۱۳۹۵ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

هر ایرانی به خوبی می داند که وقتی رسانه ها و یا سران حکومتی به یک پدیده به عنوان ناهنجاری اجتماعی اقرار می کنند و اخباری از آن بروز می دهند بی شک این تنها یک ناهنجاری و یک  تک مورد نیست بلکه یک جریان و روند دردناک و دامنگیر جامعه است
و آنقدر در ویترین اجتماع خود را نمایانده است که رژیم و سران آن را واداشته است که فقط به گوشه ناچیز آن اشاره کنند و این هم نه برای افشا و توضیح و حل آن بلکه برای کمرنگ کردن و سفید سازی آن است.
موضوع فروش نوزادان یکی از همین تراژدی هاست که آخوندها تمام قوا تلاش می کنند این فاجعه دردناک را  تنها به عده ای زنان معتاد به اصطلاح متجاهر (یعنی کسانی که اعتیادشان کاملاً آشکار است) و کارتن خواب محله هرندی (‌دروازه غاز سابق)‌ محدود کنند تا به این ترتیب هم از بعد و عمق این فاجعه کاسته شود و هم به طور غیرمستقیم  مقصر اصلی بروز چنین فاجعه ای را به اعتیاد و کارتن خوابی همین زنان نگون بخت محدود کنند.  و نهایتا هم، راه حل مقابله با این پدیده، در سرکوب همین زنان خلاصه شود.
از همینجا می توان به جواب این سؤال رسید که چرا حتی وقتی رسانه های حکومتی از دست اندرکاران و دستگاههای ذیربط آمار فروش نوزادان را می پرسند هر کدام با ترفندی تهیه و ارائه آمار را به ارگان و دستگاه دیگری در دولت پاس می دهند.
در یک کال کنفرانس حول فروش نوزادان، مجری از میهمانان برنامه درباره تعداد و آمار فروش نوزادان می پرسد. و عوامل رژیم با پاسکاری به همدیگر این گونه جواب می دهند:
دکتر ربیعی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی:  آمارهای داده شده سیاه نمایی است و درست نیست
مسعودی فرید، معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی:  آمار و اطلاعاتی به ما داده شده ولی آمار دقیق نداریم. این آمار نباید دست بهزیستی باشد. باید نیروی انتظامی و قوه قضاییه این آمار را داشته باشند.
 حسین ذبحی، معاون دادستان کل کشور: ‌ابتدائا در خصوص آمار، دستگاه های متولی که وظیفه جمع آوری کودکان خیابانی و بی سرپرست را دارند، مانند بهزیستی باید آمار را داشته باشند.
مسعودی فرید در جواب ذبحی: نه به این صورت نیست. بهزیستی که نمی تواند همه گوشه های شهر را نگاه کند تا ببیند جرم واقع شده یا نه...
رییس انجمن مددکاران اجتماعی ایران سید حسن موسوی چلک:‌ خرید و فروش نوزاد هنوز به مرز بحرانی نرسیده است.گرچه این پدیده به بحران تبدیل نشده اما نمی توان چشم ها را به روی آن بست و بگوییم چنین پدیده ای نداریم.
سردار حسین ساجدی نیا، فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ : اطلاعاتی درباره میزان خرید و فروش کودکان به پلیس نرسیده اما این به معنای نداشتن این اطلاعات نیست.
فاطمه دانشور، رئیس کمیته اجتماعی شورای شهر تهران: روزانه دو یا سه کودک در اطراف بیمارستانهای جنوب شهر (‌اشاره اش به بیمارستانهای اطراف محله هرندی است)‌ به فروش می رسد.
بله رژیم آخوندی از ارائه آمار فروش نوزادان می گریزد، زیرا آمار ارائه یک مجموعه عددی است که از یک جامعه یا یک پدیده یا یک حادثه تحت تحقیق و بررسی دقیق به دست آمده است به طوریکه با استناد به صحت و صدق آن میتوان آن پدیده را تجزیه و تحلیل کرده و در جهت ارتقاء یا امحاء آن پدیده بتوان ریشه یابی نموده و یا راه حل جامع ارائه داد.
با این تعریف از معنای آمار به خوبی می توان دریافت که چرا تمام عوامل رژیم نوزاد فروشی را محدود به زنان معتاد و کارتن خواب محله هرندی می کنند و وارد یک تحقیق و تفسیر جامع از این فاجعه نمی شوند. و راستی اگر دلیل فروش نوزاد فقط به وجود محله هرندی و زنان معتاد و کارتن خواب آنجا محدود می شود پس حتی با یک حساب سرانگشتی هم می شود آمار فروش نوزاد را تخمین زد. اگر تعداد کل این زنان را ۱۰۰۰  نفر هم تخمین بزنیم آیا بارداری و بچه آوری این میزان زن می تواند تقاضای مافیای فروش و قاچاق نوزادان را تأمین کند؟ آیا حتی اگر تمام زنان معتاد محله هرندی یک بار در سال بچه آوری داشته باشند، آیا نوزادان آنها می تواند پاسخگوی کودکان همراه متکدیان و یا کودکان کار فقط شهر تهران باشد؟ آیا فرزندآوری این زنان می تواند پاسخگوی متقاضیان بازارهای ازدواج اطفال در کشورهای خلیج و پاکستان باشد؟
واقعیت این است که ابعاد فروش کودکان ایرانی از وجود طیف خیلی وسیعی از زنان عرضه کننده نوزاد غیر از زنان محله هرندی حکایت می کند. بله زیر پوست ظلمت این فاجعه دردناک هزاران هزار درد و رنجهای پنهان واعلام نشده ای از زنان تحت ستم ایران نهفته است که آخوندهای زن ستیز هرگز پرده از این زوایا برنمی دارند و لنز دوربین خبرنگاران رسانه های حکومتی هم فقط داستان زنان معتاد محله هرندی و کارتن خوابهای این محله را به گونه ای نان و آب دار و داستان گونه برجسته می کند تا هم مشتری برای خود جذب کند و هم در نهایت، به بیننده و خواننده چنین القا کند که گوئی عامل اصلی فاجعه نوزاد فروشی در ایران در اعتیاد و کارتن خوابی همین محدود زنان محله هرندی خلاصه شده است. بنابراین به آتش کشیدن این محله – همانطور که در سال ۱۳۹۴ به آتش کشیدند- و در بدر و آواره کردن هر چه بیشتر همین زنان نگونبخت تنها راه چاره است.  تا به این ترتیب کسی دنبال عامل اصلی این فاجعه که همانا آخوندهای چپاولگر و زن ستیز در رأس حاکمیت است، نرود.
اما حیقیقت تلخ به جا مانده، «درد» کودکان به فروش رفته است که از هر طرف که بخوانی همان «درد» است. همان درد درمان نشده و جان سوز که بر سر هر کوی و برزن و هر چهارراه و گذری یک جمله را تکرار می کند: «‌کاش مادر مرا در نطفه خفه می کرد».

ایران: ‌اجرای حکم شلاق یک زن در ملاء عام 

8 ارديبهشت95 

حکم شلاق یک زن امروز صبح ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ در ملاءعام در گلپایگان، استان اصفهان، به اجرا در آمد.این زن که هویت او مشخص نشده است چهار سال پیش به اتهام همدستی در قتل همسر و روابط نامشروع یا مرد دیگری دستگیر و زندانی شده بود.او به ۱۵ سال زندان و ۱۰۰ ضربه شلاق محکوم شد که باید در ملاء عام اجرا می شد. بنا به گزارش سایت حکومتی صراط این حکم امروز به اجرا در آمد.

 



ادعای "ربوده شدن صبری حسن‌پور در ترکیه"، ترفند یا واقعیت؟
عكس ازوبلاگ ايران انترناسيونال

سه شنبه, آوریل 26, 2016 - 18:21
امرالله ابراهیمی
در شرایطی که اذهان عمومی و توجّه تمامی دولِ جهان روی مبارزه با ترور و تروریزم متمرکز شده است، یک شهروند اروپایی به عنوان توریست به ترکیه می رود و در آنجا "ربوده" می شود، "ربایندگان" با بوق و کرنا خبر دستگیری او را اعلام می کنند اما کسانی که اصرار بر ربوده شدن این شهروند اروپایی در ترکیه دارند و ظاهراً برای نجات جان او می کوشند، نه دولت ترکیه را متهم به بی‌تفاوتی کرده‌اند تا این جریان را پیگیری کرده و گزارش دهد، و نه از دولت هلند خواسته‌اند که دولت ترکیه را وادار به پیگیری و گزارش علنی کند.
خبر دستگیری و یا "ربوده شدن صبری حسن‌پور در ترکیه و انتقال او به ایران"، چند روزی است که صدر اخبار رسانه‌ها قرار دارد و یکسری از سایت‌ها، چند رادیو و تلویزیون مشخص و همچنین در شبکه‌های اجتماعی همچون تلگرام، توئیتر و فیسبوک انگار هدف خاصی را دنبال می کنند. فضائل عزیزان که "منبع" و اولین انتشار دهنده این خبر بود، نوشت: " صبری حسن‌پور، فعالِ رسانه‌ای و سخنگوی کنگره ملی ایرانیان برای نجات ایران که اوایلِ فروردین‌ماهِ امسال برای ملاقات با خانواده‌‌اش به ترکیه رفته بود، توسطِ تیمِ‌ آدم‌ربایانِ وزارتِ اطلاعاتِ جمهوری اسلامی ربوده و به ایران انتقال داده شد. رسانه‌های وابسته به حکومت به دروغ ادعا می‌کنند وی را در ایران دستگیر کرده‌اند". بعد از انتشار این خبر، جناب آقای سیروس ملکوتی که هم مجری و برنامه‌ساز تلویزیونی است و هم در عرصه سیاست و هنر محبوبیت فراوان دارد، طی نوشته کوتاه و کاملاً منطقی، نوشت : "متعاقب درج چنين خبري و بر بنياد اعتماد به پايگاه خبري راديو فردا، من و چند تن ديگر از همكارانم در دلنگراني از جان يك هموطن و همكار رسانه اي وارد عرصه كارزار افشاگري و ايجاد كمپين حمايتي گرديديم. باز نشر اين خبر از سوي ما كه تا حدودي از اعتماد مردمي برخوردار هستیم، خود موجب گستره اين خبر تأئید نشده و شاید هم جعلی گرديد." ایشان خواهان تحقیق بیشتری در این زمینه شدند. آقای پارسا سربی که بجز افرادی همچون باند محمد حسین سبحانی با بقیه بر سر جنگ است، از نوشته کوتاه او برآشفت و تقریباً تمامِ وقتِ برنامه تلویزیونیِ دیشبِ خود را به آن اختصاص داد و با الفاظ و ادبیات زشت و زننده بر این مردِ آزاده، فرهیخته و وطن‌دوست تاخت تا شاید بدینویسله اعتباری برای خود کسب نماید. فضائل عزیزان هم از این برخوردِ همپالگی خود به وجد آمد و با اینکه ادعای اولش در هاله‌ای از ابهام است، مدعی شد که "مجاهدین در لو دادن مکان صبری حسن‌پور در استانبول نقش داشتند". این ادعایِ مضحک موجب گشت که شک و تردید بر این "منبع" بیشتر گردد و مرا بر آن دارد که ادعای اول او را با طرح سئوال "ربوده شدن صبری حسن‌پور در ترکیه" ترفند یا واقعیت؟ به بحث بگذارم.
هر فرد و یا خبرگزاری‌ایی که بار اول خبر "ربوده شدنِ آقای صبری حسن‌پور توسط آدم ربایان جمهوری اسلامی در ترکیه" را انتشار داد، باید در این مورد پاسخگو باشد و در اینجا انگشت اتهام روی شخص فضائل عزیزان به عنوان "منبع" این خبر است. از آنجایی که قبلاً چندین رسانه‌ فریب ادعای او در مورد زندگیِ خصوصی جناب آقای رضا پهلوی و همسر گرامی‌اش را خوردند و بور شدند، در ابتدا سعی شد تا "منبع" طور دیگری جلوه کند که شک برانگیز نباشد. لذا توانست طیفی از گروه اپوزیسیون را هم با خود همراه سازد. وقتی خبر منتشر شد، پرسیدم که آقای حسن‌پور برای دیدن خواهرش به ترکیه رفت، خواهرش را دید، با هم عکس گرفتند، "پاسپورتش در هتل است"، "او را ربودند"، پس خواهرش باید در ترکیه باشد و قضایا را به پلیس ترکیه اطلاع دهد. آیا چنین شد؟ جواب "نه" بود. دوستان عکس‌های او در کنار خواهرش در شهر استانبول ترکیه را برای بنده ارسال کردند تا واقعی بودن این خبر را به اثبات برسانند. اولین سئوالی که از ایشان پرسیدم این بود که چرا درختانِ ترکیه در اول فروردین که هنوز هوا سرد است، برگ‌های سبزِ چند ماهه بر تن دارند و خانمی که در نزدیکی‌شان نشسته چنان از هوای گرم و آفتابی لذت می برد که لباسش را هم در آورده است؟ جواب "نمی دانم" بود.
کسانی که اصرار می ورزند وزارت اطلاعات صبری حسن‌پور را در ترکیه ربوده و به ایران برده است، یا باندهای جهل و جنایت حاکم بر ایران را نشناخته‌اند و یا اینکه در این میان مثلِ فضائل عزیزان دنبال چیز دیگری می گردند. با کم‌ترین شمّ سیاسی می شود فهمید که اگر وزارت اطلاعات او را در ترکیه می ربود و به ایران می برد، به هیچ‌وجه خبر دستگیری‌اش را خودش از طریق رسانه‌های داخلی و افرادی همچون فضائل عزيزان در خارج کشور انتشار نمی داد و نهایت سعی و تلاش را می کرد تا "دستگیری" او مخفی بماند.
اگر همه‌ی اخبار منتشر شده در این مورد را خوب خوانده باشید، متوجه خواهید شد که بزرگ نمودن و او را در حد رهبرِ یک سازمان و تشکیلاتِ "برانداز" مطرح کردن، جهت هدف خاصی صورت می گیرد و مطمئناً از یک جا هدایت می شود. نظامی که هیچیک از احزاب و گروههای اپوزیسیون و حتی شورای ملی مقاومت را اصلا به رسمیت نمی شناسد و هوادارانِ سازمان مجاهدین خلق و جناب آقای رضا پهلوی را "انگشت‌شمار" معرفی می کند، در اینجا از دستگیری " سخنگوی کنگره ملی ایرانیان برای نجات ایران" و سرشبکه‌ی "سیمای رهائی" سخن می گوید تا با القای گسترده بودن آن، به هدفش برسد.
مجدداً تاکید می کنم هر فردی که شناختِ حتی اندک از باندهای جهل و جنایت حاکم بر ایران و همچنین سازمان‌های امنیتی دیگر کشورها داشته باشد، مطمئن می شود که اگر وزارت اطلاعات او را در ترکیه می ربود و به ایران می برد، به هیچ‌وجه خبر دستگیری‌اش را خودش از طریق رسانه‌های داخلی و افرادی همچون فضائل عزيزان در خارج کشور انتشار نمی داد و نهایت سعی و تلاش‌ را می کرد تا این موضوع مخفی بماند. از طرف دیگر، در خبرها آمده که او برای دیدار خواهرش به ترکیه رفته است. اگر بپذیریم که ایشان امسال هم، یعنی بعد از چند ماه، دوباره برای دیدار با خواهرش باز هم در ترکیه، رفته باشد، اولین سئوالی که پیش می آید این است که پس خواهرش کجاست؟ او را هم ربودند؟ اگر جواب "بله" باشد، وقتی کسی که از لحاظ قانونی و آنهم برای دومین و چندین بار به ترکیه آمده است، به چه جرمی ربوده شد؟ چه نیازی به ربودن او بود؟ اگر جواب "نه" باشد، چرا خواهرش در ترکیه اقدامی نکرد؟ الان کجاست؟ چرا حرفی نمی زند؟
به این نکته هم باید توجّه داشت که افراد ربوده شده در استانبول ترکیه را نمی شود مستقیماً از فرودگاه آن کشور که در حال حاضر رقیب جمهوری اسلامی در منطقه و جزء "دولت متخاصم" محسوب می شود را به فرودگاه ایران انتقال داد. این کار می بایست با ماشین شخصی و آنهم بطور کاملاً سری و مخفیانه صورت گیرد که آنهم در این شرایط تقریباً ناممکن است. اولاً که در ترکیه بخاطر عملیات تروریستی صورت گرفته و همچنین فعالیت آزادیخواهان کورد، مدتی است که کنترل‌ها خیلی شدید شده و حتی از چند دهه قبل و در اوج عملیات پ.کا.کا هم بیشتر است و از استانبول تا مرز ایران که طی کردن آن دو روز طول می کشد، باید از هفت خوان رستم گذشت و چندین سیطره را رد کرد. اگر صبری حسن‌پور رهبر یک جنبش وسیع و سرنگونی طلب می بود، می شد در صدی این احتمال را داد که رژیم چنین ریسک بزرگی را بپذیرد اما او نه الان فعالیت چشم‌گیر و مؤثری داشت، و نه در گذشته مبارزه عملی همچون خیلی از مبارزان ساکن در خارج کشور را در کارنامه فعالیت‌های سیاسی خود دارد. نوشتند که او مسئول "ادیت فیلم و صدابرداری در مناسبات سازمان مجاهدین خلق" بود. یک ادیتور چه اطلاعاتی می تواند داشته باشد که موجب گردد تا رژیم چنین ریسک بزرگی را بپذیرد و با هزینه گزاف او را، آنهم در این شرایط، از کشوری مانند ترکیه که منتظر گاف‌گیری و بهانه از رژیم است، برباید؟ همه‌ی آن فیلم‌هایی که او گرفته و یا به قول شما ادیت کرده، جهت انتشار برای عموم بوده و منتشر شده است. همه‌ی آنها در اینترنت موجود هست و رژیم هم همچون همگان، به آن دسترسی دارد. کسی که بعد از او فیلم می گرفت و یا ادیت می کرد، مدت‌هاست که با وزارت اطلاعات کار می کند و در زمانی که در ایران بسر می برد، خودم ضمن افشاگری، عکسش در ایران را هم منتشر کردم. صبری حسن‌پور حتی هیچیک از پادگان‌های نظامی سازمان مجاهدین خلق را هم ندیده بود که بتواند اطلاعاتی از آنجا کسب کند و رژیم برای دریافت چنین اطلاعاتی او را برباید و به ایران انتقال دهد. خودِ همین به عراق نیامدن او نشان از حاشیه تشکیلات بودنش دارد چون همه افراد تشکیلاتی مجاهدین می بایست می رفتند و حداقل دوره آموزشی را طی می کردند ولی او حتی پایش به مراکز آموزشی این سازمان نرسیده بود. بنده هم با اینکه در قسمت‌های مختلف سازمان مجاهدین فعالیت می کردم و آنهم سالیان در آنجا بودم، اطلاعاتی که در حال حاضر رژیم از آن بی‌خبر باشد، ندارم. خودم بافت تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق را بهتر از افرادی همچون صبری حسن‌پور می شناسم و مطمئنم که او هیچ اطلاعاتی از مجاهدین ندارد که تا کنون مزدورانی همچون کریم حقی‌منیع آنرا در اختیار رژیم نگذاشته باشند. افرادی همچون کریم حقی‌منیع، محمد حسین سبحانی، بهزاد علیشاهی، ........ و حتی دو نفوذی‌ وزارت اطلاعات که اخیراً در آلمان دستگیر شده و در زندان آن کشور محبوسند را هم نمی شود با او در زمینه داشتنِ اطلاعات از مجاهدین مقایسه کرد. البته می‌دانم برای شما کمی سخت است تا باور کنید که صبری حسن‌پور هیچوقت به مفهوم واقعی "مجاهد" نبود. او در تشکیلات مجاهدین فعالیت اینچنینی که ذکر کردید، داشت و کسی این را انکار نمی کند اما دسترسی به اطلاعاتِ مورد نیاز رژیم از مجاهدین را نداشت. از طرف دیگر او سالهاست که حتی ارتباط کم‌رنگ هم با مجاهدین و افراد دارای اطلاعات از مجاهدین، ندارد.
نوشتند که " ایشان اطلاعات بسیاری در خصوصِ افرادِ فعالِ داخلِ کشور دارند". وزارت اطلاعات بیش از سه دهه است که فعالیت می کند و مطمئناً اینقدر تجربه دارد که دستگیری فردی که بنا به نوشته شما " اطلاعات بسیاری در خصوص افراد فعال داخل کشور دارند" را علنی نکند تا بتواند طی یک عملیات غافلگیرانه همه‌ی آن "افراد فعال داخل کشور" را دستگیر و زندانی کند. پس همین بوق و کرنا و های دستگیر کردم‌ها نشان از این دارد که هیچ اطلاعاتی در کار نیست.
کسانی که به "ربوده شدن" صبری حسن‌پور توسط سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات و یا هر ارگانِ دیگر جمهوری اسلامی در ترکیه اصرار می‌ورزند، نهایت سعی خود را کرده و می کنند تا او را به عنوان رهبر و یا سخنگوی یک گروه جدی و برانداز معرفی نمایند و این اصرار و معرفی، خودش نقطه‌ی مشکوکِ این قضیه است و به راحتی می شود فهمید که اینان نه برای نجات جان او، بلکه می خواهند او را یک خطر جدی علیه جمهوری اسلامی القا نموده و زمینه اعدام او را فراهم سازند تا به نتیجه‌ای که به آن اشاره خواهم کرد، نائل آیند. اگر چنین نیتی نداشتند و قصدشان احساس مسئولیت، دلسوزی و نجات جان او می‌بود، می بایست می نوشتند که این نظام جهل و جنایت حتی از مجری و یا صاحب امتیاز یک تلویزیون اینترنتی که فقط چند ده بیننده دارد هم، وحشت داشته و او را در یک کشور خارجی ربوده و یا دستگیر و زندانی کرده است. کسانی که در خارج کشور ساکن هستند و یا فعالیت سیاسی می کنند و به عرف و قوانین بین‌المللی اشراف دارند، بخوبی می دانند که وقتی یک توریست در کشوری گُم می شود، به قتل می رسد، مورد تجاوز و حتی اذیت و آزار قرار می گیرد، کشور مربوطه باید پاسخگو باشد. حال در شرایطی که اذهان عمومی و توجّه تمامی دولِ جهان روی مبارزه با ترور و تروریزم متمرکز شده است، یک شهروند اروپایی به عنوان توریست به ترکیه می رود و در آنجا "ربوده" می شود، "ربایندگان" با بوق و کرنا خبر دستگیری او را اعلام می کنند اما کسانی که اصرار بر ربوده شدن این شهروند اروپایی در ترکیه دارند و ظاهراً برای نجات جان او می کوشند، نه دولت ترکیه را متهم به سهل‌انگاری و بی‌تفاوتی کرده‌اند تا این جریان را پیگیری کرده و گزارش دهد، و نه از دولت هلند خواسته‌اند که دولت ترکیه را وادار به پیگیری و گزارش علنی کند. باید تا روشن شدن حقایق، دولت هلند و ترکیه را تحت فشار قرار داد تا هرچه سریعتر این کیس را پیگیری و گزارش کامل آن را به اطلاع عموم برسانند.
نقل از منبع‌ایی همچون "فضائل عزیزان"، قضیه را مشکوک‌تر می کند چرا که تا کنون از این "منبع" جز آبِ گندیده و مملو از کِرم و باکتری، چیزی عاید نشده است و او خود باید پاسخگو باشد که نقشش در این پرونده چیست و در کجای آن قرار دارد. بعید نیست که عرفان قانعی‌فر هم در نقش تحلیل‌گر و یا "منبع" سر برسد.
به نظر بنده، رژیم بعد از انتشار وسیع این خبر، منتظر واکنش سازمان مجاهدین خلق بوده و هست. اگر سازمان مجاهدین علیه صبری حسن‌پور اطلاعیه دهد و او را به عنوان مزدور وزارت اطلاعات معرفی کند، از آنجایی که رژیم برای جانِ چنین افرادی و حتی "سرداران" تاریخ مصرف گشته خود اصلاً و ابداً ارزش قائل نیست، او را قربانی خواهد کرد تا وانمود نماید همه کسانی که توسط این سازمان به عنوان مزدوران وزارت اطلاعات افشا شده‌اند، رقبای آن سازمان و دشمنان واقعی ما هستند و بدینویسله بتواند برای مزدورانی که توسط مجاهدین خلق افشا شده‌اند، اعتبار و مشروعیت کسب نماید. در غیر اینصورت صبری حسن‌پور خطری برای رژیم نیست که رژیم از او بترسد و بخواهد او را از سر راه خود بردارد. رژیم حتی افرادی مثل بهزاد علیشاهی، محمدحسین سبحانی، صمد نظری، هادی شعبانی و چندین نفر دیگر که بر خلاف صبری حسن‌پور در چندین رشته عملیات نظامی شرکت داشته‌اند و حتی پاسداران را هم کشته بودند را صرفاً جهت به‌کار گرفتنِ آنها علیه سازمان مجاهدین خلق آزاد کرد و امتیازات کلانی هم به آنان داد و می دهد. صبری حسن‌پور در همین تلویزیون اینترنتی‌اش که فقط چند ده بیننده داشت، علیه سازمان مذکور فعال بود و رژیم هم باید تازه چیزی به او بپردازد که علیه دشمن قسم خورده‌اش فعالیت می کرد. سازمان مجاهدین خلق هم اینقدر و هوش و درایت دارد که با چنین ترفندهایی به دام باندهای جهل و جنایت حاکم بر ایران نیفتد و در این زمینه بی‌تفاوت بماند.

همنشين بهار آزادي: درگذشت خانم ربيحه ذياب عضو شوراي انقلابي جنبش فتح ...

همنشين بهار آزادي: درگذشت خانم ربيحه ذياب عضو شوراي انقلابي جنبش فتح ...: درگذشت خانم ربيحه ذياب عضو شوراي انقلابي جنبش فتح از یاران گرانقدر مجاهدین پيام تسليت مریم رجوی در درگذشت خانم ...

‫خامنه اي خليفه ارتجاع khamenei : خامنه ای برای فرار از دود، وارد آتش میشود -. در پس...

‫خامنه اي خليفه ارتجاع khamenei : خامنه ای برای فرار از دود، وارد آتش میشود -. در پس...: خامنه ای برای فرار از دود، وارد آتش میشود  - .  در پس دود و دم آذربایجانی‌ها، این مردم دلیر خطه آذر و آتش، جمله نغز و کوتاهی دار...

‫خامنه اي خليفه ارتجاع khamenei : خامنه ای در گرداب بحرانها- شکاف ولایت و مرجعیت بیش...

‫خامنه اي خليفه ارتجاع khamenei : خامنه ای در گرداب بحرانها- شکاف ولایت و مرجعیت بیش...:  خامنه ای در گرداب بحرانها-  شکاف ولایت و مرجعیت بیشتر می‌شود این روزها صف‌بندیهای جدیدی بین مراجع تقلید در حوزه قم و خامنه‌ای در ...

درخواست آزادی کوکبی در نامه هزاران فعال مدنی به بان گی مون 

هزاران فعال سیاسی و مدنی از ایران و خارج در نامه‌ای به بان گی مون، دبیرکل سازمان ملل، از او خواستند تا از همه ابزارهای ممکن و موجود برای آزادی امید کوکبی استفاده کند.
در نامه‌ای که به امضای ۱۶ هزار تن رسیده و برای رادیوفردا نیز ارسال شده است، امضاکنندگان از بان گی مون خواسته‌اند که به عنوان بالاترین مقام رسمی سازمان ملل متحد و برای «پاسداشت انسانیت» واکنشی مناسب به «بی‌عدالتی حکومت ایران» در مورد امید کوکبی، فیزیک‌دان زندانی، نشان دهد.
در این نامه با اشاره به پیشینه و زندگی‌نامه امید کوکبی، امتناع او از همکاری با پروژه‌های نظامی جمهوری اسلامی و همچنین ارتباط با مراکز علمی و دانشگاه‌های خارج از ایران به عنوان علت دستگیری او عنوان شده است.
در ادامه نامه به وضعیت جسمانی نامناسب امید کوکبی و ابتلای او به بیماری سرطان اشاره شده و آمده است که وی نباید در زندان بماند و ادامه این حبس می‌تواند صدماتی جبران‌ناپذیر به سلامتی او وارد کند.
از جمله شناخته‌شده‌ترین افرادی که این نامه را امضا کرده‌اند می‌توان به شیرین عبادی، وکیل و برنده نوبل صلح، نسرین ستوده، وکیل و فعال حقوق بشر، محمد ملکی، رئیس سابق دانشگاه تهران و فعال احتماعی، جعفر پناهی، کارگردان، محمد مصطفایی، وکیل، پرستو فروهر، هنرمند، و نیره توحیدی، استاد دانشگاه کالیفرنیا، اشاره کرد.
نسخه‌ای از این نامه نیز به کارزار بین‌المللی آزادی فوری امید کوکبی ارسال شده است.  
در روزهای پس از انتشار عکسی از امید کوکبی بر تحت بیمارستان و پس از انجام عمل نفرکتومی (خارج کردن کلیه) واکنش‌های بسیاری در شبکه‌های اجتماعی در مورد وی و شرایطش منتشر شد.
پنج‌شنبه گذشته هشتگ FreeOmid نیز توانست برای ساعاتی در صدر ترندهای شبکه اجتماعی توئیتر قرار گیرد و تاکنون بیش از سی‌صد هزار توئیت از این هشتگ استفاده کرده‌اند.
امید کوکبی، متولد سال ۱۳۶۱، با کسب رتبه ۲۹ در کنکور سراسری وارد دانشگاه صنعتی شریف شد و همزمان در دو رشته فیزیک و مکانیک تحصیل کرد. پس از اتمام دوره لیسانس، به اسپانیا رفت و فوق‌لیسانس و دکتری خود را در رشته فیزیک اتمی با گرایش لیزر کسب کرد و در نهایت مشغول به تحصیل فوق دکترای فیزیک اتمی با تمرکز بر پژوهش‌های لیزری در دانشگاه تکزاس شد.
وی پنج سال پیش برای دیدار خانواده‌اش به ایران می‌آید، اما زمانی که قصد خروج از ایران و بازگشت به آمریکا را دارد در فرودگاه بازداشت شده و در حکم اولیه به ده سال زندان محکوم می‌شود. حکمی که با تجدید نظر نیز تغییری نمی‌کند.
وی روز بیستم دی‌ماه سال ۱۳۹۰، در دومین نامه خود به رئیس قوه قضاییه به پیشنهاد دولت جمهوری اسلامی مبنی بر همکاری در پرونده هسته‌ای اشاره می‌کند و می‌پرسد چطور ممکن است به کسی که اتهام جاسوسی زده می‌شود، پیشنهاد شود تا به محرمانه‌ترین و سری‌ترین اسرار نظام دسترسی پیدا کند؟
هنوز روشن نیست که آیا امید کوکبی از بیمارستان سینا مرخص و به زندان بازگشته است یا خیر. (راديو فردا 8 اريبهشت95)

انجمن نجات ايران : گزارش پنتاگون درباره وزارت اطلاعات- همکاري تريتا پ...

انجمن نجات ايران : گزارش پنتاگون درباره وزارت اطلاعات- همکاري تريتا پ...: منبع : ایران افشاگر ،27 آوریل 2016 لینک : گزارش پنتاگون درباره وزارت اطلاعات- همکاري تريتا پارسي و ناياک با مأموران رژيم نقل ا...

انجمن نجات ايران : غفور فتاحیان؛ مزدوری ارزان قیمت برای اطلاعات آخوند...

انجمن نجات ايران : غفور فتاحیان؛ مزدوری ارزان قیمت برای اطلاعات آخوند...: منبع :ایران افشاگر ،26 آوریل 2016 لینک :     غفور فتاحیان؛ مزدوری ارزان قیمت برای اطلاعات آخوندی مزدور اطلاعات آخوندي، غفورفتاحی...

افشاي ياران شيطان: آمران وعاملان قتلهای زنجیره ای آزاد ومجازات نشده ا...

افشاي ياران شيطان: آمران وعاملان قتلهای زنجیره ای آزاد ومجازات نشده ا...: آمران وعاملان قتلهای زنجیره ای آزاد ومجازات نشده هستند اما افشا کنندگان ... این بخش از نوشته ها از زبان عناصری است که در دستگاه های م...

افشاي ياران شيطان: زال زاده بدست وزارت اطلاعات کار آجین شد خاطرات زند...

افشاي ياران شيطان: زال زاده بدست وزارت اطلاعات کار آجین شد خاطرات زند...: زال زاده بدست وزارت اطلاعات کار آجین شد خاطرات زنده یاد ستار لقائی از هنرمندان ایرانی ستار لقايي ابراهیم (امیر) زال ...

۱۳۹۵ اردیبهشت ۶, دوشنبه

شناگری با مایوی جمهوری اسلامی در کرانه‌های خون دارد غرق میشود !
http://rangaranguk.tv/component/allvideoshare/video/latest/shenagar.html
 
نويسنده : محمود سرابی
تلویزیون رنگارنگ لندن محمود سرابی 2016.04.23
محمود سرابی : چرا من این عنوان« شناگری با مایوی جمهوری اسلامی در کرانه‌های خون دارد غرق میشود !» را برای برنامه امروز انتخاب کردم «ایران در کرانه های خون »تیتر کتاب خانم هشترودی است . دلیل اینکه به این شکل تشبیه کردم شناگری بامایوی جمهوری اسلامی در کرانه های خون دارد غرق میشود.این است که به این دلیل دارد غرق میشود .ازشما میپرسم بهر حال باید ارتباطات و سوال و جوابی باشد . این فرقی که گفتم من اینورم و شما اونور هستید .
تعریف من که نزدیک سی سال شده یک روزنامه نگارهستم یک ژورنالیست هستم که سی سال است شبانه روز دارم این کار را میکنم .ولی منه روزنامه نگار عنوانهایی دیگری هم دارم، یک تبعیدی، یک پناهنده، و تعریفها و ویژگیهای این مجموعه این است که هر جایی که احساس کنم که کسی دروغ میگوید ودارد کلاه سرم میگذارد ،این خصلت انسانی است که مقابل این دروغ و فریب میایستد. فکر میکنم که این شیوه هر انسانی است که دلش نمیخواهد به او دروغ بگویند وسرش کلاه بگذارند وبه منافع ملیش پشت پا بزنند و در مقابل اینها خواهد ایستاد .
حالا این دروانی که پیش آمده .همین است یعنی من با آدمهایی سر مسائلی درگیر شدم که به بسیاریشون دوستان من بودند. خوب این دوستانی که بودند بهر حال سالیان سال است که با هم زندگی کردیم و ارتباط داشتیم .نمیتوانم بگویم که اون زمان تو اینجوری بودی .ولی حالا چون اومدی یقه ما راگرفتی و میگویی شما دروغ میگویی پس تو حالا اون هستی . یکی دیگری هستی نمیشود دیگر،همین را میگویم عوامفریبی نکنیم دیگه.
بحث من این است که یک خطی از بیست و چند سال پیش علیه اپوزیسیونی راه افتاده ، ویژگیهایی این، این بود که تعدادی در تشکیلات سیاسی فعالیت میکردند ، حالا چه در جبهه درواقع شورای ملی مقاومت بودند، یا هوادار، یا سازمان مجاهدین خلق عضو بودند،این آدمها یک کارنامه ای دارند ،کارنامه این ورشون که مثلا در رابطه اپوزیسیون بوده یک بخش است ، بخش دوم این است که نگاه حکومت جمهوری اسلامی به این خط قرمز چی بوده ؟ تاریخش نشان میدهد که جمهوری اسلامی به هیچ عنوان به هیچ عنوان ، کسانی را که در این جبهه های مشخص علیه ش فعالیت کردند و قصدشون براندازی حکومتش بوده نه میبخشد نه کوتاه میآید ونه گذشت میکند ونه با آنها کنار میآید .وهنوز که هنوز است توی این سی هفت سال گذشته نظام جمهوری اسلامی تنها اپوزیسیون خودش را که مشخصا هم میگوید توی تمام معاملات اقتصادیش میگوید با تمام زد و بندهایش باکشورهای دیگر روی این انگشت میگذارد که آقا شما مجاهدین را بسپردید به دست ما بعد بیایید هر چی میخواهید از مملکت بردارید این دیگر که تعریف من نیست تعریفی است که همه میدونند .
خوب حالا بحث میرسد به اینجا که این گروهی که برای سروشون جایزه تعیین میکند .در حوادث مختلف جدا میشوند خوب جدا شدن یک بحثی است که میشود ساعتها در باره اش حرف زد، و اگر بصورت معمولی هم نگاه کنید خوب این حق طبیعی هر انسانی است در هر مقطعی به نتایجی برسد و بر اساس اون نتایج تصمیم بگیرد، همیطور که اگر پیوستن همانگونه بوده جداشدنشون هم میتواند همانگونه باشد ولی آدمها حداقلش باید به حرمت سالها از عمرشون که در کنار افراد دیگری زندگی مبارزاتی کردند وتا پای جون بوده پس عهد وپیمانی دارند به حرمت اونها هم شده بهر دلیلی به یک تصمیمی میرسند میخواهند جدا شوند جدا شوند و میروند دنبال زندگیشون .
الان من در همین لندن من حداقلش 3تا 4 تا میتوانم اسم ببرم که با مجاهدین بودند در زمانی که عملیات علیه نظام جمهوری اسلامی در عراق مجاهدین رفتند که حکومت را سرنگون کنند اینها فرمانده هان سپاه مجاهدین بودند حالا به همون دلیلی به هر دلیلی اومندند و جدا شدند ولی من هرگز ندیدم اینها علیه تاریخچه خودشون هم حرفی بزنند . انتقادات خودشون را دارند و ساپورتهای خودش رامیکنند نه مجاهدین کاری به اینها دارند ونه اینها کاری به مجاهدین دارند .پس نتیجه گیری این است که اگر انسان به اینجا هم میرسد حرمت های سالهایی از عمرش در کنار رفقایش را حفظ میکند حتی اگر عقیده داشته باشد این رفقا راه اشتباهی میروند. که نمیشود که اون را هم گفت که اکثریتی دارند راه اشتباهی را میروند واقلیتی که جدا شدند اقلیتی که انگشت شمارانی که اینگونه برخورد کنند. ولی اونچیزی که باعث میشود منه ناظر بر صحنه وارد این بازی بشوم عملکرد این هاست .عملکرد اینها به نظر من دیگر ربطی به سازمان مجاهدین وشورای ملی مقاومت چریک فدایی و سلطنت طلبها ندارد نگاهی است که اومده کسی به حریم زندگی تبعیدی من تجاوز کرده اومده دارد در افکار عمومی مبلغ جمهوری اسلامی میشود .چرا ؟
چون رفته ایران سرو مروگنده برگشته اموالش را گرفته حالا نگرفته هم باز به من ربطی ندارد ولی اومده خارج کشور تریبون ها همه به رویش باز میشوند و ایشون میرود اونجا و شروع میکند حمله به اپوزیسیونی که خود این بخشی از پیکره این بود .اینجاست که من وارد این دعوا میشوم که دارد به حریم من تجاوز میکند .دارد طرح 20و 80نخ نماشده رژیم را بازی میکند که نمیدونم شاهسوندها و تفریشی ها و حالا بخواهم اسم ببرم تعدادی جدیدا میخواهم بیایم میرسم به آقای قصیم ومصداقی و غیره، و باز هم بخواهم این جمع را به پیوسته تر کنم میرسم به نوری زاده و
و نمیدونم یواش یواش تلویزیون من و تو هم که وارد این بازی شده و رادیو فردا و نمیدونم رادیو فرانسه و بی بی سی و اینهای که در مجموع یک تیمی را تشکیل میدهند که هدفشان حفظ نظام جمهوری اسلامی است با طرح بیست هشتاد. الان همین خانم عزیزی که تشریف آورده و در این رسانه سخن میگوید دیگر فراموش میکند که الان دیگر بحث مجاهدین و شورا نیست بحث من و میلیون ها انسان مثل من است که خارج از کشور هستیم که میگویم که این رژیم ، رژیم جنایتکاری است واین رژیم فرزندان سرزمین ایران را هر روزه اعدام میکند حکومت ترور است حکومت اختناق است حکومت سانسوراست وبعد این خانم میآید ومیگوید بله بخشی از حکومت داعشی است .ولی حالا داعش و رژیم را ول کنید برویم سراغ مجاهدین را بزینم خانم عزیز شما با کی طرفی،فکر میکنی با کی طرفی؟ یعنی شما مشکلت این است که یا رژیم به شما نگفته میلیون ها انسان هم حق طلبند شما دارید به حریم من تجاوز میکنی، شما معرف دروغین هستی که از طرف نظام جمهوری اسلامی ، خانم هشترودی شما همین حرفها را میزنی نصفش را نزد فقط همون قسمت رژیم که داعشی است را بزن به اون بخش داعشی ش بپرداز واز جنایاتشون و از رفتارشون و کردارشون وبعد برگرد ایران . این دو تا لقمه را با هم نپیچ. یکیش را حذف کن ببینم توی گلوت گیر نمیکند .
بس کنید این بازی را دیگر ، شما چگونه میتوانی یک لحظه با خودت منصف باشی با وجدان باشی با اخلاق باشی به کارنامه خودت نگاه کنی و از خودت بپرسی این همه آدمها را به جرمهای کوچک تو وبسایت طرف آزادیخواهی کرده توی یک جای سخن از دمکراسی گفته پس شما سری بزیند دم زندانهای رژیم چقدر خانواده ها عذار ایستاده اند ونمیدانند که بچه هایشون کجاهستند چی به سرش اومده اون دنبال شوهرش میگردد اون دنبال خواهرش میگردد در این حد رژیم گذشت ندارد اونوقت چگونه میتواند به شما اجازه میدهد به شما که از داخل بیایید بیرون
به رژیم حمله کنید و رژیم را داعش معرفی کنید واین رژیم داعشی چقدر دمکرات است ؟ اجازه میدهد شما اینها را بگویید سالهای از عمرت تلاش کردی رژیم را سرنگون کنی و بعد بروی و بیایی که رژیم خیلی خوب است رژیم که خیلی گل به سر است .من دوست داشتم خانم فریبا هشترودی فرصتی میداد حرفها را رو درو بزنیم شاید ایشون یک چیزهایی بگوید که من اشتباه میکنم شاید دلایل بیاورد که قانع کننده است .ولی چون کسی این سوالات من را از او نمیپرسد ایشون هم اینجوری جواب میدهد که باید بدهد .وقتی نگاه میکنی میبنی که همه اش مثل هم است .همه اش عین هم است .
نوری زاده میآید میگوید رژیم یک کله اش بد است و فحش میدهد وفلان میکند بعد کله خوب رژیم لیس مالی میکند بعد یک دفعه میافتد به جون مجاهدین میپرسد مسعود رجوی کجاست
آقای جعفرزاده آقای رجوی کجاست ؟ حالا مثل اینکه دودش خوب بوده نعش جات و منشجاتش هم خوب بود و حالی به حالی شد بنده خدا ، در واقع میگوید مسعود رجوی کجاست ولی خطاب به حکومتیها میگوید ببیند و دستش را تکان میدهد دادی من هم دارم کار میکنم .
بس کنید این بازی تهوع آور را ، هر چی که اینها میگویند همه اش یک شکل است ایرج مصداقی همجور صحبت میکند که خانم هشترودی الان صحبت میکند .این خانم همین جوری صحبت میکند که خدابند صحبت میکند .او همین جور صحبت میکند که نوری زاده صحبت میکند اون همونجور صحبت میکند که مزدوران حقوق بگیر خارج از کشور صحبت میکنند .
سی سال خانم ها آقایون سه دهه من دارم توی این سنگر زندگی میکنم حالا مبارزه هم نمیخواهم اسمش را بگذارم چون مبارزه خیلی با ارزش است شغلم روزنامه نگاری است یعنی زبان و گوش و چشم مردمم از نظر حرفه ای میگویم وجدان حرفه ای ، ولی انسانم وایرانیم برای خودم برای حریم خودم احترام قائلم . خوب اگر نبودم که برای چی ول کردم اومدم اینجا میتوانستم همانجا بمانم .همه حرفهای شما را بزنم هیچ کاره نمیشدم مربی تیم ملی ایران میشدم بخاطر کارنامه ای که حداقل داشتم. همه را ول کردیم اومدیم اینجا که از حقانیت دفاع کنیم .از خون رفیقامون از خون بچه هامون بعد بیاییم بگوییم توی سایه رژیم بخوابیم و حرف بزیم ، این ها قصه نیست اینها واقعیت هایی است که دور وبر ماست اینها کاری که میکنند نمیآیند بگویند که آقا جواب سوال شما این است .اصلا به اون کار ندارند زود میگویند این هم مجاهد است این هم فلان است واین هم چنان است .
خوب که یک عمر است که شما خودت افتخار میکردید که شما را با این الغاب صدا کنند حالا دوست ندارید خسته شدید بریدید ، غنیمتی به دست نیاوردید جنگه هنوز ادامه دارد ،سن ها رفته بالا، دیگر کشش نیست ، پس آقا ته مونده ش را برویم کار دیگری بکنیم خرج چی میکنید؟ خرج مبارزه با رفیقای زخم خورده خودتون ، توی جبهه بغل هم بودید بسیار مواقع آنها سینه اشون را سپر کردند که تیر به شما نخورد حق است که حالا شما اینگونه به اینها حمله میکنید .چی را بدست میآورید چی را ثابت کنید ؟ سر کی را کلاه بگذارید ؟ سر من را ؟ نمیتونی که خوب من هم اینگونه میایستم مقابلش ،
مگر اون آقای نوری زادی که در ایران است مرا میشناسد ویا من او را میشناسم ولی چون میخواهد کلاه سرم بگذارد یقه اش را میگیرم. یا من باخانم شیرین عبادی من اصلا جایی مسئله ای ندارم وهرگز چیز مشترکی نبود ولی وقتی میخواهد سرمن کلاه بگذارد مقابلش میایستد . من این حرفها را که میزنم از خودم دفاع میکنم .من به گروه وسازمانی کاری ندارم ، مگر الان آقای ابی وخانم گوگوش اونجوری در هفته پیش من در برابرشون صحبت میکنم . مسئله شم سیاسی و این حرفهاست نه اونها هم دارند سر من کلاه میگذارند به آنها میگویم خودتی ،من شغلم این است کارم این است من روزنامه نگارم من انسانم اصلا .روزنامه نگار هم نبودم یک آدم عادی بودم از یک چیزی استفاده میکردم و حرفم را میزدم ومیگفتم من گول شما را نمیخوردم و نمیتوانید سرم کلاه بگذارید .
من به ایرج مصداقی قبل از اینکه توی این چاه بیفتد با هم صحبت میکردیم تمام چیزهایی که با هم میگفتیم با هم مشترک بود او با زبان سیاسی و سازمانی میگفت چون اونجا پرورش یافته بود من با زبان روزنامه نگاری میگفتم . ولی یک دفعه گل به سر میشود خوب مسئله شخصی است مگر؟
بحث را بخواهم طول بدهم میتوانم وارد خیلی جزییات بشوم وبسیاری چیزها را سوال و جوابی از خانم هشترودی بپرسم ولی ساده ترینش همین است که گفتم .شما تصور کنید حکومتی که الان با بچه هایی که توی همون رژیم بدنیا آومدند توی همون رژیم بزرگ شدند انگ ومنگی بشون چسبیده نمیشود چون جز یک سازمانی نبودند و سالها فعالیت نداشتند کوچکترین حرفی میزنند در راه آزادیخواهی ببینید که میگیرند واعدام میکنند جرم های واهی میزنند و میکشند.
شما تصور کنید یک خانمی توی یک سیستمی که رژیم تمام خط قرمزهایش با این گروه است حتی یک بار هم این خانم اینقدر شهامت دارد که توی زمانی که در این گروه شورا بوده هوادار بوده رفته ایران و برگشته ، با این شجاعت و گفته اصلا تصوری نمیکردم که این همه جنایت انجام میشود نوشته خودشون است که در همین کتاب ایران سواحل و یا کناره های خون را نوشته وبعد به یکبار ه همین چهره میرود به ایران و میآید و میآید نه که بیاید مثل یک مسافر میآید مثل مامور میآید که فقط بگوید ، نه از جنایات کلیت رژیم بخشیشی را رژیم را معرفی میکند همان طرح بیست هشتاد که من بینند میگویم این خانم عجب میزند. بعد میره ایران و میآید اولا یک ، دوما اون اصل قضیه را شروع میکند ومیزند به اپوزیسیونی که دارد تلاش میکند رژیم را در کلیت سرنگون کند .خانم هشترودی نشد، ما هنوز آدمهای محترمی هستیم ما هنوز به نوعی از دمکراسی و آزادی میتوانم بگویم سو استفاده میکنید درست این است که اگر من که اینجا نشستم امکانات مالی داشتم خدا را شاهد میگیریم که بسیارانی را ازشون شکایت میکردم . چون شماها طبق حریم زندگی پناهندگی من که احساس کنم جمهوری اسلامی دارد در زندگی و حریم من دخالت میکند واحساس خطر برای من میکند من میتوانم شکایت کنم وشماهایی که میآید حریم زندگی من را به خطر میآندازید از حکومتی که من سی سال است زندگی و خانواده ام را از دست دادم.
شما تعریف دیگری میکنید میگوید ببینید خانم ها و آقایون من اینجوری صحبت میکنم رژیم را داعش معرفی میکنم میروم ایران و میآیم . ولی خانم ها و آقایون مقصر این شورا و این سازمان است .اینجا میتوانم من حرف بدی بزنم و با دستم علائمی بدهم . که خودتی و خودتونید ولی میگویم خانم هشترودی من دارم از حریم تبعیدی و پناهندگی خودم دفاع میکنم وآلوده ش کنه و تصویری بدهد که آنهای که اومدندامثال من ول معطلند ببینید که من که از اینها خیلی بالاتر بودم مثلا امثال من و میلیونها مثل من آقا اینها ول معطلند من تازه توی شورا و سازمان بودم من در بالاترین نقطه ایستاده بودم که این نظام را سرنگون کنم وقتی میروم ایران ومیآیم میگویم آقا این رژیم خوب است .من فقط میگویم بر پدر ومادر دروغ گو لعنت .
این رژیم خوب است آدمهایی که انسانهای بیگناه و شریفی که در زندانهای این حکومت در انتظار اعدامند خانم هشترودی برو ازشون بپرس چی گفتند ؟ چه کردند ؟ یک هزارم حرفهای شما را نزدند که میزنید پس چرا اونها در لیست اعدامند وشما در سفر یلاق و یشلاق هستید؟
قصه سری دراز دارد برنامه ها را با هم دنبال میکنیم .


۱۳۹۵ اردیبهشت ۴, شنبه

فراخوان سازمان مجاهدین خلق ایران در آستانه روز جهانی کارگر

علیه چپاول حقوقها، علیه اخراج و بیکاری و علیه سرکوب و غارت آخوندی به‌پا خیزید
هموطنان،
کارگران و زحمتکشان شریف ایران،
روز جهانی کارگر در شرایطی فرامی‌رسد که دیکتاتوری غارتگر آخوندها در باتلاقی از بحرانهای داخلی و منطقه‌یی و بین‌المللی هر روز ضعیف‌تر و شکننده‌تر می‌شود و با توسل به ارعاب و خفقان، بار سنگین بحرانها و رکود بی‌علاج اقتصادی را، بیش از پیش، بر زندگی و معیشت زحمتشکان و محرومان جامعه سرشکن می‌کند.
خلیفه ارتجاع در روز اول سال، ناگزیر به تعطیلی ”حدود 60 درصد از امکانات تولید“ کشور اذعان کرد. در حالیکه روند اخراج کارگران و تعطیلی کارخانه‌ها و شهرکهای صنعتی با سرعت بالا ادامه دارد، بیکاری روزافزون از مرزهای بحران عبور کرده و پرداخت نشدن ماهها حقوق کارگران همراه با تورم و گرانی، گذران زندگی را برای خانواده‌های کارگری طاقت‌فرسا کرده است.
به‌رغم رفع بخشی از تحریمها، به علت فساد فراگیر حکومتی و بیماریهای ساختاری اقتصادی، رکود و تورم و بحران بیکاری هیچ راه‌حلی در رژیم ولایت‌فقیه ندارد. سهم کارگران و محرومان جز تشدید سرکوب و خفقان و غارت دستمزد و دسترنج کارگران نبوده و نیست.
در سال ۹۵حداقل دستمزد کارگران ۸۱۲۱۶۴تومان، یعنی کمتر از یک چهارم خط فقر، تعیین شده و کارگران ایران در جدول دستمزد جهانی در رتبه 138 از 148کشور جهان قرار گرفته‌اند.
رژیم پلید ولایت‌فقیه- که در هنگام سرقت انقلاب مردم ایران خود را ”امید مستضعفان“ می‌نامید- با غصب حق حاکمیت ملت و با کشتار مجاهدان و مبارزان راه آزادی، در افزایش شکاف طبقاتی و در غارت دسترنج زحمتکشان و محروم کردن آنها از ابتدایی‌ترین حقوق کارگری و هر گونه بیمه شغلی و اجتماعی، هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد.
ادامه این رژیم یعنی چنگ انداختن بیت‌الفساد خامنه‌ای و سپاه پاسداران بر اقتصاد کشور؛ یعنی له شدن بقایای تولید ملی در زیر پای سیاستهای انگلی و وارداتی؛ یعنی تاراج منابع ثروت ملی و حاصل دسترنج کارگران ایران در تنور پروژه‌های شوم تسلیحات کشتار جمعی و جنگ و کشتار در سوریه و عراق و یمن و لبنان...

کارگران و زحمتکشان ایران!
جوانان آزاده و اشرف‌نشان!
برای برهم زدن بساط ظلم و تبهکاری و برای رهایی ایران و ایرانی از چنگال این رژیم ضدانسانی به‌پا خیزید.
به‌رغم خفقان حاکم، بیش از 5800 حرکت اعتراضی کارگری در سال ۹۴ نشان داد که جنبش حق‌طلبانه زحمتکشان سر ایستادن ندارد و حقوق پایمال شده خود را به هر قیمت از گلوی غارتگران حاکم بیرون می‌کشد.
- به‌مناسبت روز کارگر اعتصابها و تحصن‌ها و حرکتهای اعتراضی خود را گسترش دهید.
-در همبستگی با معلمان و پرستاران و دانشجویان در هر فرصتی حقوق پایمال شده خود را مطالبه کنید.
-هر کارخانه و هر مزرعه و هرواحد تولیدی را به کانون اعتراض و حق‌طلبی تبدیل کنید.
- از مبارزان اسیر جنبش کارگری در زندانهای رژیم و همه زندانیان سیاسی مقاوم حمایت کنید.
-در بحرانهای مرحله پایانی رژیم صدای شکستن استخوانهای خلافت ارتجاعی خامنه‌ای بگوش می‌رسد.
- زمان، زمان برخاستن است. به دشمن درمانده و بحران‌زده امان ندهید.
-بزرگترین حق به یغما رفته مردم ایران حق آزادی و حاکمیت ملت است.
برای احقاق این حق بزرگ مردمی با هزار اشرف و ارتش آزادی به‌پا خیزید.
مرگ بر اصل ولایت‌فقیه
زنده باد آزادی- درود بر رجوی
سازمان مجاهدین خلق ایران
فروردین ۱۳۹۵