۱۴۰۴ آذر ۱۵, شنبه

نامه هستی امیری، فعال دانشجویی و زندانی سیاسی سابق، به وحید بنی‌عامریان

«سلام وحید بنی عامریان: فردا ۱۶ آذر است. تو سال‌های قبل، دانشجوی دانشگاه خواجه نصیر بودی و احتمالا ما اگر یک دیوار را شکسته بودیم یکدیگر را می‌دیدیم. چند هفته دیگر ۲ سال از بازداشت تو میگذرد. وقتی شما را بعد از ۴ ماه از بازداشتگاه ۲۰۹ به بند عمومی بردند تو بهتر از هرکسی آنجا را می‌شناختی. قبلا هم از سال ۹۷ تا ۱۴۰۱ در زندان بودی و بند را زندگی کرده بودی.

وحید جان: نزدیک به یک سال است هر سه‌شنبه پدرت مقابل زندان به حکم اعدام اعتراض می‌کند. آنقدر شریف است که هربار لغو کلی اعدام را خواسته‌است. هر سه‌شنبه منتظرم تصویرش منتشر شود تا زندگی را دوباره از سر بگیرم. راستش این بیرون دلایل کمی برای زندگی پیدا می‌شود. اما من چند دلیل دارم که هربار این نفس به مویی می‌رسد با خودم تکرارش می‌کنم. پدر شما و ایستادگی‌اش از همان جنس امید‌هایی است که هر آدمی را شاید زنده نگه‌دارد.

یکبار او را جلوی سالن ملاقات زندان اوین دیده‌ام اما بعد از حمله به اوین شما را به تهران بزرگ و بعد هم به قزلحصار منتقل کرده‌اند. گاهی با خودم میپرسم یعنی هیچ راهی نبود که از انتقال زندانی محکوم به اعدام به محل اجرای احکام اعدام استان تهران جلوگیری شود؟

چه شد که شما را جدا کردند و جای دیگری بردند؟

وحید جان: این بیرون هوا را از ما گرفته‌اند اما صدای پدرت در آلوده‌ترین روزهای تهران هم کم نشد. ایستاده است چنان سروی که پرچم دادخواهی و لغو اعدام زمین نماند. هر بار می‌نویسد نه به اعدام دوباره از نو می‌شود ایستاد. هربار جلوی در زندان یا هرجای دیگری می‌گوید فرزندان ما را اعدام نکنید قلبم تندتر می‌زند. به قول رفیقی قلب ما باید گرم بماند.

وحید جان: روز دانشجو است و تو هم مثل من دانشجوی سابق شده‌ای. نمیدانم توام فکر میکنی کجا در دانشگاه اشتباه کردیم یا نه. با خودم هر روز را دوره می‌کنم تا بفهمم کجا را می‌توانستیم بهتر عمل کنیم. از هیچ چیز به اندازه خود بزرگ‌بینی‌ها نفرت ندارم. چند سالی است تصمیم گرفتم از همه جمع‌ها دور باشم تا رفتارهای قبیله‌ای گذشته را تکرار نکنم. سیاست را باید در زندگی‌ام بنویسم. باید آنچه را ادعا دارم رفتار کنم و راستش تو خوب دیده و میدانی که ما چرا تا امروز نتوانستیم و چطور خط‌ها را گم کردیم.

وحید جان: تعریف شما را یکی از همبندی‌های سابقت برای‌ام کرده‌است. منتظرم آزاد شوی تا برویم روستای همان دوست مشترک.

تا روز دیدار سرت سلامت آذر ۴۰۴»


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر