رضا پهلوی، فرزند آخرین شاه مخلوع ایران،
سالهاست که در تبعید خود را بهعنوان منجی ملت ایران معرفی میکند. اما این شاه
خودخواندهك، نهتنها هیچ دستاورد سیاسی قابلتوجهی نداشته، بلکه با رفتارها و شایعات
پیرامونش، به یکی از منفورترین چهرههای اپوزیسیون ایران بدل شده است. از ادعاهای
جنجالی درباره درخواست حمله نظامی به ایران تا ناتوانی در ارائه یک برنامه سیاسی
منسجم، رضا پهلوی نشان داده که بیش از آنکه دغدغه ایران و ایرانی را داشته باشد،
در پی احیای حکومت ازدسترفتهی خاندان
پهلوی است. در این مقاله، نگاهی به کارنامه
سیاسی این چهره پرحاشیه میاندازیم.
میراث شوم پهلوی: سایهای که رضا را
رها نمیکند
برای فهم عمق فاجعهای که رضا پهلوی
نام دارد، باید به گذشته نگاه کرد. رژیم پهلوی، که پدرش محمدرضا آن را به ورطه
سقوط کشاند، مملو از سرکوب، فساد و وابستگی ذلتبار به قدرتهای خارجی بود. ساواک،
شکنجهگاه مخالفان سیاسی، نابرابریهای فاحش اقتصادی و سیاستهای فرهنگی که بخش
بزرگی از جامعه ایران را به حاشیه راند، تنها بخشی از میراث شوم خاندان پهلوی است.
رضا، که خود را وارث این تاج و تخت میداند، نهتنها هیچگاه از این جنایات تاریخی
فاصله نگرفته، بلکه با افتخار از «ایران پهلوی» سخن میگوید، گویی مردم ایران
دلتنگ روزگاری هستند که در آن آزادی بیان و عدالت اجتماعی واژههایی غریب بودند.
این خودبزرگبینی که رضا را واداشته
تا خود را رهبر بلامنازع اپوزیسیون بداند، ریشه در همان تفکر اقتدارگرایانهای
دارد که پدرش را به نابودی کشاند. او بهجای عذرخواهی از گذشته سیاه خاندانش، با
وقاحت از «بازگرداندن عزت به ایران» سخن میگوید. اما کدام عزت؟ عزتی که در سایه
کودتای 28 مرداد و دخالتهای آمریکا و بریتانیا به دست آمد؟ یا عزتی که با شکنجه
روشنفکران و سرکوب مردم عادی در خیابانها حفظ شد؟
درخواست حمله به ایران: خیانتی که
در حد رضا پهلوی است
یکی از تکاندهندهترین اتهامات علیه
رضا پهلوی، این است که او از بنیامین نتانیاهو،
نخستوزیر اسرائیل خواست، به ایران حمله نظامی کند. هرچند این ادعا هنوز با اسناد
معتبر تأیید نشده، اما رفتار مشاوران و اطرافیان پهلوی، رقصیدن در مقابل سفارات
اسرائیل و پخش شیرینی و تشکر، کاملا تأیید کنندهی این موضع است.
همچنین نزدیکی رضا پهلوی به محافل سیاسی
غربی و اسرائیلی، که بارها در رسانهها و شبکههای اجتماعی مطرح شده، خود بهاندازه
کافی مایه شرمساری است. او که سالها از حمایت مالی و سیاسی برخی محافل در آمریکا
و اسرائیل بهره برده، هیچگاه بهصورت شفاف درباره این روابط توضیح نداده است. آیا
این همان «رهبر ملی» است که قرار است ایران را از چنگال دخالت خارجی نجات دهد؟ یا
صرفاً عروسکی است که قدرتهای خارجی برای پیشبرد منافع خود در منطقه از او استفاده
میکنند؟
وعدههای پوچ و ناتوانی در رهبری
رضا پهلوی در سخنرانیها و مصاحبههایش
مدام از دموکراسی، اتحاد اپوزیسیون و انتخابات آزاد سخن میگوید، اما این وعدهها
چیزی جز شعارهای توخالی نیستند. او هیچ برنامه مشخصی برای آینده ایران ارائه نکرده
و حتی یک نقشه راه ساده برای چگونگی رسیدن به این اهداف به اصطلاح دموکراتیک
ندارد. البته دفترچه ی گذار او سراسر پر از وعدههای سرکوب مخالفان است. کما اینکه
هواداران او نیز به صراحت صحبت از بر دار کشیدن و دفن کردن مخالفان و راهاندازی
صدها خاوران دیگر میکنند
بله! درحالیکه اپوزیسیون ایران به
چهرهای نیاز دارد که بتواند گروههای پراکنده را متحد کند، رضا پهلوی حتی در جلب
اعتماد سلطنتطلبان هم ناکام مانده، چه برسد به دیگر گروههای سیاسی مانند جمهوریخواهان
یا فعالان چپ.
این ناتوانی از کجا سرچشمه میگیرد؟
پاسخ ساده است: رضا پهلوی فاقد کاریزما، عمق سیاسی و صداقت لازم برای رهبری است.
او که در رفاه تبعید بزرگ شده، هیچ درکی از رنجهای مردم ایران ندارد. برای او، ایران
شاید تنها یک ایده نوستالژیک باشد، نه سرزمینی واقعی با مردمی که هر روز با مشکلات
اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دستوپنجه نرم میکنند.
اپوزیسیون یا اپورتونیست؟
رضا پهلوی بارها ادعا کرده که هدفش
اتحاد اپوزیسیون است، اما در عمل، او بیشتر به یک اپورتونیست سیاسی شبیه است که از
هر فرصتی برای دیده شدن استفاده میکند. او در حالی از «اتحاد» سخن میگوید که بسیاری
از گروههای اپوزیسیون او را به دلیل گذشته خاندانش و مواضع مبهمش طرد کردهاند.
حتی در میان سلطنتطلبان، بسیاری او را به دلیل ناتوانی در سازماندهی و فقدان
شجاعت سیاسی مورد انتقاد قرار میدهند.
این مرد که خود را «شاهزاده» مینامد،
حتی نتوانسته یک جنبش کوچک اما منسجم را رهبری کند، چه برسد به یک انقلاب ملی.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر