موشکی در کف مهار اشتری
در ربود و شد روان او از مری
اشتر از چستی که با او شد روان
موش غره شد که هستم پهلوان
بر شتر زد پرتو اندیشه اش
گفت بنمایم ترا تو باش خوش
تا بیامد بر لب جوی بزرگ ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر