به قلم خانم ناهيد همت آبادي، هنرمند برجسته عضو شورای ملی مقاومت
«تماشاي ورود واحدهاي نظامي فرانسه به ميهن و از بالكن خانهاي كه درخت افرا بر فراز آن سايهگستر بود همراه با درخشش آفتاب آن روز، غلغله شادي، پرچمهاي در اهتزاز، گل افشاني و طاق نصرتها در خاطرم پيوسته مانند يك جشن شادمانه تاريخي محفوظ مانده است.»
حتي در پايان جنگ فرانسه ـ آلمان نيز كه مخاصمات شديد بين كشورها، اروپا را همچنان به لرزه ميافكند، «برتا فن سوتنر» اين وقايع را به ماجراجوييهاي جالب و جنجالبرانگيز شبيه ميداند!؟ اما سالها بعد وي برجستهترين بانوي صلح جهان ميگردد كه تا آخر عمر نيز زندگي خويش را وقف اين هدف ميسازد.
سال ۱۸۴۳ پيش از آنكه بارونس برتا سوفي كينسكي چشم به تابش اولين آفتاب پراگ بگشايد، بارون كينسكي، پدر او زندگي را بدرود ميگويد. وي مردي آزادانديش و با آنكه از نجباي بسيار برجسته چك و از صاحبمنصبان عاليمقام بوده اما در تثبيت موقعيت آريستوكراسي همسر و دختر خود نتوانسته يا خودخواسته چندان كامياب نبود و به اين ترتيب گرچه نياز احراز موقعيت شايسته و درشأن خانواده با جاهطلبي و تلاش هر دو بانو براي وصول به طبقه نجباي شايان احترام ـ از طريق ازدواج برتا ـ مدارج اجتماعي را بهسوي اوج پيمود، با اينهمه كوششهايي تقريبا ناموفق بود تا حدي كه برتاي سي ساله كه همدوره ها او را باكره پير ميناميدند به لحاظ مادي از پا درآمد و به شدت در جستجوي شغلي بود تا سرانجام در خانه” بارون فن سوتنر“ بهعنوان مربي و همصحبت چهار دختر خانواده مشغول كار گرديد.
طي اقامت سه ساله در اين خانه ميان برتا و آرتور يكي از پسران خانواده كه هفت سال از او كوچكتر است، رابطه عاشقانهاي برقرار ميشود كه پس از علنيشدن آن، تنها راه براي برتا ترك خانه سوتنرهاست. با قلبي شكسته و اندوهگين، برتا ناچار از آرتور جدا شده و با تسلط بسيار به چندين زبان، نزد كارخانهداري ثروتمند در پاريس شغلي براي خود دست و پا ميكند: نزد آلفرد نوبل. اما نه چندان طولاني پس از آن دوباره دلداده و بيتاب به وين بازگشته، با آرتور مخفيانه ازدواج كرده و به گرجستان ميگريزند. جايي كه ۹ سال ابتداي زندگي آنها را در شرايطي بسيار ساده و بي پيرايه در مربيبودن و گزارشگري دربرميگيرد تا با گذشت زمان، نويسندگي سرچشمه اصلي درآمدشان گردد.
سال ۱۸۷۷ با وقوع جنگ ميان روسيه و تركيه، آرتور گزارشهاي آنرا به اروپا ارسال ميدارد و برتا نيز رؤياهاي خود را جانمايه رمانهاي موفقيتآميز و مقالاتي براي روزنامهها ميسازد. سپس سوتنرها به مسايل سياسي، اجتماعي و تحقيقاتي زمان خود روآورده و بتدريج ابعاد آنها را به ديدگاهي جهانبينانه كه از ضرورت بردباري، آرزوي دموكراسي و لزوم تفاهم بين ملتها نشأت ميگيرد، گسترش ميدهند. سال ۱۸۸۵ به اتريش برميگردند و سال بعد برتا در پاريس مجددا با آلفرد نوبل ملاقات ميكند كه حاصل آن ادامه و تعميق دوستي صميمانه سالهاي پس از آن است. طوري كه برتا متعاقبا كارخانهدار معروف و كاشف ديناميت را به تأسيس بنياد صلح تشويق و ترغيب مينمايد. ضمنا در آثار ادبي خود نيز هرچه بيشتر و عميقتر به طرح مسايل و مشكلات سياسي و اجتماعي ميپردازد. برتا ضمن طرح مسأله سوء تسليحشدن و اغراق و پرگوييهاي ناسيونال سوسياليزم در اولين كتاب خود اما كتاب معروف ضد جنگ خود بنام ” نابود باد تسليحات“ را در راستاي خدمت به جنبش صلح منتشر ميسازد كه در حقيقت شكوه، اعتراض و دادخواهي عليه نظاميگري موجود است كه به شدت در پيرامون او جاريست و در آن خونريزي و كشتار ناشي ازجنگها، بيمارستانهاي نظامي و گورهاي جمعي را چنان به تصوير ميكشد كه مدتهاي مديد به زبانهاي گوناگون داراي بيشترين فروش بينالملليست تا جايي كه پس از موفقيت چشمگير اين رمان صلحآميز، برتا نيز از يك نويسنده صلحدوست به يك فعال سياسي تبديل ميگردد. سال ۱۸۹۱ جامعه صلح اتريش و پس از آن در بسياري از كشورها نيز بنيانگزار انجمنهاي صلح ميشود. سال ۱۸۹۹ نيز مبتكر” كنفرانس هاگر“ براي بررسي مناقشات بينالمللي بين كشورهاي جهان ميگردد.
پيشگويي نه چندان خوش يمن
در آغاز قرن بيستم، برتا محبوبترين فرد صلحخواه و مبارز براي صلح جهان است و گرچه اولين جايزه صلح نوبل در سال ۱۹۰۱ به” هنري دونان و فدريك پاسّي“ تعلق ميگيرد اما تعلق آن به برتا در سال ۱۹۰۵ او را چندان خوشحال نميسازد با آنكه پول آن زندگي او را تضمين ميكند. همسر و همرزم زندگي خود آرتور را در ۵۲ سالگي از دست داده و آرمان و زحمات بي وقفه خود را نيز آنگونه كه ضروريست، موفقيتآميز نميداند. ضمن سخنراني هنگام دريافت جايزه نوبل صلح، اندوهگينانه تأكيد ميكند كه چكاچك شمشيرهاي بينالمللي رساتر از همه فراخوانهاي صلح طنينافكن است و ... «زندانها ميسازند و قايقهاي زيردريايي، مرزها مينگذاري ميشوند و هواپيماهاي جنگي براي حملات آتي آمادهاند». آغاز و محبوبيت اوليه ايده صلحدوستي در اروپا تبديل به تمايلات روزافزون جنگي گشته و هشدارهاي مكرر «فرشته صلح» برتا فن سوتنر نيز ناشنيده گرفته شده است. سال ۱۹۱۴ اروپا و جهان بهدنبال قتل فرانس فرديناند وليعهد اتريش و همسر او سوفي در سارايوو يكجا به غرقاب مرگ و ويراني جنگ فروغلتيدند و درست يك هفته پس از آغاز فاجعه جنگ جهاني اول، بانوي بزرگ صلح جهان نيز پس از ساليان دراز تلاش بي وقفه در اين راه چشم از جهان فروبست اما حقيقتي را كه عمري با گفتار، نوشتار، آثار و كوششهاي خستگيناپذير صرف آن كرد، همچنان در سينهها ثبت و پابرجا و هر روز بيش از پيش قابل تعمق است كه: «جنگهاي شرورانه بايد خاتمه يابند».
«تماشاي ورود واحدهاي نظامي فرانسه به ميهن و از بالكن خانهاي كه درخت افرا بر فراز آن سايهگستر بود همراه با درخشش آفتاب آن روز، غلغله شادي، پرچمهاي در اهتزاز، گل افشاني و طاق نصرتها در خاطرم پيوسته مانند يك جشن شادمانه تاريخي محفوظ مانده است.»
حتي در پايان جنگ فرانسه ـ آلمان نيز كه مخاصمات شديد بين كشورها، اروپا را همچنان به لرزه ميافكند، «برتا فن سوتنر» اين وقايع را به ماجراجوييهاي جالب و جنجالبرانگيز شبيه ميداند!؟ اما سالها بعد وي برجستهترين بانوي صلح جهان ميگردد كه تا آخر عمر نيز زندگي خويش را وقف اين هدف ميسازد.
سال ۱۸۴۳ پيش از آنكه بارونس برتا سوفي كينسكي چشم به تابش اولين آفتاب پراگ بگشايد، بارون كينسكي، پدر او زندگي را بدرود ميگويد. وي مردي آزادانديش و با آنكه از نجباي بسيار برجسته چك و از صاحبمنصبان عاليمقام بوده اما در تثبيت موقعيت آريستوكراسي همسر و دختر خود نتوانسته يا خودخواسته چندان كامياب نبود و به اين ترتيب گرچه نياز احراز موقعيت شايسته و درشأن خانواده با جاهطلبي و تلاش هر دو بانو براي وصول به طبقه نجباي شايان احترام ـ از طريق ازدواج برتا ـ مدارج اجتماعي را بهسوي اوج پيمود، با اينهمه كوششهايي تقريبا ناموفق بود تا حدي كه برتاي سي ساله كه همدوره ها او را باكره پير ميناميدند به لحاظ مادي از پا درآمد و به شدت در جستجوي شغلي بود تا سرانجام در خانه” بارون فن سوتنر“ بهعنوان مربي و همصحبت چهار دختر خانواده مشغول كار گرديد.
طي اقامت سه ساله در اين خانه ميان برتا و آرتور يكي از پسران خانواده كه هفت سال از او كوچكتر است، رابطه عاشقانهاي برقرار ميشود كه پس از علنيشدن آن، تنها راه براي برتا ترك خانه سوتنرهاست. با قلبي شكسته و اندوهگين، برتا ناچار از آرتور جدا شده و با تسلط بسيار به چندين زبان، نزد كارخانهداري ثروتمند در پاريس شغلي براي خود دست و پا ميكند: نزد آلفرد نوبل. اما نه چندان طولاني پس از آن دوباره دلداده و بيتاب به وين بازگشته، با آرتور مخفيانه ازدواج كرده و به گرجستان ميگريزند. جايي كه ۹ سال ابتداي زندگي آنها را در شرايطي بسيار ساده و بي پيرايه در مربيبودن و گزارشگري دربرميگيرد تا با گذشت زمان، نويسندگي سرچشمه اصلي درآمدشان گردد.
سال ۱۸۷۷ با وقوع جنگ ميان روسيه و تركيه، آرتور گزارشهاي آنرا به اروپا ارسال ميدارد و برتا نيز رؤياهاي خود را جانمايه رمانهاي موفقيتآميز و مقالاتي براي روزنامهها ميسازد. سپس سوتنرها به مسايل سياسي، اجتماعي و تحقيقاتي زمان خود روآورده و بتدريج ابعاد آنها را به ديدگاهي جهانبينانه كه از ضرورت بردباري، آرزوي دموكراسي و لزوم تفاهم بين ملتها نشأت ميگيرد، گسترش ميدهند. سال ۱۸۸۵ به اتريش برميگردند و سال بعد برتا در پاريس مجددا با آلفرد نوبل ملاقات ميكند كه حاصل آن ادامه و تعميق دوستي صميمانه سالهاي پس از آن است. طوري كه برتا متعاقبا كارخانهدار معروف و كاشف ديناميت را به تأسيس بنياد صلح تشويق و ترغيب مينمايد. ضمنا در آثار ادبي خود نيز هرچه بيشتر و عميقتر به طرح مسايل و مشكلات سياسي و اجتماعي ميپردازد. برتا ضمن طرح مسأله سوء تسليحشدن و اغراق و پرگوييهاي ناسيونال سوسياليزم در اولين كتاب خود اما كتاب معروف ضد جنگ خود بنام ” نابود باد تسليحات“ را در راستاي خدمت به جنبش صلح منتشر ميسازد كه در حقيقت شكوه، اعتراض و دادخواهي عليه نظاميگري موجود است كه به شدت در پيرامون او جاريست و در آن خونريزي و كشتار ناشي ازجنگها، بيمارستانهاي نظامي و گورهاي جمعي را چنان به تصوير ميكشد كه مدتهاي مديد به زبانهاي گوناگون داراي بيشترين فروش بينالملليست تا جايي كه پس از موفقيت چشمگير اين رمان صلحآميز، برتا نيز از يك نويسنده صلحدوست به يك فعال سياسي تبديل ميگردد. سال ۱۸۹۱ جامعه صلح اتريش و پس از آن در بسياري از كشورها نيز بنيانگزار انجمنهاي صلح ميشود. سال ۱۸۹۹ نيز مبتكر” كنفرانس هاگر“ براي بررسي مناقشات بينالمللي بين كشورهاي جهان ميگردد.
پيشگويي نه چندان خوش يمن
در آغاز قرن بيستم، برتا محبوبترين فرد صلحخواه و مبارز براي صلح جهان است و گرچه اولين جايزه صلح نوبل در سال ۱۹۰۱ به” هنري دونان و فدريك پاسّي“ تعلق ميگيرد اما تعلق آن به برتا در سال ۱۹۰۵ او را چندان خوشحال نميسازد با آنكه پول آن زندگي او را تضمين ميكند. همسر و همرزم زندگي خود آرتور را در ۵۲ سالگي از دست داده و آرمان و زحمات بي وقفه خود را نيز آنگونه كه ضروريست، موفقيتآميز نميداند. ضمن سخنراني هنگام دريافت جايزه نوبل صلح، اندوهگينانه تأكيد ميكند كه چكاچك شمشيرهاي بينالمللي رساتر از همه فراخوانهاي صلح طنينافكن است و ... «زندانها ميسازند و قايقهاي زيردريايي، مرزها مينگذاري ميشوند و هواپيماهاي جنگي براي حملات آتي آمادهاند». آغاز و محبوبيت اوليه ايده صلحدوستي در اروپا تبديل به تمايلات روزافزون جنگي گشته و هشدارهاي مكرر «فرشته صلح» برتا فن سوتنر نيز ناشنيده گرفته شده است. سال ۱۹۱۴ اروپا و جهان بهدنبال قتل فرانس فرديناند وليعهد اتريش و همسر او سوفي در سارايوو يكجا به غرقاب مرگ و ويراني جنگ فروغلتيدند و درست يك هفته پس از آغاز فاجعه جنگ جهاني اول، بانوي بزرگ صلح جهان نيز پس از ساليان دراز تلاش بي وقفه در اين راه چشم از جهان فروبست اما حقيقتي را كه عمري با گفتار، نوشتار، آثار و كوششهاي خستگيناپذير صرف آن كرد، همچنان در سينهها ثبت و پابرجا و هر روز بيش از پيش قابل تعمق است كه: «جنگهاي شرورانه بايد خاتمه يابند».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر