۱۴۰۴ خرداد ۱۲, دوشنبه

خون خورشید و مکیدن،تاکه شب زنده بمونه

 

روی مه پرده کشیدن،تابگن دست زمونه

از زمین گذشته فکرِ انقراض کهکشونن

کارشون ستاره چینی،درحصار آسمونه

نبض دریارو گرفتن،نفس خاکو بریدن

نمیدونن یه پرنده،حتی درقفس میخونه

رنگ قحطی و زوالِ،شب و روزای اسارت

نوبهارم اگه باشه،زندگیت رنگ خزونه

رو تن زخمى بیشه،نقش یه تبر کشیدن

حالا اون تبر تو میدون،دست هر پیر و‌جوونِ

یه علیلی که ذلیلِ،شده حاکم قبیله

باسکوت بی دلیلت،نده دستشون بهونه

وقتی با سرنخی ازخون،لب آزادیو دوختن

هر طناب سرخ داری،پی حلق یه جوونِ

توکه عمری آشیونت،شده اشغال شغالا

تنها چارت واسه موندن،یه نبرد بی امونه

بیت رهبر کمه نصفش بکنیم میشه دوبیتی!

از سپیده همه بیدار،برا شورشی شبونه

فکر نکن میشینه خاموش،نسل شعله های سرکش

دشنه و شکنجه دیدیم،حکم حاکمم همونه

دست آلوده رو فردا،اشک حسرت نمیشوره

وطن آغشته به خونِ قاتلی غرق جنونه

کوی دانشگاهِ تهران،تاابد نمیره از یاد

چه سقوطا که بینیم،ازرو پشت بوم خونه

شیشه نوشابه هنوزم،بوی کهریزکو میده

همگی بشید مهیا،نوبت تک تکتونه!

به تلافى دهنهایی که بستید توی دادگاه

وصیت باید کنید با،دهنی که بی زبونه!

سراینده: (ققنوس)🦅

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر