یک کودک عراقی از دردها و رنجهای میهنش میگوید
تلویزیون الجزیره24مهر 94:
کودک عراقی
مهاجرت کردیم و خانه وکاشانهمان را ترک
کردیم
با تو چه کردند ای مام وطن
ای مادر مساجد، ای نقطه امید ما
با صدای بلبلها در خانه درس میخواندیم اما الآن توپها است که به غرش درآمدهاند
ای خدای من با تضمین امنیت، مردم برمیگردند و حتی خانهها دلشان برای
ما تنگ شده است
تو چطور زندهای در حالیکه مام وطن مرده است.. این زندگی چگونه بدون ما
زنده است.. چطور تو تا بهحال زنده هستی در حالیکه مام وطن مرده است
من مادرم زنده است اما من بهخاطر آن مرده ام
دست مام وطن 24ساعته به دعا بلند است که خداوند بلا را از ما دور کند
در حالیکه وقتی دست دعا به سمت خدا بلند میکند و از او کمک میخواهد
دیگر گلویش از دعا کردن درد میگیرد
مام وطن همان شمع وجود خانه است که هرگز خاموش نمیشود. چطور میتواند
مام وطن خاموش شود در حالیکه نور به ما نمیرسد
برق در تمام عراق قطع میشود اما برق نزد ما خاموش نمیشود
مادر من فرد نیست بلکه جمع است. مادر من امت حزب است مثل خلقهای دیگر
مادرم وقتی که چیزی میخواهیم چیزی نمیگوید در حالیکه
چیزی ندارد اما.. نمیگوید.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر