ورد
زبان دشمن اصلی مردم ایران یعنی خامنهای، رئیسی و دژخیمان قوهی قضاییه و ائمهی
جمعهی رژیم، تفکیک «اغتشاشگر از مطالبهگر» است. رژیم با این دستهبندی مخالفین
حکومت را با چوب «خشونتگر» میزند و چکیدهی کلامش این است که ما حق داریم شما
را بکشیم اما شما حق ندارید دم بر بیاورید وگرنه خشونتطلب و اغتشاشگر هستید و
سزایتان گلوله و زندان و شکنجه و اعدام است.
شاهپرستان
نیز با شعارهای انحرافی و دم زدن از «خشونت پرهیزی» قیام تودههای گرسنه و در
زنجیر را بهنفع حاکمیت خونخوار و جنایتکار ولایت فقیه مصادره میکنند. اینجاست
که همدستی و همسویی با ارتجاع آشکار میشود و ماهیت واقعی حضرات و شعارهایشان را
برملا میکند.
اگر
امروز از دورنمایی هفتماهه به قیام شهریور ۱۴۰۱، نگاه کنیم شکی نیست
که تنها سودبرندهی شعار «خشونتپرهیزی» خامنهای و سپاه پاسداران او بودند و تنها
کارکرد ویروس شاهپرستی، ایفای نقش سوپاپ اطمینان برای بقای رژیم و کاستن از شعلهی
قیامِ آتش و انقلاب بود.
خشونت پرهیزی چیست و مدعیان
خشونت پرهیزی در انقلاب ایران چهگونه مغلطه میکنند؟
خشونتپرهیزی (ساتیاگراها) اصل یا آیین پرهیز از توسل به خشونت است که نخستینبار
بهعنوان یک راهبرد مبارزاتی، توسط ماهاتما گاندی رهبر انقلاب ضداستعماری هند بهکار
برده شد. او ابتدا در فاصلهی سالهای ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۴ و در واکنشبه تبعیض
علیه هندیهای مقیم آفریقای جنوبی بهمبارزهای مبتنی بر مقاومت منفی دست زد و سالها
بعد نیز از روشهای خشونت پرهیزانه، ازجمله تحریم کالاهای انگلیسی و اعتصاب غذا و
… در هندوستان استفاده کرد. روشهای خشونتپرهیزی یا مقاومت منفی همچنین شامل
تاکتیکهایی چون نافرمانی مدنی، عدم همکاری، روزهداری و تظاهرات غیرخشونتآمیز
است.
گاندی
این نحوهی مبارزه را نه برعلیه استبداد مذهبی که برعلیه قدرت استعماری و اشغالگر
خارجی بهکار گرفت و توانست با تنویر افکار عمومی داخلی و بینالمللی تعادل را بهنفع
مردم هندوستان بچرخاند و استعمار را وادار بهعقبنشینی و بهرسمیت شناختن استقلال
کشورش بکند.
در
کشور ما اما یک استعمار خارجی حاکم نیست. ما حتی با یک دیکتاتوری کلاسیک مواجه
نیستیم، بلکه با حکومت فاشیسمِ مذهبی مواجه هستیم که مشخصهی آن بهکارگیری قهر
مفرط و افسارگسیخته علیه مردم و درخدمت حفظ نظامش است. دیکتاتوریای که با ارگان
سرکوبِ سپاه پاسداران نظام، از روز ۳۰خرداد ۱۳۶۰ بارها پاسخ تظاهرات مسالمت آمیز
مردم را با سرب داغ داده است.
گاندی
از تاکتیکهایی چون تحریم کالاهای انگلیسی، اعتصاب غذا، نافرمانی مدنی، عدم همکاری
و روزهداری بهره میجست؛ اما آیا مردم و جوانان ما میتوانند از این تاکتیکها در
مقابل گارد ویژه و یگانهای ضد شورش و لباسشخصیهای سپاه پاسداران بهره ببرند؟ آیا
در قیام ۹۸ حداقل هزار و پانصد نفر از تظاهر کنندگان بهضرب گلوله کشته
نشدند؟ آیا در قیام ۱۴۰۱ بیش از ۷۵۰نفر با شلیک گلوله کشته
نشدند؟ آیا دراین قیامها تظاهرکنندگان مسلح بودند و خشونت پیشه کرده بودند؟ آیا
باید در مقابل شلیک گلوله روزه گرفت و نافرمانی مدنی کرد؟ آیا با عدم همکاری و
نافرمانی مدنی «ولو اینکه رضا پهلوی حقوق کارگران را هم با پول دریافتی از کشورهای
خارجی بدهد!!» رژیم عقبنشینی میکند؟
خارج
از کادر رژیم، مدعی خشونتپرهیزی اگر شخص صادقی هم باشد، قطعا فردی ناآگاه نسبتبه
قانونمندیهای مبارزه است چرا که با یک الگوبرداری سطحی از جنبش ضداستعماری هند،
برای مقابله با فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران نسخه میپیچد! درحالیکه برای اهل
مبارزه و انقلاب این یک اصل شناخته شده است که تاکتیک و استراتژی مبارزه را دشمن
مشخص میکند و امری صرفا ذهنی و برآمده از تئوریهای آکادمیک نیست.
آیا
تجربهی جنبشهای دههی چهل شمسی در ایران این را اثبات نکرد که برای مبارزه با
دیکتاتوری سلطنتی که یک سیستم پلیسی – نظامی بود، نمیشد از چین و کوبا و مبارزهی
پارتیزانیِ دهقانی الگو برداری کرد؛ چرا که شاه با انقلاب سفید و اصلاحات ارضی
امکان انقلاب از روستا را از بین برده بود؟
و
آیا میشود از نافرمانی مدنی و اعتصاب بهعنوان یک تاکتیک یا سلاح استراتژیک در
مقابل گردانهای پیاده، پیاده مکانیزه یا زرهی سپاه پاسداران استفاده کرد؟ هرگز.
در
شرایط فعلی اما، مطرحکنندگان این قبیل راهکارها را میتوان به ۲دستهی عمده طبقهبندی
کرد. نخست اصلاحاتیهای درون رژیم و سپس نیروهای وابسته یا متمایلبه وابستگی، دلخوش
به کودتا توسط سپاه و اصلاحاتیها، یا در انتظار حملهی نظامی و سقوط رژیم بهدست
قدرتهای خارجی.
بگذریم
که از مشروطه تا بهامروز اگر یک مورد اصلاحطلب حقیقی را بتوان نامبرد، تنها و
تنها دکتر محمد مصدق است؛ او و امثال او بهمعنی اتم
کلمه اصلاحطلب بودند و استبداد سلطنتی قاجاریه را بهدولتی مشروط به پارلمان
تبدیل کردند؛ اما حکومت پهلوی از روز نخست حاکمیتش کمر به نابودی اصلاحات و اصلاحطلبان
بست، کشت و تبعید کرد و با کودتای استعماری ۲۸مرداد نیز تیر خلاص
هرگونه اصلاحات در زمان پهلوی زده شد. در زمان شیخ نیز تفالههایی مانند محمد
خاتمی و حسن روحانی و پیروان آنها تنها نقششان طولانی کردن عمر فاشیسم مذهبی
ولایت فقیه بود. خاتمی پس از قیام ۷۸ در جمعی از دانشجویان گفت: «اگر شما ملتید ما هم دشمن
ملتیم»! در دوران ریاست روحانی نیز شاهد سرکوب قیامهای ۹۶ و ۹۸ بودیم، با آنهمه شهید
و زندانی؛ و همه بهچشم دیدیم که نهتنها کوچکترین اصلاحی در رژیم ولایت فقیه
صورت نگرفت، بلکه خامنهای با رویکار آوردن جلاد ۶۷ – ابراهیم رئیسی – در مقابل
هرگونه قیام و مطالبهگری مسالمتآمیز، خط بست.
در
خصوص نیروهای وابسته بهقدرتها که بازماندهی سلطنت مدفون – رضا پهلوی- آنرا
نمایندگی میکند و شعار او و اطرافیانش خشونتپرهیزی، مبارزهی مدنی، تظاهرات سکوت
و اخیرا رفراندوم است نیز کاملا بهاثبات رسیده است که آنها با این شعارهای
فریبنده، سقف تلاششان این است که حمایت دموکراسیهای غربی را جلب کنند تا در پی
سراب سقوط خودبخودی نظام ولایت فقیه، حضرات را سوار هواپیما کرده با ساکنین پاستور
جایگزین کنند.
علاوه
براین، بهجای تلاش برای سرنگون کردن رژیم، در پوش «عدالت انتقالی» بهجلادان
خامنهای از پیش مصونیت میدهند تا مبادا در کشتار مردم دچار ترس و دلهره بشوند!
مغلطه و فریب آنها در اینجا نیز بهرخ کشیدن الگوی آفریقای جنوبی و رهبر فقید آن
نلسون ماندلا است. این درحالی است که ماندلا در کسوت رهبر کنگره ملی آفریقا راهبرد
مقاومت مسلحانه مخفی را درپیش گرفت و بهدلیل پافشاریش بر تنها راهبرد موثر در
مقابل رژیم تا دندان مسلح آپارتاید ۲۷سال زندان را متحمل شد تا از مشروعیت مقاومت مسلحانه
دفاع کند و تنها پس از پیروزی و زمانی که بهعنوان اولین رئیس جمهور سیاهپوست
آفریقا در حاکمیت بود توانست برای گذار بهدموکراسی تاکتیک عدالت انتقالی را پیش
بگیرد چرا که عدالت انتقالی شامل اقدامات قضایی و غیرقضایی است که به منظور جبران
اعمال ناقض حقوق بشر یک رژیم پس از فروپاشی آن
انجام میشود.
اما چرا جماعت شاهپرست بهچنین
ضدشعارهایی میآویزند؟
تنها
یک دلیل وجود دارد. این جماعت با دمزدنهای ناسیونالیست – شوینیستی هیچگاه درد
مردم نداشتهاند. صورت مسالهی اینها شریک بودن در قدرت بههر قیمت است. در منطق
پراگماتیسمی این حضرات هدف وسیله را توجیه میکند، خواه این وسیله اعدام و کشتار
مخالفین باشد، خواه گرد یاس پاشیدن در جامعهی جوشان و انقلابی ایران؛ بههمین
دلیل است که عناصر آگاه و مسئول باید تمامی تلاش خود را بکنند تا با شعار محوری
«مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر» این جماعت را بهعنوان تهدید اصلی پیروزی
انقلاب دموکراتیک مردم ایران منزوی کرده و جامعهی ایران را در مقابل چنین تهدیدات
مسمومی واکسینه و عفونتزدایی کنند. مرزبندی قاطع با چنین گرایشات انحرافی، امری
است در راستای سرنگونی و نه جدای از آن.
محمدرضا ایرانپور
اردیبهشت
۱۴۰۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر