خروج برادر مجاهد محمد زند از
دادگاه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی
جلسه صبح دادگاه بعد از یک آنتراکت
کوتاه شروع شد. در ادامه جلسه دادستان سؤالاتش را از محمد زند شروع کرد.
دادستان: اولین باری که حمید عباسی
را در گوهردشت دیدید کی بود.
محمد زند: اوایل زمستان۶۵ آنموقعها بود. من یکبار
برای تعویض حکم رفتم برای دادیاری. من را بردند اتاقی که بعدها اتاق هیأت مرگ شد
آنجا اتاق دادیاری بود که همانجا عباسی حکم را داد من امضا کردم ناصریان هم آنجا
نشسته بود من اینطوری می فهمیدیم که وظیفهشان چی است فهمیدم که ناصریان دادیار
است و این حمید هم رئیس دفترش هست.
جلسه دادگاه در ساعت۱۲ برای آنتراکت تعطیل شد.
دادگاه پس از یکساعت آنتراکت در
ساعت۱۳ ادامه یافت. جلسه بعدازظهر دادگاه به ادامه سوالات دادستان
و سپس سوالات وکلای شاکی و متهم از محمد زند اختصاص دارد.
محمد زند در قسمتی از شهادت خود در
پاسخ به دادستان گفت: محمد زند آنها که اعدام شدند همه سر موضعشان ایستادند و
گفتند مجاهد خلق من نگفتم و ناراحت بودم از برادرم و از همه آنهایی که در آن موقعیت
رفتند احساس شرم میکنم.
من تا زمانی که به مجاهدین پیوستم
هرگز نمیتوانستم از برادرم دفاع کنم و بگویم دادخواه او هستم.
برای همین همیشه یک حالتی داشتم که
سعی میکردم تنها باشم و فشارها را روی خانواده خود و روی خانوادههای اعدام شدگان
را میدیدم.
خانه بهزاد رمزی اسماعیلی رفتم که
داور بینالمللی بدمینتون بود او یک خواهر دوقلو داشت سرش را روی دوش من گذاشت و
گریه میکرد.
عکس او را روی دیوار خانهشان
گذاشته بودند و نوار سیاهی دور آن گذاشته بودند و روی او نوشته بودند مجاهد خلق
بهزاد رمزی پدرش بعد از مدتی درگذشت.
پرویز شریفی مانند برادرم بود که
بعد از اعدام او مادر و پدرش هرگز لباس سیاه از بدن در نیاوردند. هر بار که من اینها
را میدیدم و عکس برادرم را میدیدم میگفتم باید دادخواه آنها باشم. اما فقط یک
جا را برای انتقام آنها شایسته میدانستم و آن هم سازمان مجاهدین خلق بود.
مجاهد خلق محمد زند در قسمتی دیگر
از صحبتهایش گوشهیی از شکنجه زندانیان سیاسی در زندانهای رژیم آخوندی را تشریح
کرد و گفت:
من کابلهایی که برای شکنجه زندانی
استفاده میشود را به همراه آوردهام که عمدتاً از زخیمهای آن استفاده میکردند
زندانیان را روی تخت خواب میخواباندند دستهایش را به جلو و پاهایش را به عقب و حتی
دو شصت پا را به هم میبستند و پاها را روی هم نمیگذاشتند که یک پا ضربه بخورد
بلکه هر دوپا میبایست با هم شکنجه شود.
وقتی زندانی را روی تخت میبستند زیر
او خالی بود یک نفر روی شکم او مینشست و یکی هم دستمال داخل دهان او میگذاشت و یک
نفر با چنین کابلهایی به پاهای او کابل میزدند.
از دادستانها، وکلا و قضات میخواهم
که با این کابل یک ضربه کوچک کف دست بزنند تا بدانند ۱۰۰-۲۰۰ و هزار کابل چقدر درد
داشت.
پاهایمان باد میکرد و خون میآمد و
در این حالت به ما میگفتند بپر بالا و پایین تا باد کف پاها بخوابد و آنها باز هم
بزنند. این شکنجههایی بود که تمامی زندانیانی که در رژیم خمینی بودند دیدهاند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر