‌اي خيره گشت؛ شاهين خاطرات سردار، از سروِ بلندبالاي فكرش، پركشيد و رفت...
سردار آن روز را به ياد آورد. 2 تير 1287؛آن روز كه توپ‌هاي دشمنان مشروطه، مجلس ملي را در بهارستان، كوبيد تا انقلاب مشروطة ايران را، به دست جغدِ فراموشي بسپارند.
آن روز كه با ويران شدن بناي مشروطه، تاريكي، چتر سياه خود را بر سراسر ايران گسترد. اما هنوز باريكهاي از نور، سوسو مي‌زد. كجا؟ تبريز.
آري، در آن روز سياه كه زمهريرِ استبداد، در هر گوشة ايران، طلسمِ بيداد را بنا كرد، مجاهدان تبريز ايستادند. آن روز محمدعلي شاه، به ميرهاشم دَوَچي تلگرام زد و فرمان داد تا شور مشروطه‌طلبي در تبريز را خاموش كند؛ تفنگچي‌هاي محلة دَوَچي به محلات مشروطه خواه و انجمن تبريز، يورش بردند. اما ايستادگي و مقاومت مجاهدان، نشان داد كه آن‌ها، در برابر استبداد، سرِ تسليم ندارند.
ستارخان آن روزها را به ياد آورد كه «مركز غيبي»، دسته‌هاي «مجاهد» را سازمان مي‌داد. روزهايي كه غروب تبريز، هم‌سفر صداي صدها مجاهدي بود كه «مشق سپاهيگري و تيراندازي» مي‌کردند. پير و جوان، توانگر و کم‌چيز، به‌صف ايستاده، به آوازِ «يك، دو»، پا به زمين مي‌کوفتند. آن روزها كه گفتگو همه از تفنگ خريدن و مشق سربازي كردن و آمادة جنگ و جان‌فشاني گرديدن، بود.
چشمان ستارخان به گوشه‌اي خيره بود. آن روز 22 تير 1287 را به ياد آورد. هنگامي‌که سپاهيان رحيم خان، از همه سو و با تمام نيرو، بر محله‌هاي مشروطه‌خواه تاختند. آن روز كه جنگ مغلوبه گشت و حتي مجاهدان نوميد شده، سلاح بر زمين نهادند. چه روزِ دردناكي!
غروب، در واپسين تابش‌هاي خورشيد، تنها ستارخان مانده بود با تني چند از ياران وفادارش كه در برابر لشكر خودكامگان، مي‌جنگيدند و ايستادگي مي‌کردند. آه كه آن روز، مشروطه از تمامي ايران رخت بربسته، در تمام تبريز خاموش گشته و اين تنها كوي اميرخيز بود كه به دست ستار، زنده بود.
25 تيرماه سركنسول روس در تبريز، به طمع اينكه ستارخان زير فشار حملات، تسليم خواهد شد، نزد او رفت. آنگاه از او خواست كه بيرق روس را بر سر در خانه‌اش نصب كند تا در امان بماند. ستارخان پاسخي را كه آن روز، به كنسول روس داد، براي هميشه در ذهن و ضمير خود و تاريخ ايران ثبت كرد: «جنرال كنسول! من مي‌خواهم هفت دولت به زير بيرق ايران درآيد، من زير بيرق بيگانه نروم!»
و آن روز بزرگ! روزي كه در تاريخ جاودانه شد. سردار كه پرچم‌هاي سفيدِ ننگ و تسليم را، بر سر در خانه‌هاي تبريز آويخته ديد، خونش به جوش آمد. 26 تيرماه، ستارخان بر اسب جهيد و در هنگامة نبردي خون‌بار، با ياراني اندك، به محلاتي رفت كه سلاح خود را بر زمين نهاده بودند. آنگاه يک‌به‌يک، بيرق‌هاي سفيدِ تسليم را نشانه رفت و آن‌ها را واژگون ساخت. همان لحظه بود؛ درست همان دم كه پرچم‌هاي سفيد بر زمين مي‌افتادند، شور مبارزه با دشمنان آزادي، بار ديگر، در دل‌ها زنده گشت.
سردار ياد نبردهاي سنگين 29 تير، سوم و هفدهم مرداد افتاد. آن روزها كه دشمنِ زخم‌خورده از زنده شدنِ ديگربارة مقاومت و پايداري، پياپي با تمام توان به اميرخيز يورش مي‌برد، اما مجاهدانِ ركاب ستارخان، جنگيدند و تابلويي زرين از ايستادگي را، ترسيم كردند.
...
دردِ زخم تيرِ فرود آمده بر زانوي سردار، رشتة افكارش را پاره كرد. آهي از درد كشيد, جرعه آبي نوشيد و به گوشة اتاق خيره شد. باز همان پرسش، در برابر چشمانش نگاشته شد: «چه شد؟ آن‌همه جان‌فشاني! آن‌همه جنگاوري و ازخودگذشتگي! كجا رفت؟ آخر چرا؟ چه كم بود؟...»
...
ديگربار، ستارخان، قطار خيالش را به سفر واداشت. تا تبريز و اميرخيز...
ياد آن محاصره افتاد و قحطي پس‌ازآن. پاييز و زمستاني سرد، كه دشمن مسير آبي را كه آسياب‌ها را مي‌چرخاند، بست و ديگر ناني در سفره‌ها يافت نشد. استبداد گمان برد با قحطي و گرسنگي دادن، تبريز زانو مي‌زند. اما سردار سخن آن تاجرِ مشروطه‌طلب را به ياد آورد كه گفت: «... در كوچة خودمان ديدم شخص فقيري را كه نشسته و يونجه مي‌خورد...كه آن‌هم به‌آساني به دست نمي‌آمد. از وي پرسيدم كه داداش چه مي‌کني؟ گفت حاجي‌آقا يونجه مي‌خوريم و اگر يونجه هم تمام شد برگ درخت‌ها را مي‌خوريم و اگر آن‌هم تمام شد پوست درخت را مي‌خوريم و دمار از روزگار محمدعلي شاه درمي‌آوريم!»
سردار، برقِ جنگ آتشين شب يكشنبه، 15 شهريور را ديد. شبي كه به‌فرمان عين الدوله، حملة سختي به تبريز آغاز شد. آن شب كه «آواز تفنگ چنان پياپي مي‌آمد كه تو گفتي اسفند به روي آتش ريخته‌اند...». اما فوج بزرگ نيروهاي استبداد پيروز نشد، پايداري و مقاومت مجاهدان تبريز بود كه بر انبوه نيرو و تجهيزات دشمن چيره گشت.
آنگاه دشمن، دست به دامان سپاه خون‌ريز ماكو شد. 19 شهريور بود. ستارخان، همه را به ياد آورد. گويا همين ديروز بود. سپاه ماكو با بيش از 3 هزار نفر، بر اميرخيز يورش برد. سردار و يارانش، دست از جان شسته، به نبرد برخاستند. «... كساني كه آن روز در تبريز بودند، به ياد توانند آورد، آن تضمين‌ها كه سپاه ماكو در سرِ راه خود، از خوي تا تبريز كردند؛ به ياد توانند آورد آن آتش را كه در سالاوان افراشتند... به ياد توانند آورد آن ترس و تكاني را كه به شهر انداختند. پس از اين همه، به ياد توانند آورد آن سيلي خشم را كه از دست مجاهدان خوردند و بازگشتند!...».
...
نسيمي خنك، از پنجرة نيمه‌باز به داخل وزيد. پرده، آرام تکان خورد. سردار، از لاي پردة كنار رفته، آسمان را ديد. تكه هاي ابرِ شناور بر آبي آسمان، زورق خيالش را لنگر انداخت. سردار روي تخت نيمخيز شد. لحظه اي دوباره، دردِ زخم... آنگاه ديگربار، دردِ آن پرسش پاسخ نيافته! «چه شد؟ آن‌همه جان‌فشاني! آن‌همه جنگاوري و ازخودگذشتگي! كجا رفت؟ آخر چرا؟ چه كم بود؟...»
...
تكه هاي ابر، در آسمان ميدويدند. چشم سردار ابرهاي گريزپا را دنبال كرد. رفتند و رفتند و با خود، افق خاطرات سردار را، به دوردست‌ها بردند.
... روز 20 مهر 1287 بود. حال نوبت مجاهدين بود كه به‌فرمان ستارخان، بر دشمن بتازند. گلوله هاي سربي مجاهدين، بر محلة «مشروعه خواه» دَوَچي باريدن گرفت. آتش خشم، كانون دشمنان آزادي را در هم پيچيد. شب‌هنگام، اين پايگاه ضد مشروطه «تهي گرديده و اسلاميه نشينان و سركردگان دولتي و ديگران از آنجا گريختند...». سردار آن شبِ شكوهمند را به ياد آورد كه تمامي تبريز، به دست مجاهدين افتاد و چهرة شوم استبداد، از اين دشت آزاديستان، بيرون رانده شد. قاصدك آزادي، از اميرخيز، بر فراز تبريز به پرواز درآمد و رفت تا نويد روشني فردا را، به ساير شهرهاي ايران، برساند.
ايستادگي مجاهدين تبريز، شهرهاي ديگر را «... به تكان آورده بود. در تهران، با همة سختگيريهايي كه ميرفت، انبوهي از مردم زبان باز كرده، از تبريزيان ستايش ميكردند و مشروطه خواهي نشان ميدادند... محمدعلي ميرزا رو به سوي برافتادن ميداشت و روز به روز، كارش دشوارتر ميشد. اين زمان در بيشتر شهرها جنبش پديدار ميبود. گذشته از داستانهاي اسپهان و رشت، در مشهد جنبشي رخ داده و در استرآباد، شورشي پيدا شده... در تهران، بيشتر دكانها بسته ميبود...».
ستارخان روزبه‌روز آن 11 ماه ايستادگيِ تبريز را نگريست. آه كه چه باشکوه بود. شهري در محاصره، قحطي، زير گلوله‌باران و انبوهِ دشمني كه گرداگردش را گرفته بودند، تا زانو بزند! اما تبريز ايستاد. مجاهدينش مقاومت كردند، جان دادند و هر سختي را پذيرا شدند و حال، زمان، زمان ميوه دادن است.
مجاهدان گيلان نيز، در پي پايداري تبريز، حركت كردند؛ و آن روز پرشکوه فتح قزوين! خبري كه با شنيدن آن «... درباريان بي‌اندازه بيم نمودند. آن روز محمدعلي شاه، به‌سان سپاه پرداخته و نمايندگان اروپا و بسياري از درباريان نزد او بودند و چون اين خبر پراكنده شد، بر همگي ناگوار افتاده، سردي انجمن را فراگرفت. قزوين دهانة تهران به شمار است و هر كس ميدانست شورشيان، به‌زودي روانة آنجا خواهند شد...».
...
آه از نهاد ستارخان برآمد! همين‌جا بود. درست همين نقطه. آنجا كه تنديس آزادي ميرفت براي هميشه، خود را بر بام ايران بنشاند، دستاني پنهان به كار افتاد تا از دري ديگر، چتر استبداد را بر اين مرزوبوم بگستراند! سردار به ياد آورد. آن روزها كه سفيران روس و انگليس در تهران «... در زمينة نگهداري محمدعلي ميرزا و جلوگيري از پيشرفت شورشيان، سخت ايستادگي مينمودند... (آن‌ها) نمايندة جداگانهاي به قزوين نزد سپهدار (تنكابني) فرستادند... نيز از روي دستور لندن و پترزبورگ، نمايندگان ايشان در بغداد، با علماي نجف و كربلا به گفتگو پرداخته، از ايشان خواستار ميشدند پا در ميان نهاده، آزاديخواهان را از شور و خروش فرونشانند...».
4 روز از فتح قزوين به دست مجاهدان گيلان گذشت. محمدعلي شاه، كه پيروزي انقلاب و فتح تهران را در يک‌قدمي ميديد، پيامي به سپهدار تنكابني فرستاد. «مشروطيت را اعطا و امر به انتخابات داديم..!» سپهدار كه در باطن، نميخواست تهران به دست مجاهدين فتح شود، با رهنمود نمايندگان روس و انگليس، پيام محمدعليشاه را براي مجاهدين خواند. هدف، پراكنده نمودن مجاهدين و جلوگيري از سرنگوني سلطنت قاجاري بود. در تبريز نيز، تقيزاده، يكي ديگر از به‌اصطلاح رهبران جنبش، از مجاهدين خواست «پيشنهاد كاركنان دو دولت (روس و انگليس) را پذيرفته و با دربار قاجار از درِ آشتي باشند...». آخر منافع آن‌ها، با ماندن حاكميت استبداد و استعمار، تأمين مي‌شد.
...
چهرة سردار، بيش‌ازپيش درهم‌کشيده شد. از روي ميز كنار تخت، دستمال خيس شده اي برداشت و عرق سردِ نشسته بر پيشانياش را پاك كرد. آنگاه دوباره انديشيد: «آخر چه شد كه يک‌باره، پس از آن‌همه جان‌فشاني، آن حماسة پايداري اميرخيز و تبريز، آن‌همه مقاومت در برابر فشار و سختي، حال كه انقلاب ايران، در يک‌قدمي پيروزي بود، اين حضرات از راه رسيدند؟ از آن گذشته، آخر چرا كسي نبود در برابر آن‌ها، بايستد و دستان توطئة استبداد و استعمار را، كه اكنون، از آستين آن‌ها بيرون آمده، قطع كند؟ آخر چرا؟ چه كم بود؟...»
...
«...كشاكش مشروطه و خودكامگي، اگر تا به دَمِ واپسين، با خونريزي توأم بوده و به فرجام با خونريزي يک‌رويه ميشد، بيگمان، همة ايشان ، درباريان و وابستگان به روس و انگليس، را از ميان ميبرد و در چنان حالي، با هيچ نيرنگي نميتوانستند خود را به ردة مشروطه خواهان برسانند. اين است كه بسيار دربايست بود (ضروري بود) كه نگذارند بيش از آن پيش رود و تا ميتوانند دربار قاجاري را نگهداري كنند...»
اما نفرت از محمدعليشاه چنان بالا بود كه استبداد و استعمار، مجبور شدند او را كنار گذاشته، عاملي ديگر را جايگزين او كنند. عاملي با چهرهاي ديگر كه بازهم منافع آنان را تأمين كرده، سرمايه هاي مردم ايران را، به سفرة يغماي آنان بريزد.
...
سردار ملي آهي كشيد؛ دريغ و افسوس! چنانچه آن روزها نيرويي بود هرچند اندك، اما چنان منسجم و هوشيار، كه در برابر هر توطئه اي پيش‌دستي كرده، با ايستادگي، نيرنگ‌ها را بر سر دشمنان آزادي خراب مي‌کرد... اما...
...
ستارخان، آن روز گرم تابستان را به ياد آورد. 22 تير 1288. روزي كه مشروطه خواهان رشت و اصفهان، تهران را فتح كردند! آه چه روزي!
اگر كسي سمت و شتابِ قطار تاريخ را نميديد، نميتوانست تصور كند تا چندي پيش، تمام ايران زير يوغ استبداد بود و اين تنها اميرخيز بود كه ايستادگي ميكرد.اميرخيز با ستارخان و كمتر از 20 مجاهد ديگر! اما تنها يک سال بعد، آن مقاومت و پايداري ريشه دواند و امروز، دروازههاي تهران را فتح كرد!
افق نگاه سردار به غروب 25 تيرماه 1288 رسيد؛ قلبش بيش از هميشه، به درد آمد. آن روز كه انبوهي از ملايان و درباريان، به همراه آزاديخواهان گرد آمدند و «مجلسي عالي» برپا نمودند. مجلسي كه بيست‌وچند تن عضو آن بودند؛ ازجمله موج سواراني كه بر امواج انقلاب سوار گشته، در ميان خونِ مجاهدان تبريز و گيلان، براي زورقِ فرصت طلبي خود، پارو زدند. شورايي كه براي ادارة امور كشور، تشكيل شد. بيشتر اعضاي اين شورا «از درباريان پيشين قاجاري و خود كساني بودند كه پدر بر پدر، به بندگي خو گرفته و هميشه روس و انگليس را به كارهاي ايران چيره ديده بودند و ايشان را ماندن يا نماندن ايران، چندان تفاوتي نداشت... هريکي مشروطه را خوان يغمايي پنداشته، در جستجوي رَسَد خود بودند...»
آنگاه اين شورا، كابينه را برگزيد. كابينهاي كه تمام اعضايش، وابستگان به دربار قاجاري و نوكران روس و انگليس بودند. رياست دولت را نيز، به يكي از دشمنان مشروطه سپردند. سپهدار تنكابني!
...
ستارخان، ليواني آب برداشت. آرام لبانش را تَر كرد و از پنجره، به خورشيدِ فرورفته در افق، خيره شد. گويا صحنة ناپديد شدن خورشيد، نمادي از آن روزِ ناپديد شدن آرمان‌هاي انقلاب مشروطه بود!
سردار خشم فروخوردهاش را، با آهي سرد بازتاب داد و با خود فكر كرد: «آخر چرا؟ اين‌همه مجاهد در تبريز جان‌فشاني كردند، حال چه شد؟ چرا كسي نبود مردانه بايستد و فرياد كند: «آخر انقلاب را بايد به دست مجاهدينش سپرد! نه كسي كه خود مهروموم‌ها در خدمت دربار و اجنبي بوده! كسي كه وزير گمركات مظفرالدين شاه بود و در فرونشاندن اعتراضات بازار تهران، همراهي ميكرد. كسي كه در رويارويي با آزاديخواهان، همدَم شيخ فضل الله نوري بود، مگر همين سپهدار، عامل دولت روس نبود؟ مگر كسي نبود كه در اواخر مرداد 1287، به همراه عين الدوله، براي سركوبي قيام مردم آذربايجان، به آن سامان لشكركشي كرد؟...”». حال چگونه، پس‌ازاين همه جان‌فشاني، وقتي درخت انقلاب در آستانة ميوه دادن رسيد، دستاني او را بر مسند قدرت نشاند؟
پس از سپهدار تنكابني، مستوفي الممالك بر سر كار آمد. گويا مأموريت اصلي، حذف مجاهدين و انقلابيون از صحنه بود تا راه براي بيدادگري استبداد و استعمار، باز بماند. آن‌هم زير عنوان «دولت انقلاب!».
ستارخان اين‌ها را ميديد، اما «...اين كشاكش از سرچشمه ديگري آب مي‌خورد و نيرومندتر از آن بود كه او بتواند از عهده جلوگيري برآيد...»
دهم مرداد 1289، وزيرمختار روس و وزير خارجة انگليس، با يكديگر ملاقات كردند. موضوع چه بود؟ «ضرورت مبرم خلع سلاح مردم!» شگفتا كه 2 روز بعد هم، وقتي مجلس در نشستي 7 ساعته به اين موضوع نشست، درست به نتيجه اي رسيد كه روس و انگليس، رسيده بودند. معناي خلع سلاح مردم هم روشن بود! خلع سلاح ستارخان و مجاهدين!
«... دولت انقلابي(!!) كابينه مستوفي الممالك خرسندي نداشت شكار را از دست دهد و از فرصتي كه براي برانداختن يك مرد دليرِ به نام پيداكرده بود، سودجويي ننمايد...».
...
ستارخان سرش را آرام بر روي بالش گذاشت. حال روشن‌تر از پيش ميديد كه چگونه گام‌به‌گام، طناب توطئه را بر گردن انقلاب، سفت‌تر كردند؛ تا امروز 14 مرداد 1289، استبداد و استعمار، در پوشِ «دولت انقلاب»، مجاهدين را در پارك اتابك گلوله‌باران كنند. آري، اين‌چنين، درخت انقلاب را با تبر انداختند. درختي كه تا دوباره شاخ و برگ دهد، ده‌ها بهار بايد بيايد و برود...
و ديگربار آن پرسش دردآور...
آخر كسي نبود از آن خون‌هاي ريخته شده براي آزادي، حراست كند؟ نيرويي نبود كه نگذارد تبرداران بر ساقة درخت انقلاب يورش برند و آن را براندازند؟ چه شد كه محمدعليشاه و لياخوف و ساير مهره هاي استبداد و استعمار، محاكمه نشدند، اما مجاهدين و انقلابيون اين‌گونه گلوله باران گشتند؟ حلقة مفقوده كجا بود؟ چه كم بود؟...
تنها و تنها يک‌چيز! يك سازمان؛ يك تشكيلات! حتي سازماني تنها با 100 مجاهدِ پاک‌باز كه در قامت تشكيلاتي پولادين، در برابر هر توطئة شومِ براندازي آزادي مردم ايران، بايستد و از آن دفاع كند! سازمان و تشكيلاتي كه بتواند در بزنگاه‌هاي تاريخي، در لحظه هاي شوم توطئة استبداد و استعمار، در برابرشان بايستد، سينه سپر كند و نگذارد خون‌هاي ريخته شده و رزم و رنج نثار شده، پايمال شود؛ آري كم بود. يك تشكيلات، تشكيلاتي پولادين!
...
قطرهْ اشكي از گوشة چشم سردار، بر گونه اش غلتيد. قطرهاي كه دريايي از غم، در آن جاي گرفته بود...
...
ادامه دارد...
ميثم ناهيد
خرداد94

مصاحبه تلويزيون اپوزيسيون سوريه (اورينت) با مهدي ابريشمچي دربارة نقش سپاه پاسداران رژيم در سركوب و صدور تروريسم

مصاحبه تلويزيون اپوزيسيون سوريه (اورينت) با مهدي ابريشمچي دربارة نقش سپاه پاسداران رژيم در سركوب و صدور تروريسم

مصاحبه تلويزيون اپوزيسيون سوريه (اورينت) با مهدي ابريشمچي دربارة نقش سپاه پاسداران رژيم در سركوب و صدور تروريسم
مقدمه 
سپاه پاسداران در ايران نامي براي ايجاد رعب و وحشت و قدرتنمايي است و در منطقه بازوي نظامي رژيم ايران در تمامي مسائل منطقه است كه در سپاه قدس تحت فرماندهي قاسم سليماني حضور پيدا ميكند
حتي در اقتصاد و صنايع نظامي نيز حرف تعيينكننده را بعد از خامنهاي وليفقيه رژيم، ميزند. كما اينكه گفته ميشود تصميم دربارة برنامه اتمي نيز به سپاه پاسداران بر مي‌گردد سپاه پاسدران كيست؟ و چه نقشي در مراحل مختلف در منطقه داشته است؟ آيا سپاه، قدرت وحشت‌برانگيز است يا اينكه در اين موضوع مبالغه شده است؟ اين موضوعي است كه دربارة آن از آقاي مهدي ابريشمچي بيشتر خواهيم فهميد.
آقاي مهدي ابريشمچي در سال 1948 در تهران متولد شد. وي فارغالتحصيل رشته شيمي دانشكدة مهندسي دانشگاه تهران است. او نمايندة سازمان مجاهدين خلق و مسئول كميسيون صلح در شوراي ملي مقاومت ايران است. وي 47سال پيش به عضويت سازمان مجاهدين خلق در آمد كه در سال 1971 همراه با بنيانگذاران سازمان توسط رژيم شاه دستگير شد و 7سال را در زندان گذراند، اما در جريان انقلاب ضد سلطنتي و سرنگوني رژيم شاه از زندان آزاد شد. وي از خانوادة تجار معروف آذربايجان است كه در اولين انتخابات پارلماني بعد از سرنگوني رژيم شاه، كانديدا از تهران بود كه بيش از 350هزار رأي به‌دست آورد اما رژيم خميني، او و مجاهدين ديگر را از راهيابي به مجلس منع كرد. منزل او قبل از اينكه تهران را ترك كند، چندين‌بار مورد تهاجم پاسداران قرار گرفت، اما به سلامت از مرگ حتمي نجات يافت و از ايران خارج شد. او مقاومت ايران را در چندين هيأت بينالمللي نمايندگي كرد.
وي چند كتاب درباره مقاومت و رژيم ايران نوشته است، از جمله كتابي بهنام سپاه پاسداران به زبان فرانسه.
مجري: با سلام به شما
چطور ما را از تأسيس و شكلگيري سپاه پاسداران رژيم ايران آگاه ميكنيد؟
مهدي ابريشمچي عضو مقاومت ايران: قبل از اينكه به پاسخ سؤال شما بپردازم لازم ميبينم كه به بينندگان شما درود بفرستم. همچنين درودهاي خود را به تمام كساني‌كه كه عليه توطئههاي رژيم ايران در كشورهاي مختلف عربي و منطقه خاورميانه بهويژه رزمندگان در سوريه عزيز مقاومت ميكنند، تقديم ميكنم. من همچنين پيروزي‌هاي اخير در ادلب و مناطق ديگر را به انقلابيون و ارتش آزاد تبريك ميگويم. درود و سلام به همة آنها و دست مريزاد. پيروزي آنها نزديك است و انقلاب هميشه پيروز است، يعني تا سرنگوني رژيم بشار اسد و رژيم خميني در ايران.
مجري: ما هم به شما درود ميفرستيم و به حضور شما در تلويزيون اورينت‌نيوز افتخار ميكنيم. بفرماييد.
مهدي ابريشمچي: در رابطه با سؤال شما اينكه سپاه پاسداران بلافاصله از همان ابتداي سرنگوني رژيم شاه در سال 1979 تأسيس شد. علت آن هم اينكه خميني كه انقلاب ضد سلطنتي را به سرقت برده بود و بهعلت ماهيت واپسگرا و عقب‌مانده و غيراسلامياش، نميخواست به درخواست‌ها و شعارهاي مردم ايران و در رأس آن شعار آزادي پاسخ دهد، به همين خاطر تصميم گرفت فوراً يك نيرو بهنام پاسداران تشكيل دهد و هدف او هم سركوب مردم و مراقبت و جاسوسي اپوزيسيون بود كه از همان ابتدا با رژيم آخوندي مخالفت كرد.
اينجا اگر به من اجازه بدهيد من يك نقشه را نشان بدهم كه نشاندهندة نيت‌هاي رژيم در «صدور انقلاب» است اين نقشه «صدور انقلاب» از عراق به سوريه و اردن را براي فتح قدس نشان ميدهد، اين نقشه توسط سپاه پاسدران آن زمان منتشر شد كه سري بود و ما به نسخه‌يي از آن دست يافتيم.
بعد از سال 1982 هنگامي كه دولت عراق عقبنشيني تمام نيروهايش را ازخاك ايران به پشت مرزهاي بينالمللي اعلام كرد، رژيم خميني دو تيپ را آنزمان به لبنان فرستاد تيپ «امام زمان» و تيپ ذولفقار، تا در امور داخلي لبنان دخالت كنند و بعد از اين زمان بود كه حزبالله تأسيس شد اما اين آخرين كار رژيم نبود و در سال 1990 رژيم ايران و بهطور مشخص خامنهاي به تشكيل نيروي جديدي بهنام نيروي قدس اقدام كرد. بعد از آن نيروهاي مسلح رژيم ايران از 5 نيرو تشكيل شده، نيروي زميني، نيروي هوايي، نيروي دريايي، نيروي قدس و نيروي بسيج كه تمامي اين نيروها تحتامر سپاه پاسداران قرار گرفتند. زيرا بعد از ادغام وزارت سپاه و وزارت دفاع، سپاه تصميم گيرنده اين وزارتخانه شد. و از آنزمان به بعد وزير دفاع از فرماندهان سپاه انتخاب ميشود. ارتش نيز تحتامر سپاه قرار گرفت. به اين صورت دخالت در امور كشورهاي همسايه در منطقه را شروع كردند .
مجري: ما از حزبالله در لبنان و حوثي‌ها در يمن و بسيج در عراق تمامي اين گروهها تابع و دستساز سپاه پاسداران هستند. آيا سپاه پاسداران اين گروهها را تأمين مالي ميكند؟
مهدي ابريشمچي : جواب شما مثبت است. اينجا من چارت سازماني نيروي قدس را دارم، در اين چارت شما مشاهده مي‌كنيد كه نيروي قدس در تمامي كشورهاي جهان نيروي خاصي اختصاص داده، از جمله در عراق و سوريه و حتي اروپاي غربي و آمريكاي لاتين.
اين سپاه است كه فعاليت‌هاي نيروي قدس در خارج كشور را تأمين مالي ميكند و همچنين در داخل ايران در سركوب مردم همين كار را ميكند. سپاه همچنين حوثي‌ها در يمن و شبه نظاميان در سوريه و حزبالله در لبنان را تأمين مالي ميكند. من ميتوانم بگويم كه سپاه در حال حاضر 1000 مؤسسه و شركت اقتصادي دارد. سهم بودجة نيروهاي سپاه در سال 2013 نزديك به 30 درصد است..
مجري: خيليها از نقش سپاه گفتهاند و بهخصوص قاسم سليماني كه قيام مردم سوريه را سركوب كند و طبعاً او نقش زيادي در ريختن خون مردم سوريه داشته است، سپاه پاسداران چگونه در برابر انقلاب مردم سوريه نقش ايفا كرد؟
مهدي ابريشمچي: سپاه و نيروي قدس نقش تعيينكننده در سوريه دارند.
مجري: اسد هميشه ميگويد هيچ نيروي ايراني وجود ندارد در حاليكه در روي زمين نيروهاي رژيم ايران كشته ميشوند و حتي در عراق.
مهدي ابريشمچي: حرفتان درست است. در سوريه از فرماندهان سپاه و نيروي قدس تا نيروهاي پايينتر آن حضور دارند كه در جنگ عليه مردم سوريه و دفاع از بشار اسد شركت ميكنند. بهطور مثال يكي از فرماندهان پاسداران بهنام همداني ميگويد در حال حاضر ما 130هزار بسيجي داريم كه قصد داريم آنها را به سوريه اعزام كنيم. همچنين اشاره ميكنم به پاسداراني كه در سوريه به‌قتل رسيدند و عكس‌هاي آنها اينجا ديده ميشود كه در ايران تشييع شدند و علي شمخاني دبير شوراي عالي امنيت ملي رژيم در مراسم تشييع پاسدار حميد تقوي، گفت: اگر ما خون تقوي‌ها را ندهيم، بايد در سيستان و آذربايجان و شيراز و اصفهان خون بدهيم. يعني در داخل ايران و اين نشاندهندة وضعيت استراتژيك براي آنهاست.
مجري: بنظر ميرسد كه سپاه متأسفانه دست طولاني در بحران‌هاي منطقه دارد، بعضي از كارشناسان غربي ميگويند، رابطة جديدي بين رژيم و حوثي‌ها وجود دارد طي سال‌هاي متعدد و آمريكا و سعودي و يمني‌ها از حمايت قوي رژيم ايران از حوثي‌ها سخن ميگويند؛ اين رابطة سپاه با حوثي‌ها در يمن چگونه است؟
مهدي ابريشمچي: خير اين طرح قديمي است از 25سال پيش رژيم ايران به آموزش حوثي‌ها در قم پرداخت و در لبنان قرارگاه‌هاي آموزشي ايجاد كرد كه حوثي‌ها را آموزش دهد و رابطة حوثي‌ها با رژيم ايران چيز جديدي نيست.
اجازه بدهيد كه من يك بند از گزارش‌هايي را كه مقامات رژيم ايران به شوراي عالي امنيت ملي رژيم ارائه كردهاند برايتان بخوانم. اين گزارش ميگويد كه« استراتژي رژيم ايران همچنان بررژيم بشار اسد و حفظ او سرمايهگذاري كرده است. در اين گزارش همچنين آمده است خامنهاي بودجه اي معادل بودجه كشور و هزينههاي سياسي و نظامي آن را به سوريه اختصاص داده است. خامنهاي اعلام كرده كه سوريه مرز سرخ ما محسوب ميشود. اگر بصيرت رهبري نبود الآن همه چيز تمام شده بود».
مجري: سپاه پاسداران عنوان واقعي سياست رژيم ايران در منطقه است، كما اينكه به آن پروژة هژموني رژيم گفته ميشود.
مهدي ابريشمچي: بله حرفتان كاملاً درست است. حقيقتاً نيروي قدس و سپاه نقش تعيينكننده در امور داخلي كشورهاي منطقه را ايفا ميكنند. ما 23 سال پيش در سال 1993 كتابي تحت عنوان بنيادگرايي اسلامي تهديد جديد جهاني منتشر كرديم و در بخش جيش اسلامي در منطقه، نقش نيروهاي قدس را شرح داديم. كما اينكه من در كتابم دربارة سپاه توضيحات كافي دادهام. سپاه پاسداران نقش زيادي در تمامي مشكلات منطقه ايفا ميكند، از يمن گرفته تا سوريه و عراق و... اما نكتة جديدي كه ميخواهم به شما توضيح دهم اين است كه رژيم بهطور عام به مرحلة فروپاشي رسيده است و سپاه پاسداران هم به مرحلة فروپاشي رسيده است. چرا؟ زيرا تمام خط و خطوط استراتژيك رژيم آخوندي به بنبست رسيده است. كما اين‌كه آثار اين بنبست را در داخل ايران و منطقه ميبينيد. رژيم ايران از تلاش‌هايش براي ساخت بمب اتمي استفاده ميكرد اما الآن جامعة جهاني خواستار توقف اين فعاليت‌ها است.
مجري: با تشكر از شما مهدي ابريشمچي نويسنده و متخصص امور ايران كه كتابي در مورد سپاه پاسداران نوشته‌ايد كه دعوت ما را پذيرفتيد.

31 اعدام در يك هفته توسط دژخيمان خامنه اي، اطلاعيه دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران

31 اعدام در يك هفته توسط دژخيمان خامنه اي، اطلاعيه دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران

31 اعدام در يك هفته توسط دژخيمان خامنه اي، اطلاعيه دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران
دبيرخانه شوراي ملي مقاومت طي اطلاعيه اي با اشاره به 31 اعدام توسط دژخيمان خامنه اي تنها در يك هفته از جمله سه اعدام در ملاعام به افزايش موج اعدامها و ابعاد مجازات وحشيانه شلاق زدن و شكنجه زندانيان توسط بربريت حاكم بر ايران اشاره كرد،
در اطلاعيه دبيرخانه شوراي ملي مقاومت تاكيد شده است: اعدام و شكنجه زندانيان در ملأعام كه براي شدت بخشيدن به جو وحشت به منظور مهار اعتراضات اجتماعي است به بهانه «شرارت»، «اخلال در امنيت» و «سرقت» و «قاچاق مواد مخدر»...صورت مي گيرد. و اين در حالي است كه مهمترين منشأ شرارت و ناامني و توزيع مواد مخدر نه تنها در ايران بلكه در منطقه خاورميانه و بخشهاي وسيعي از جهان فاشيسم ديني حاكم بر ايران است و تنها با ريشه كن كردن آن ايران و منطقه و جهان روي صلح و آرامش به خود خواهد ديد.

ايران پس از معامله اتمي : استمرار كشتار بي حد و مرز سونا صمصامي

ايران پس از معامله اتمي : استمرار كشتار بي حد و مرز سونا صمصامي

چهارشنبه, 30 ارديبهشت 1394 00:00
ايران پس از معامله اتمي : استمرار كشتار بي حد و مرز سونا صمصامي
حكومت مذهبي ايران در طي يك هفته 93 نفر را اعدام كرده است و كسي هم به آنها اعتراضي نكرد
بنا بر گفته اپوزسيون ايران از 12 آوريل تا 18 آؤريل رژيم ايران 65 نفر را اعدام كرده است كه تعدادي از آنها بطور مخفيانه انجام شده است
بر اساس اطلاعات ا زشوراي ملي مقاومت ايران 200 نفر در نوبت اعدام در زندان كرج در غرب تهران هستند
ايران نه تنها بيشترين اعدام ها را دارد بلكه در حال شكستن ركورد اعدام ها در طي يك سال در قيا س با اعدامهاي سال گذشته اش ميباشد
چيزي كه آزار دهنده است ناديده گرفتن آن توسط جوامع بين المللي و رسانه ها غربي است
بر طبق سند حقوق بشر ايران ، رژيم ايران 721 نفر را در سال 2014 اعدام كرده است و لي همين الان پس از گذشتن يك سوم از سال 2015 شمار اعدامها به 341 نفر رسيده است و اين ميتواند تا پايان سال 2015 به مرز1000 نفر نيز برسد
اعدامها همزمان با سركوب مخالفان رژيم صورت ميگيرد كه بيشتر از فعالين سياسي و اقليتهاي مذهبي هستند .
در حقيقت بنا بر گفته احمد شهيد گزارشگر ويژه سازمان ملل در باره حقوق بشر درايران : وضعيت حقوق بشر در ايران در زمان حكومت حس روحاني به اصطلاح رييس جمهور مدره بدتر شده است .
تعدادي از مخالفين سياسي رژيم ايران مدعي هستند كه تحت پوش مبارزه با مواد مخدر هدف ضربه زدن به مخالفين نظام مد نظر است . رژيم ايران با استفاده ا تهاماتي از قبيل مبارزه با مواد مخدر تلاش براي از بين بردن مخالفين خود را دارد
گزارشگر ويژه قبلي در رابطه با ايران همراه با سند گفته است كه مخالفيي رژيم ايران تحت پوش قاچاقچيان مواد مخدر اعدام ميشوند .با وجود اينكه رژيم ايران ميزان پول زيادي از صندو ق بين المللي مبارزه با مواد مخدر دريافت ميكند بدون داشتن سند و مدركي چنين اعدامهايي را انجام ميدهد.
در فضاي اختناق و سانسور كه در ايران وجود دارد و فقدان يك پروسه قانوني قضايي سخت است كه حقيقت ها پشت اعدامها در ايران را پيدا كرد.
بهر حال يك چير حتمي است رژيم ايران با ادامه دادن به اعدام ها هدفش پايان دادن به استفاده از مواد مخدر در ايران نيست بلكه براي پراكندن ترس در جامعه ايران متلاطم مي باشد .
ـآخرين مثال از شورشهاي شهرهاي ايران ، قيام در شهر مهاباد در اويل ما مي بود كه هزاران نفر شجاعانه با تمام قوا به اعتراض بر خاستند بر عليه مرگ مشكوك يك زن جوان 25 ساله كه كارمند هتل بود و توسط يك مامور وزارت اطلاعات رژيم ايران موردتعرض قرار گرفته بو د
با اين وصف يك نكته ساده اما مهم در مورد اينكه سياست در ايران چگونه كار مي كند باقي مي ماند.
اين نكته راجع به اين نيست كه حسن روحاني طوري سياست خود را ارائه داده كه گويا تغييري مي خواهد ايجاد كند. تأييد اين اعدامهاي وحشيانه به شيوه دار زدن كه توسط اوصورت مي گيرد جايي براي اصلاحات در قانون اساسي كه ولي فقيه در آن نباشد و يك قوه قضاييه كه 30هزار زنداني سياسي را ظرف چند ماه تنها در 1988 به جوخه اعدام سپرده باقي نمي ماند.
طنز قضيه اين است كه مصطفي پورمحمدي يكي از سه نفري كه “مأموريت مرگ“ را برعهده داشته و اين زندانيان سياسي و عمدتاً اعضاي ام.ئي.كي را به جوخه دار مي فرستادند حالا وزير دادگستري حسن روحاني مي باشد.
اگر كشتار اخير، سندي از آنچه وضعيت ايران بعد از توافق اتمي باشد تا جايي كه به حقوق بشر مربوط مي شود آنگاه مي توان مفروض گرفت كما اينكه بلحاظ اخلاقي هم بي وجدانيست وحقوق بشر در ايران و در اوج مذاكرات با تهران كماكان قرباني خواهد شد. كنگره نيز براي به پاي حساب آوردن آخوندهاي بخاطر نقض حقوق بشرشان نقشي دارد كه بايد ايفا نمايد.
هيچ كاهش تحريمي براي رژيمي كه مسئول اعدام 120هزار زنداني سياسي بوده و هزاران نفر ديگر را به زندان انداخته و شكنجه كرده وجود ندارد.
در 29 آوريل مريم رجوي رئيس جمهور منتخب شوراي ملي مقاومت ايران در برابر زيركميته خارجي مجلس نمايندگان در مورد تروريزم و منع تكثير سلاحهاي كشتارجمعي و تجارت شهادت داد و از كنگره خواست تا تهديد اتمي ايران را بررسي كنند و به همان ميزان هم به نقض حقوق بشر در ايران بپردازند.
خانم رجوي گفت “كسب يك زرادخانه اتمي، نقض حقوق بشر و صدور بنيادگرايي و تروريزم از ويژگيهاي لاينفك تئوكراسي حاكم مي باشند. وي همچنين افزود حفظ حقوق بشر در ايران و مجبور كردن اين رژيم كه از عراق، سوريه، لبنان، يمن و افغانستان بيرون بكشد يك معيار واقعي براي تعيين اينكه اين رژيم برنامه تسليحات اتمي اش را كنار گذاشته يا خير مي باشد.
هر چيزي كمتر از اين كه تحت هر پوشي ارائه شود ، خودگول زني است و به فاجعه وجود يك تئوكراسي مسلح به سلاح اتمي منجر مي شود.
توضيح - صمصامي نماينده شوراي ملي مقاومت ايران در آمريكا مي باشد كه بدنبال ايجاد يك نظام دموكراتيك، سكولار و ايران غير اتمي مي باشد

علي اكبر راستگو از مأموران وزارت اطلاعات رژيم ايران در المان را بشناسيد،انجمن نجات ايران

يکشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ ه‍.ش.

علي اكبر راستگو از مأموران وزارت اطلاعات رژيم ايران در المان را بشناسيد،انجمن نجات ايران


علي اكبر راستگو مأمور رژيم آخوندي در آلمان را بشناسيد،انجمن نجات ايران  

علي اكبر راستگو از مأموران وزارت اطلاعات رژيم ايران را بشناسيد،انجمن نجات ايران
علي اكبر راستگو از مأموران وزارت اطلاعات رژيم ايران است كه باماسك «عضو سابق مجاهدين» وتحت پوشش انجمنهاي پوششي ملايان در آلمان در خدمت كارزار اهريمن‌سازي ملايان عليه مخالفان رژيم و به‌ويژه مجاهدين و مقاومت ايران مي‌باشد. وي كه ازسال 1976 پناهنده آلمان مي‌باشد، در سال 1988 با سفارت رژيم آخوندي در آلمان ارتباط برقرار كرد و به‌استخدام اطلاعات آخوندها در آمد.  راستگو كمي بعد از اين تاريخ به‌طور مخفيانه به ايران تحت حاكميت ملاها رفت. عباسي، مامور سفارت رژيم ايران در آلمان، شخصا تمامي مسائل ورود و خروج و رفت وآمد  راستگو را، در فرودگاه فرانكفورت و در فرودگاه تهران حل و فصل كرد. وزارت اطلاعات در فرودگاه تهران  وي را از در ويژه، بدون بازرسي چمدان و وسايل خارج نمود و با يك وسيله نقليه متعلق به آن وزارتخانه، مستقيما به يكي از خانه‌هاي امن در تهران منتقل كرد. راستگو دو هفته در ايران به‌سر برد، ولي براي اين‌كه همكاريش با وزارت اطلاعات لو نرود و فاش نگردد كه به‌ايران تردد كرده است، حضورش در ايران را مخفي نگهداشت و حتي به شهر خودش يعني بابل نرفت. وي طي دو هفته‌يي كه درايران بود. يك هفته را براي آموزشهاي اطلاعاتي در تهران گذراند و يك هفته نيز به نوشهر رفت.
بعداز بازگشت ازايران، راستگو تلاش كرد كه رفتن خود به‌ايران را براي ايرانياني كه اورا مي‌شناختند كتمان كند و به آنها مي‌گفت به ايتاليا رفته است. ولي افرادي كه در ايران او را ديده بودند به‌پناهندگان ايراني اطلاع دادند كه راستگو را درتهران ديده اند كه با عوامل وزارت اطلاعات تردد داشته است .
علي‌اكبر (بهمن) راستگو علاوه بر ارتباطات تنگاتنگ با سفارت رژيم در بن، مستقيماً با بخش برون‌مرزي وزارت اطلاعات درتهران نيز ارتباط دارد. رابط او فردي به‌نام «تقوايي» است كه راستگو از طريق تلفن‌دستي با وي ارتباط دارد و در مسافرتهاي نوبه‌يي به تهران توسط وي توجيه مي‌شود. علي‌اكبر راستگو كه مأموريتهاي اطلاعاتي و جاسوسي عليه پناهندگان ايراني را در آلمان، زير پوشش رانندگي تاكسي يا كار دريك شركت ساختماني، انجام مي‌دهد، براي جلوگيري از لو رفتن ارتباطاتش با مأموران اطلاعاتي رژيم، قرارهايش را با آنان در يك هتل در شهر گيسن (60كيلومتري فرانكفورت)، اجرا مي‌كند. وي هم‌چنين براي انجام يك سري تبادلات اطلاعاتي وجاسوسي با مأموران رژيم، سفرهاي متعددي به هامبورگ، كرفلد و هلند دارد.
علت اين كه وزارت اطلاعات آخوندها تلاش مي‌كند تا علي‌اكبر راستگو و ساير مأموران و همكاران خود در اروپا و آمريكا را با عنوان «جداشده از مجاهدين» و نه مزدور خودش به‌صحنه بفرستد، رسوايي و بي‌اعتباري و تنفري است كه مردم ايران و جامعه بين‌المللي از اين رژيم دارند.  از آن‌جا كه اين رژيم به‌علت اعدام 120000تن از مردم ايران، دهها بار توسط سازمان ملل متحد به‌خاطر نقض شديد و مستمر حقوق بشر محكوم گرديده  و افكار عمومي دركشورهاي غربي، اعتباري براي تبليغات و دجالگريهاي آن قائل نيست، بنابراين آخوندها براي پيشبرد جنگ سياسي و تبليغاتيشان عليه مجاهدين و مقاومت ايران به عنوان آلترناتيو دموكراتيك و تهديد اصلي موجوديت ديكتاتوري مذهبي، نيازمند پوششي هستند تا خود و اثر انگشت خود را تحت پوش اسامي و عناوين ديگر پنهان سازد. از جمله ابزارهايي كه ملاها تلاش كرده‌اند از آنها چنين پوششي را فراهم كنند.
علي‌اكبر راستگو از جمله اين مأموران است. وي دو انجمن در شهر كلن آلمان به‌نامهاي «كميته دفاع از زندانيان سابق زندانهاي مجاهدين» وكانون آوا  (كانون آزاديخواهان و پناهندگان ايراني) به‌ثبت داده است تا در پوش آنها به‌همراه تعدادي ديگر از ماموران اعزامي اطلاعات آخوندي به جاسوسي عليه پناهندگان و مخالفاني ايراني و به‌خصوص به‌پيشبرد كارزار شيطان‌سازي عليه مقاومت ايران بپردازد.
يكي از ماموريتهاي علي اكبر راستگو چاپ و توزيع گسترده كتابها و جزوات ارسالي وزارت اطلاعات عليه مجاهدين مي باشد. اين كتابها در ابعاد بسيار وسيع براي ايرانيان پناهنده و محافل خارجي بطور مجاني پست و توزيع مي‌گردد و هزينه آن بوسيله اطلاعات آخوندي پرداخت مي‌شود.


راستگو چمدانهاي پراز كتاب را كه توسط وزارت اطلاعات از تهران به آلمان ارسال مي‌شود، هربار از دفتر ايران اير در فرودگاه كلن ـ بن تحويل گرفته و با ماشين شخصي‌اش آنها را منتقل و توزيع مي‌كند.
رژيم آخوندي در 25 اكتبر 1996 سميناري با شركت تعدادي از ماموران خارج كشوري وزارت اطلاعات در لس‌آنجلس آمريكا برگزار كرد. علي اكبر راستگو دراين سمينار با نام مستعار ”دكتر بهمنيار” سخنراني كرد. هدف از اين سمينار، توجيه شكنجه وكشتار بوسيله ملايان و ايجاد  جنگ رواني عليه مجاهدين بود.
درسال 1998 او به همراه تعدادي ازعوامل وزارت اطلاعات، يك نشريه هفتگي به نام «دنا» كه تماما تبليغات و جنگ رواني ملايان عليه مقاومت ايران بود، منتشر مي نمود كه بصورت مجاني براي ايرانيان پست مي‌شد . او آدرس ايرانيان را از طريق سفارت رژيم درآلمان بدست مي آورد و نشريه را براي آنها ارسال مي‌كرد. انتشار اين نشريه، پس از مدتي، به‌دليل نفرت ايرانيان از نشريات آخوندي و بدنامي بيش از پيش مامورانش از قبيل علي‌اكبر راستگو، متوقف شد.
از ديگر ماموريتهاي علي‌اكبر راستگو، شركت در فعاليتها و برنامه‌هاي فرمايشي وزارت اطلاعات در كشورهاي مختلف است كه تماما با هزينه و دستورالعمل وزارت اطلاعات ملايان برگزار مي‌شود. هم‌چنين نامه‌ها و تماسهاي مورد نياز وزارت اطلاعات عليه مقاومت ايران خطاب به‌دولتها و ارگانها و پارلمانترهاي كشورهاي مختلف به‌ويژه در اروپاست. مضمون و هدف تمامي اين تماسها و نامه‌نگاريها، به‌ثبت‌دادن و پيشبردن توطئه‌ها و تبليغات و دروغپردازيهاي ملايان برضد اپوزيسيون اصلي رژيم در راستاي سهيم‌كردن مخاطبان در اعمال فشار و ايجاد محدوديت عليه مقاومت است.

حمله وچاقوكشي عليه پناهندگان ايراني درفرانسه

درتاريخ 17 ژوئن 2007  وزارت اطلاعات ازطريق يك  انجمن پوششي وزارت اطلاعات، به نام (”انجمن حمايت ازمهاجرين و ايرانيان مقيم فرانسه”  با جمع آوري و اعزام شماري از عوامل خود از فرانسه وآلمان و  ساير كشورهاي اروپايي در صدد بود جلسه يي  تحت عنوان « سمينار صلح وهمزيستي»در سالن فياپ در پاريس برگزار كند،.


مأموران رژيم كه  دراين برنامه شركت داشتند عبارت بودند از : جواد فيروزمند، جهانگير شادانلو، محمد حسين سبحاني، مسعود خدابنده و زنش ان سينگلتون، علي اكبر راستگو، هادي شمس حائري ، علي راستبين ، آلن شوالرياس، و....به همراه دو تن از چاقوكشان حرفه‌يي  وزارت اطلاعات و سفارت رژيم درپاريس كه  با  تدارك  سلاح و تجهيزات لازم نظير چاقو، گاز اشك آور، پنجه بوكس و... ، براي حمله و هجوم و سوء قصد به جان پناهندگان و ايرانيان مخالف رژيم كاملا مصمم و آماده بودند.
قبل از برگزاري جلسه، وقتي در بيرون سالن مورد سوال چند تن ازپناهندگان سياسي و ايرانيان مخالف رژيم قرار گرفتند، آنها را با چاقو و گاز اشك آور و پنجه بكس وحشيانه و به قصد كشت مضروب و مجروح كردند كه تعدادي ازآنها،به  بيمارستان منتقل شدند. پليس پس از اطلاع از اين وحشيگري ماموران اطلاعات رژيم، خود را به محل رساند و پس از بررسي صحنه و جمع آوري آلات جرم و شناسايي مجرمين، علاوه بر لغو جلسه عوامل اطلاعات آخوندي، محمد حسين سبحاني و دو مزدور ديگر اطلاعات سفارت رژيم آخوندي را، دستگير و بازداشت كرد، تعدادي ازماموران وزارت اطلاعات، بلافاصله ازچنگ پليس فرار مي كنند.
لازم به ياد آوري است كه محمد حسين سبحاني كه درجريان اين چاقوكشي دستگير شد، يكي ازاعضاي انجمن پوششي وزارت اطلاعات به نام كانون ”آوا” مي باشد، كه تحت نام علي اكبر راستگو به فعاليت مشغول است.

گزارش دستگاههاي امنيتي كشورهاي آلمان و هلند

گزارشهاي دستگاههاي امنيتي كشورهاي اروپايي توطئه‌هاي رژيم آخوندي چه در زمينه جاسوسي و چه در كارزار اهريمن‌سازي برضد مجاهدين و مقاومت ايران را بارها مورد تاييد قرار داده‌اند. به‌طورر مشخص، گزارشهاي سالانه اداره حراست از قانون اساسي آلمان BFV  تصريح مي‌كنند كه هدف اصلي وزارت اطلاعات در خارج از كشور شوراي ملي مقاومت و سازمان مجاهدين خلق ايران است و اين وزارتخانه تلاش مي‌كند با استخدام اعضاي سابق از اين سازمانها اطلاعات جمع آوري نموده و با پخش اطلاعات دروغ عليه مجاهدين آنها را تضعيف و بي اعتبار كنند.
سازمان امنيت هلند (AIVD) نيز در گزارش سال 1998خود تصريح مي‌كند: «... ماٌموران ايراني مصمم هستند كه اعضاي گروههاي اپوزيسيون را پيدا كرده تا بدين‌وسيله آن سازمانها را بي‌ثبات كنند. به‌ويژه اعضاي كنوني و سابق مجاهدين خلق مورد توجه زياد سازمانهاي امنيتي ايران هستند. سازمان (امنيت ايران) از فشار(intimidation) بر روي ايرانيان براي همكاري استفاده مي‌كند.
سازمان امنيت هلند AIVD  در گزارش سال 2000 خود مي‌نويسد «از جمله  وظايف  وزرات اطلاعات  وامنيت داخلي ايران، رديابي وشناسايي  افرادي است كه درخارجه  با گروههاي اپوزيسيون در ارتباط ميباشند. هواداران مهمترين  گروه  اپوزيسيون يعني  مجاهدين خلق بيش از همه و به طور ويژه مورد توجه سازمان امنيت ايران ميباشند... وزارت اطلاعات تلاش ميكند از طريق «اعضاي سابق مجاهدين» تا حد امكان در رابطه با اين سازمان اطلاعات جمع اوري نمايد. همچنين  مأموران وزارت اطلاعات ايران دستور دارند اطلاعات منفي در رابطه با سازمان مجاهدين خلق  واعضاي  آن پخش نمايند. آنها به اين وسيله سعي در تضعيف  سازمان دارند و ميكوشند ازمجاهدين دركشورهاي ميزبان چهره اهريمني  بسازند  و به اين ترتيب به  تحركات سياسي و اجتماعي آنها خاتمه دهند».
عضوگيري و بكارگيري تعدادي از بريدگان يا عناصر اخراجي از مجاهدين و مقاومت، توسط وزارت اطلاعات در كشورهاي غربي در بسياري از مقاطع در سالهاي گذشته مورد تاييد و پيگيري دستگاههاي امنيتي اين كشورها بوده است. حجم فعاليتهاي وزارت اطلاعات به‌حدي است كه به‌رغم رفتار اغماض‌گرايانه دولتهاي مربوطه گزارش سالانه دستگاههاي امنيتي آلمان و هلند در سالهاي گذشته گوشه هايي از اين اقدامات را مورد تاييد قرار داده است.
در عين حال، مصوبه شوراي وزيران اتحاديه اروپا در 29 آوريل 1997 بر «همكاري ميان دولتهاي اروپايي براي تضمين اين كه به ايرانياني كه داراي ماموريتهاي اطلاعاتي و امنيتي هستند ويزا داده نشود» تاكيد مي‌كند و همه دولتهاي عضو را به «اقدام هماهنگ براي اخراج و ممانعت از ورود پرسنل اطلاعاتي ايران در كشورهاي عضو اتحاديه اروپا» فرامي‌خواند.
علي‌اكبر راستگو، رابطه نزديكي با كريم حقي، از مأموران شناخته‌شده اطلاعات آخوندها در هلند، دارد. و در فعاليتهاي مختلف جاسوسي و اطلاعاتي با وي شركت مي‌كند. كريم حقي، در نشرية خودش به‌نام پيوند، در اول  فوريه 2000،  جريان لورفتن خودش و بهمن راستگو توسط پليس امنيتي هلند را منتشر كرد. حقي در نشريه خود گزارش كرده است كه  روز سه‌شنبه اول‌فوريه‌2000، حدود ساعت 4.5‌عصر يك مأمور امنيتي هلندي به‌محل اقامت وي مراجعه كرده و خواهان صحبت با وي مي‌شود. مأمور مربوطه بعد از صحبتهاي اوليه از روي ليستي كه در دست داشت شروع به خواندن اسامي مي‌كند كه نام كريم حقي و بهمن (علي‌اكبر) راستگو نيز در آن بوده است.  پيوست شماره 1
نشريه پيوند به‌نقل از پليس امنيتي هلند مي‌نويسد:
ما اطلاعات كافي داريم كه شما با رژيم در ارتباط هستيد و هزينهٌ نشريهٌ شما توسط رژيم تأمين مي‌شود و هم‌چنين مي‌دانيم كه آقاي شمس‌حائري با رژيم در ارتباط است و رابط او با وزارت اطلاعات برادرش مي‌باشد. و در همين رابطه يكبار هم به‌سنگاپور سفر كرده است.
 مأمور امنيتي مي‌گويد: ما هلند را آرام مي‌خواهيم و نمي‌خواهيم كه اين‌جا تظاهرات و درگيري باشد، براي شما خيلي بهتر است كه دست از اين كارها برداشته و به‌دنبال كار و زندگي خود برويد و فكر آيندهٌ بچه‌هايتان باشيد.

كريم حقي در نشريه خود اضافه مي‌كند:

 در همان روز سه‌شنبه در سه شهر آلمان يعني كلن، ويسبادن و هنف 6‌نفر در گروههاي دو‌نفره به آقايان مهدي خوشحال و بهمن راستگو و خانم نادره افشاري مراجعه مي‌كنند. محور سؤالات بر روي نوع ارتباطات، تيراژ نشريهٌ پيوند، نحوهٌ تأمين هزينهٌ آن… دور مي‌زده است.

كميسيون امنيت و ضدتروريسم شوراي ملي مقاومت ايران در بهمن 1378 اطلاعيه‌يي در اين باره صادر كرد و نوشت: «… در هفته‌هاي اخير، پليس و ارگانهاي امنيتي در هلند، آلمان، انگلستان، سوئد، نروژ، كانادا و… ‌به‌مراجعه و احضار شماري از مأموران رژيم و اخطار دادن به آنها، مبادرت كرده‌اند. آن‌چنان‌كه مأموران اطلاعات آخوندي به رؤسا و رابطين اطلاعاتي خود در سفارتهاي رژيم و هم‌چنين مستقيماً به اطلاعات آخوندي در تهران گزارش كرده‌اند، پليس اسناد و مدارك غير‌قابل انكاري مانند عكسها و  نوار مكالمات اين افراد با رابطينشان در وزارت اطلاعات را در اختيار دارد. پليس هم‌چنين، با جزئيات، در جريان سفرهاي مخفيانه  اين ماموران به ايران و كشورهاي همسايه و نيز رفت‌و‌آمد آنها به كشورهاي خاور‌دور مانند مالزي و سنگاپور براي ديدار با فرستادگان وزارت اطلاعات، قرار دارد. هم‌چنان‌كه از  رفت‌و‌آمد شماري از آنان بين كشورهاي اروپايي و آمريكا در ماههاي اخير با خبر است و مي‌داند كه هزينه‌ها تماماً توسط وزارت اطلاعات تأمين شده است. در مواردي حتي دستمزدهاي هفتگي و ماهيانه و  نحوه  پرداخت آن به مزدوران هم براي پليس روشن است…

در آلمان پليس امنيتي در مراجعه به علي‌اكبر(بهمن) راستگو، مهدي خوشحال و نادره افشاري، از جزئيات ارتباطات آنها با وزارت اطلاعات ابراز اطلاع نموده و از جمله با راستگو راجع به‌نحوه  وجوهي كه بابت همكاري با نشريه  پيوند از وزارت اطلاعات دريافت مي‌كند سؤال و جواب كرده است.

فعاليتهاي اين مأمور اطلاعات آخوندي هميشه مورد توجه پليس آلمان بوده است. علاوه برسال 2000، راستگو طبق اطلاعيه‌يي كه در 11 دسامبر 2003 منتشر نمود، اعلام داشت كه خانه وي مجددا مورد بازرسي و تفتيش پليس آلمان به اتهام نگهداري سلاح و پاسپورت جعلي قرار گرفته است كه نشان مي‌دهد وي به‌عنوان يك مامور وزارت اطلاعات رژيم ايران هميشه مورد ظن پليس آلمان قرار داشته است.
فعاليتها و ماموريتهاي علي‌اكبر راستگو و ديگر عوامل وزارت اطلاعات در اروپا، براي پيشبرد جنگ رواني ملايان عليه مقاومت، از جمله شركت آنها در جلسات و كنفرانسهاي فرمايشي، در سايتها و روزنامه‌هاي حكومتي ملايان در داخل كشور به‌طور وسيع منتشر و تبليغ مي‌گردد. از جمله كنفرانس وزارت اطلاعات در فرانسه كه با شركت 30 تن از مأموران رژيم كه از كشورهاي مختلف به‌فرانسه اعزام شده بودند و هدف از برگزاري آن متهم‌كردن و مخدوش‌كردن چهره مقاومت ايران بود، در مطبوعات حكومتي آخوندها انعكاس وسيعي يافت:




روزنامه كيهان 15تير 1382
اعترافات تعدادي از اعضاي بريده گروهك منافقين در پاريس
تعدادي از اعضاي بريده گروهك منافقين كه به تازگي به فرانسه سفر كردهاند در يك مصاحبه مطبوعاتي در خانه تيمي پاريس به ذكر انحرافات، اهداف و علل جداشدن خود از اين گروهك پرداختند.
علي اكبر راستگو كه چندين سال در كادر سياسي اين گروه تروريستي فعاليت داشت به خبرنگار ايرنا در پاريس گفت: من 10 سال در بخش سياسي سازمان بودم و هدف ما از تشكيل بخش سياسي سرپوش گذاشتن بر فعاليتهاي نظامي و خشونت بار اين گروه بود. يكي ديگر از اعضاي بريده گروهك منافقين كه خود را كريم معرفي كرد … در پاسخ به سؤال خبرنگار فرانسوي گفت: ما در مدت عضويت خود به طور مرتب بين فرانسه و عراق درحال تردد بوديم. وي افزود: سازمان ده ها مقر فرماندهي در فرانسه داشت و فرمان بمبگذاري، عمليات تروريستي و قتل دهها شهروند ايراني از درون همين مقرها صادر شده است.




علي اكبر راستگو بارها براي جاسوسي برعليه كمپ اشرف و زمينه سازي كشتار هاي


مالكي  درحمله وهجوم به اشرف به دستور وزارت اطلاعات به عراق مسافرت كرده بود .
دريكي از اين مسافرتها به همراه يك مزدور ديگر به نام مهدي خوشحال مورد شك نيروهاي امنيتي عراق قرارگرفته و بازداشت شده بودند و چندي دربازداشت قرارميگيرند  كه با وساطت رژيم آخوندي و با دخالت مالكي جنايتكار از زندان آزاد ميشود .
روزنامه اسپيگل آلمان در تاريخ 13ژوئيه 2008 طي گزارشي دراين زمينه مينويسد :
“نيروهاي امنيتي عراق در هفته گذشته دو آلماني ايراني النسب را آزاد کردند که بيش از پنج هفته تمام به عنوان مظنون به جاسوسي در يك زندان در بغداد بسرمي بردند. علي .ر که در کلن زندگي ميكند ، در بغداد با آشناي خود مهدي . ک     مقيمبغداد  به عنوان همراه وهمچنين  با يك ايراني در ماه مي به بغداد سفرکرده بودند که در آنجا توسط نيروهاي امنيتي دستگيرشده بودند. آنها بايستي که «يك تاسيساتي كه براي امنيت ملي » عراق  مهم بوده است را مورد جاسوسي قرا رداده باشند.علت سفر اين آلماني با همراه ايراني اش  به بغدا د مشخص نشده است. مهندس علي .ر عضو انجمن آوا ميباشد که برعليه مجاهدين خلق اسلامي  چپ گرا مبارزه ميكند . اين سه مرد بدون هيچ محدوديتي از حبس آزاد شدند که هردو آلماني در هفته گذشته به آلمان بازگشتند“


وظايف كانون آوا :وزارت اطلاعات وظايف زيررا به عهده كانون آوا قرارداده است .
الف : مسول برنامه تلويزيوني وزارت اطلاعات به نام  تي وي مردم كه هرهفته دوساعت برنامه پخش ميكند. هزينه هاي اين تلويزيون ازجانب وزارت اطلاعات تامين گرديد ه  و هماهنگي اين كارها با مجري برنامه “مزدوري به نام سربي“ با علي اكبر راستگو ميباشد ،


قبلا مجري و مسول اجرايي اين برنامه تلويزيوني مزدور ي بانام بهزاد عليشاهي بود ولي بعد دستگيري او بوسيله سرويس امنيتي هلند به جرم جاسوسي و توطئه عليه پناهندگان ، كه تاكنون يك سال است در زندان ميباشد ، اين مسوليت به علي اكبر راستگو سپرده شد .
برروي سايت آوا نوشته شده است :



برنامه های زنده مصاحبه با جداشدگان و منتقدین سازمان مجاهدین در تلویزیون MardomTV.com 
هرهفته روزهاي جمعه از  ساعت 12 ظهر بوقت واشنگتن - ساعت 17 بوقت آلمان وساعت 19:30 بوقت ایران برنامه زنده پخش ميكند.
2- تهيه سه بولتن به زبانهاي انگليسي و فرانسه وآلماني برعليه مجاهدين كه عمده آن مصاحبه با ماموران وزارت اطلاعات نيز ميباشد.
نام نشريه انگليسي :  Up to date   ميباشد
نام نشريه فرانسوي   a jour   ميباشد
نام نشريه آلماني :    AAVA AKTUELL  ميباشد.
3- برگزاري كنفرانس و سمينار در پاريس  :علي اكبر راستگو در تمامي تجمعاتي كه بوسيله وزارت اطلاعات دركشورهاي مختلف تشكيل ميشود ، شركت ميكند . او درتاريخ 7 مي در اكسيوني كه مزدوران وزارت اطلاعات در سنت ميشل پاريس برگزار كرده بوند ، به همراه 6 نفر ديگر از ماموران وزارت اطلاعات در المان ، بتول سلطاني ،  محمد حسين سبحاني ، امير موثقي و علي جهاني وروح الله تاجبخش ، ادوارد ترومادو با دوماشين سواري شركت كرده بود .




دوتن از اعضاي اين كانون وزارت اطلاعات به نامهاي امير موثقي و ادوارد ترومادو دركنار علي اكبر راستگو دريكي ازتجمعات وزارت اطلاعات در پاريس ديده ميشوند

۱۳۹۴ خرداد ۹, شنبه

‫خامنه اي خليفه ارتجاع khamenei dictatur of iran : مافياي ترور وحذف فيزيكي بيت ولايت فقيه شماه5- يك د...

‫خامنه اي خليفه ارتجاع khamenei dictatur of iran : مافياي ترور وحذف فيزيكي بيت ولايت فقيه شماه5- يك د...: ماجرای سقوط هواپیمای فلاحی و  جهان آرا  همراه با چند فرمانده بالا ارتش وسپاه كه همسوي باند مافيايي ولايت فقيه خميني نبودند بعد از اي...

‫خامنه اي خليفه ارتجاع khamenei dictatur of iran : مافياي ترور تهديد وتبعيد در نظام ولايت فقيه 4 ناگف...

‫خامنه اي خليفه ارتجاع khamenei dictatur of iran : مافياي ترور تهديد وتبعيد در نظام ولايت فقيه 4 ناگف...: ابوشریف٬ یکی از فرماندهان سابق سپاه مطرح کرد: نظام ظلم زیادی به من و خانواده‌ام کرده است ۲ فروردین ۱۳۹۳ درست ...

‫خامنه اي خليفه ارتجاع khamenei dictatur of iran : مافياي حذف فيزيكي وتروردر نظام ولايت فقيه( 3مصطفي ...

‫خامنه اي خليفه ارتجاع khamenei dictatur of iran : مافياي حذف فيزيكي وتروردر نظام ولايت فقيه( 3مصطفي ...:  خميني  چمران را بخاطر نامه اعتراضي در رابطه با ليبي كشت  رسام؛ به گزارش فردا نیوز مصطفی چمران در روزهای پایانی زندگی خود نامه ای ...

‫خامنه اي خليفه ارتجاع khamenei dictatur of iran : حذف فيزيكي در مافياي ولايت فقيه شماره (2) مصاحبه ...

انجمن نجات ايران : انجمن نجات ايران:قربانعلي حسين نژاد مزدور وزارت اط...

انجمن نجات ايران : انجمن نجات ايران:قربانعلي حسين نژاد مزدور وزارت اط...: انجمن نجات ايران  قربانعلي حسين نژاد مزدور وزارت اطلاعات - زينب كريم زاده  متن نامه زینب کریمزاده به دبیر کل ملل متحد : عالیجناب بان کیمون د...

نزدیک به ۱۱ میلیون روستایی جزو جمعیت غیر فعال ایران هستند

نزدیک به ۱۱ میلیون روستایی جزو جمعیت غیر فعال ایران هستند

خبرگزاری مهر 9خرداد94 (30مي2015)، گزارش داده که از جمعيت ۱۷ ميليون و ۶۰۰ هزار نفری ساکن در روستاهای ايران که در سن کار قرار دارند، هم‌اکنون «۱۰ ميليون و ۷۰۰ هزار نفر جزو جمعيت غيرفعال محسوب شده» و «عملا بيشتر ساکنان روستاهای کشور هيچ نقشی در کسب درآمد، فعاليت اقتصادی و در نتيجه توسعه زندگی خود و رشد اقتصادی کشور ندارند.»
بر اساس اين گزارش که شنبه ۹ خرداد و بر مبنای «بررسی‌های مرکز آمار ايران» منتشر شده است، در شرايط فعلی «بيش از ۴۰ ميليون نفر از ۶۳ ميليون نيروی فعال به لحاظ اقتصادی، دچار نوعی سردرگمی و خانه‌نشينی شده‌اند به نحوی که اين جمعيت ميليونی هيچگونه نقشی در توسعه و اقتصاد کشور بازی نمی‌کنند و کاملا مصرف کننده محسوب می‌شوند.»
مهر وقوع اين مسئله را «به دلايل گوناگون» و از جمله «نبود فرصت‌های شغلی و ناتوانی نيروی کار در ورود به بازار اشتغال» عنوان کرده است.
اين گزارش، جمعيت ساکن در روستاهای ايران را «۲۱ ميليون و ۹۰۰ هزار نفر» عنوان کرده و افزوده است که «از اين تعداد، ۱۷ ميليون و ۶۰۰ هزار نفر در سن کار هستند» که ۱۷ ميليون و ۶۰۰ هزار نفر آنها «قادر به انجام فعاليت اقتصادی هستند.»
مهر در پايان با اشاره به اينکه «امروز بيکاری نه تنها در شهرها سايه افکنده، بلکه جوانان و جويندگان کار در روستاهای کشور را نيز درگير خود کرده است» از اين مسئله به عنوان يکی از «مهمترين دلايل کوچ جمعيت از روستاها به شهرها» در ايران نام برده است.
دو روز پيش از انتشار اين گزارش، مرتضی ميرباقری، معاون اجتماعی وزارت کشور، از «بيکاری بيش از ۴۰ درصدی» در «۱۱ شهرستان ايران» خبر داد.
همچنين بر اساس آخرين گزارش مرکز آمار ايران از نرخ بيکاری در کشور که آمار مربوط به پاييز سال ۹۳ را مورد بررسی قرار داده، نرخ بيکاری جمعيت ۱۰ ساله و بيشتر ايران ۱۰.۵ درصد بوده‌ است.