۱۴۰۴ تیر ۲۷, جمعه

دلنوشته سهیل عربی - در ستایش مقاومت و استواری زندانی سیاسی سعید ماسوری:

"من مستم و نترسم از چوب شحنگانش"

(مولوی)

مستی با تلخی می‌آید؛

تلخی‌ای که بر تو تحمیل می‌شود،آن‌چنان که گویی باید روحت را از پای درآورد.اما چرا پس از نوشیدن این زهر، سرخوشی در جانمان موج می‌زند؟

خبر "تشدید شکنجه بر " #سعید_ماسوری، که از برادر برایمان عزیزتر است،زهری است که می‌خواهند ما را به زانو درآورد. اما چرا این زهر، به‌جای فروپاشی، عزمی راسخ‌تر در ما برمی‌انگیزد؟دیالکتیک، زاده‌ی پیوند دو نیروی متضاد است:

اندوه و خشم از تلخی شکنجه، با غرور و عزت درمی‌آمیزد.غروری که از وجود یاری چون سعید سرچشمه می‌گیرد؛ او که پس از ۲۵ سال زندان و تحمل انواع شکنجه، همچنان خاری است در چشم ویرانگران، شکنجه‌گران و غارتگران.

از این زندان به آن زندان،از این شهر به شهری دوردست تبعیدش می‌کنند، اما او نه‌تنها حسرت یک "آه" را بر دلشان گذاشته، بلکه هر روز استوارتر و باانگیزه‌تر، جاده‌ای برای عدالت‌خواهی می‌سازد و پلی به‌سوی امید بنا می‌کند. خشم و اندوه از ظلم افزون‌شده، در کنار مستی غرور از داشتن گنجی چون تو،به انگیزه‌ای برای پیروزی بدل می‌شود؛ پیروزی‌ای که نزدیک است.

ما تا رسیدن بی مرگی امید، هر روز مرده ایم(جنتی عطایی).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر