۱۳۹۴ مهر ۱۲, یکشنبه

ايران: معلم مهرباانم روزت مبارك

 محمود نیشابوری

در انتهای کوچه بن بست ما.
مدرسه ای است که سالهاست، سقفش ریخته و
خرابه شده، تار های عنکبوت برروی دربها و پنجره ها یش، تنیده شده اند.

سر اولین چهار راه
چند دختر و پسر کوچولو، گل و آدامس می فروشنتد.
آقا: گلهای خوبی دارم.
آدامس بخرید، آقا، خانم.

تو خیابان ما، مدرسه بزرگ و قشنگیست،خیلی قشنگ!
شاگرد مدرسه ایهایش، با لباسهای نو و کتابهای زیاد، توی کیفهای قشنگ به مدرسه می روند.

در خیابان دیگری معلمین برای حقوقشان و مشکلاتشان تظاهرات می کنند.
معلم گرسنه است!
معلم نان ندارد!
معلم قرض دارد!
معلم کرامت انسانی می خواهد!

مدرسه ای سراغ دارم که، نه سقف، نه میز و صندلی دارد، ورود گوسفندان آزاد است!
شاید می خواهند مثل ما با سواد! شوند!
آقامعلم امروز نیامد.
مریض است و پول ندارد.
معلم نان نداردمعلم کلاس، دوستم فاطمه، تو زندانست!
ماهاست، بچه هاش منتطرشند!
همه میگند، بیگناهه!
تو روستا جاده و برق نداریم.
همه چیز نداریم
آنچه داریم، بیماریست، گشنگی، کفش و کلاه و دفتر و … نداریم!

روزی معلمان گفت:
۲ مساوی ۲ است!
اما، من قبول نکردم.
چطور من و داداشم می شویم دو نفر، باحسن و ژاله که پولدارند، یکی هستیم، یعنی۲=۲
ما نان نداریم، برق و کفش نداریم،غذا نداریم.
اما، آنها، همه چیزای خوب را دارند، لباس، غذا، مدرسه، کفش وتفریح و

معلم ما مهربانه، اما حقوق نداره، کفشاش پاره است!
روزی به من آهسته گفت:
ناراحت نباش، تا آخوندا هستند، فقر و مریضی و بی پولی و… هست
فهمیدم چه می خواست بگوید.
همه باید با هم بگیم مرگ بر آخوندا
مرگ بر رژیم ولایت فقیه

زنده باد معلم، روزت مبارک باد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر