گفتم دل و دين بر سر كارت كردم
هر چيز كه داشتم نثارت كردم
گفتا: تو كه باشي كه كني يا نكني
اين من بودم كه بي قرارت كردم
مولانا
گريز از مرگ، در بستر و مسير مرگ
قرار داشتن،مرگ با عزت و شرف را برگزيدن، مرگ خود را در راستاي زندگي ديگران ديدن.
مرگ سرخ فام را انتخاب كردن، پيشقدم شدن
براي ديگران، فدا و ايثار بدون چشمداشت، اين ها شايد واژه هايي باشد كه هر كدام از
ما مي توانيم خودمان را در هر يكي و يا
شايد درچند تاي آنها پيدا كنيم، نهايتاً ميدان محكي بيش نيست، چون اجباري د ر
پذيرش هريك از آنها نيست
به نظر نگارنده، تاريخ مردم ايران،
به مجاهد شهيد محمد حنيف نژاد و ياران با
وفايش بدهكار است
هرچند آنها بدون نام و نشان و
چشمداشت در آن برهه از زمان وقتي كه، همه چيز در محاق سياه و ظلمات فرو رفته بود، با انديشه پويا و شگرفشان، نگرشي
بسي متعالي و انقلابي را پايه ريزي كردند،
ظهور و تولد ي بس ميمون و مبارك. سازمان
مجاهدين در آن روزگار، همچون جوانه هاي عشق و اميد ومعرفت در دل خاك ،چنان بارز و
هويدا شد كه به شجره طيبه اي تبديل شدگرديد كه ريشه اش در اقصي نقاط وطن گسترانده
شده و شاخه هايش سر به آسمان سائيدند. اين درخت پاك و طيب رشد و نمو كرد گُل داد و
ميوه داد و در عمل سايبان مردم ، اميد، و آرزوي هاي يك خلق در بند شد، خلقي كه
همه چيزش را در آرمان مجاهدين جستجو مي كند.
تأ سيس سازمان مجاهدين، شهادت سرخ
فام حنيف كبير و يارانش، نقطه عطفي شد در تاريخ مبارزات مشروع مردم ايران. در آن
روزگاران حنيف كه به عنوان يك رهبر انقلابي و بادرايت، شهادتش را تصميني در رابطه
باسربلندي و استواري اين سازمان
نوپادانست، از آن زمان رمز ماندگاري سازمان پرداخت بدون چشمداشت به خصوص در نقطه
رهبري بود.
اين بنيان مرصوص چنان ريشه در اعماق
قلوب ايرانيان وطنپرست گسترانده كه دشمن زبون، آخوند هاي پست و فرومايه ياراي مصاف
با آن نبوده و سرنگوني اين رژيم بي شك با پيشتازي مجاهدين و خلق قهرمان ايران هر
چه زود تر محقق خواهد شد.
اكنون رهبري مسعود و مريم رجويست كه
بالاترين فديه و فدا را در بالاترين قلل در همه سر فصلها داده اند، پرداختي بي
شائيه، گذشت و فداكاري تا بينهايت براي خلق محبوبشان. ودر اين راستاست كه مجاهدين
در اشرف و ليبرتي و اشرف 3 حماسه ها ساختند، چه بسا مجاهدين در رابطه با شهادت از
يكديگر سبقت مي گيرند، خودشان را سپر بلاي يكديگر مي كنند. بلي اين نشأت گرفته از
يك ايدئولوژي انقلابي و آرمان انقلابي و پوياست
محمد آقا...
مردي نترس، مصمم، با اراده و پرخروش
فريادش ناقوس مرگ دژخيمان بود.
آرزويش سرفرازي و بهروزي خلقش
◼◼◼◼
آنكه، مرگ در مقابلش به زانو در
آمده بود.
مرگ داشت پشيمان مي شد كه برود.
محمد آقا داد زد، كجا!، من بايد
بروم.
مرگ آغاز راه است براي ما، نه پايان
◼◼◼◼
من مي روم از سر افتخار وغرور
تاشرزگان دينفروش نگويند كه براي
مجاهد مرگ ترس دارد.
نه، هرگز،اي بي شرفان، بزدلان
ما از دير باز، گل و سبزينگي،
را حتي، در دل تاريكيها و در د و
حرمانها،
كاشتيم.
اميد به رويش و سبزينگي در عمق
وجودمان بود
از پس هزاران درد و رنج وشكنج و بن
بست،
رفتيم و رفتيم، خنده بر لب
اما، هرگز نا اميد نشديم
حالا نگاه كن، همه جا سبز و سبزينگيست،
همه جا بهار است
دلهاي رها شده به عشق آزادي
و...
درو بر حنيف كبير و بنيانگذاران سازمان پر افتخار مجاهدين
درو بر مسعود و مريم
مرگ بر اصل ولايت
فقيه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر