اول مهر، همکلاسیهایم کو؟ پژمان، حسام، ساسان صندلی شان خالیست نیکتا با گیتارش در کجا مینوازد نت آزادی را ؟! زنگ به صدا در می آید… اما هنوز پدرام محمد محسن به کلاس نیامدند… دوستانی داشتم بهتر از آب روان، بهتر از برگ درخت جانشان در کف دست، بهر پیروزی این خاک وطن سوی فرداها بی ما رفتند… اما اکنون قلب شورشگرشان در هر سوی کلاس در تپش است! درس ما امروز هجی الفبای آزادیست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر