۱۴۰۱ بهمن ۱۴, جمعه

نگاهی به شکنجه‌های فوق تصور دژخیمان رژیم سلطنتی شاه


دکتر سیمین صالحی در کتاب «دادوبیداد» در خاطره‌ای باعنوان "زیبای خفته" از "فاطیه امینی" می‌نویسد:

[بازجو] منوچهری (ازغندی) با حالتی کلافه گفت: یکی را دستگیر کردیم حرف نمی‌زنه، ما از بالا تحت فشار هستیم. آخه هر کی دستگیر میشه یک چیزی میگه. ولو نشانی یک خانه خالی را میده. این زن اصلاً حرف نمی زنه. همه ما را دیونه کرده، ما را مجبور کرده شکنجه‌اش کنیم. بازهم حرف نمی‌زنه...

«... اول باید زخم‌ها را پانسمان می‌کردم. فاطی را چرخاندم روی شکم. وقتی باندها را از روی لمبرِ سوخته‌اش برداشتم، خشکم زد. به زخم‌ها نگاه می‌کردم و تمام بدنم می‌لرزید. خیلی سوختگی دیده بودم؛ دختر پانزده‌ساله‌ای که خوسوزی کرده بود و از گردن به پایین همه‌جایش سوخته بود، کارگرهایی که در کارخانه می‌سوختند و به بیمارستان سینا می‌آوردند، اما زخم‌های فاطی چیز دیگری بودند، دلخراش بودند...»



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر