از فاجعه تا حماسه، یک
آزمون بزرگ آرمانی و سیاسی- قتل عام 30 هزار سربه دار
از قتلعام زندانیان سیاسی
ایران، در اواسط تابستان67، بهعنوان بزرگترین جنایت ضدبشری بعد از جنگ جهانی دوم یاد
میشود. جنایتی که تمام جناحهای این رژیم در آن شریک و سهیماند؛ بارانی از خون که
خمینی تمام رژیمش را با آن غسل تعمید داد.
بنا بر توصیه خمینی،
مقامهای رژیمش از میرحسین موسوی نخستوزیر رژیم در آن دوران تا ولایتی وزیرخارجهاش،
در برابر اعتراضهای بینالمللی برضد شکنجه و اعدام در زندانها پاسخ میدادند که
«در ایران زندانی سیاسی نداریم». خمینی به آنها گفته بود مجاهدین و سایر زندانیان
سیاسی را تروریست بنامند و هرگز درباره وجود «زندانی سیاسی» با هیچ طرف سیاسی و
حقوقی در جهان گفتگو نکنند.
زیرا «زندانی سیاسی» پدیده
و نامی است که وجودش و گفتگو درباره آن مشروعیت و آینده هر نظام سیاسی را سایه به
سایه و قدم به قدم به زیر سؤال میکشد.
تدارک قتلعام زندانیان
سیاسی، یک اقدام سراسری از پیش طراحی شده در بالاترین سطح حکومت بود که از چند سال
پیش در پی اجرای آن بودند. پروندهسازی و دستهبندی زندانیان بر اساس هویت سیاسی و
عقیدتی و کیفیت مقاومت آنها دستکم از یک سال پیش آغاز شده بود و در اوایل بهار
همان سال بسیاری زندانیان شهرستانها از جمله زندانیان کرمانشاه و مشهد برای قتلعام
به تهران منتقل شده بودند.
هدف این بود که «زندانی
سیاسی» در کسوت یک «صورت مسأله سیاسی» برای رژیم، دیگر وجود خارجی نداشته باشد!
بیش از ربع قرن از این
جنایت ضدبشری میگذرد و هنوز سران همه جناحهای رژیم از هر گونه اشاره به آن و
اذعان به وجودش پرهیز میکنند و از گفتگو درباره آن میهراسند. خون جوشان و یاد
خروشان آن قهرمانان شهید به «راز مگو» ی این رژیم نامشروع قرونوسطایی تبدیل شده
است.
شاخص و نمادی که هر گونه
موضعگیری منفی یا مثبت در قبال آن، گویای همگونی و یا دشمنی با همین رژیم است.
ناگفته پیداست که انکار و سکوت، کوچک کردن کم و کیف و ابعاد جنایت، یا تحریف هویت
قهرمانانش، تا چه اندازه لئیمانه بوده و نشاندهنده عمق رابطه ذلیلانه با دشمن است.
هر کس یا جریانی که به
نوعی با این رژیم در درون یا بیرون آن رابطه دارد بر سر این واقعه به آزمایش و
سؤال کشیده میشود.
از آن پس دیگر هیچ تبار
عقیدتی و سیاسی در ایران از موضعگیری بر سر گرداب خون قهرمانانی که در برابر فتوای
خمینی خونآشام سینه سپر کردند، گریزی نداشته و از این پس نیز گریزی نخواهد داشت.
فتوای خمینی که «هرکس از
آنها سر موضع باشد را اعدام کنید» تنها یک روی سکه حقیقت است. روی دیگرش به نام و
نشان و یاد قهرمانان سر به داری آذین شده است که بر هویت سیاسی و عقیدتی خود
جانانه پای فشردند و بهعنوان پیروزمندان سیاسی و آرمانی و تاریخی صحنه، پوزه خمینی
را به خاک مالیدند.
قهرمانانی که در راهروهای
پشت اتاقهای مرگ، بر نیمکتهای انتظار، بیتاب لحظه آزمون کارنامه و سرشت خود
بودند، تا با شوق و اشتیاق به استقبال طناب دار بروند و «حق انتخاب آزاد» و «حق
آزادی اندیشه» را برای خلق و آینده مردمشان مهر کنند، سازندگان حقیقی و پردازندگان
تاریخی تابلو ایران آزاد فردا هستند.
نقشی که قهرمانان قتلعام
67 در اوج آگاهی با انتخاب این سرنوشت ایفا کردند و به ظاهر بر سر یک کلمه یا
عنوان سیاسی و عقیدتی خودشان جان باختند؛ همان کیفیت عظیمی است که آن فاجعه که خمینی
در پی ایجاد آن بود را به یک حماسه میهنی و تاریخی بدل کرد.
آنها با وجود جاودانشان
ما را در برابر این واقعیت دوگانه بهسر دوراهی انتخابی شگفت میآورند و اندیشه ما
را به آزمون میکشند. آنها یک فاجعه ضدانسانی را، با گوهر بیهمتای «انتخاب آزاد»
خود به یک حماسه بزرگ و باشکوه انسانی و سرمایه هر ایرانی تبدیل کردند تا الگوی هر
ایرانی باشد که از این پس به نام «آزادی اندیشه» و «انتخاب آزاد» سخن بگوید.
هر انسان شریفی در برابر
شکوه این قهرمانی خاموش با شوق و افتخار تعظیم میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر