۱۳۹۵ خرداد ۱۵, شنبه

ما با هم خواهر هستيم. از كودكي در كنار هم بوده ايم و الان در مبارزه نيز در كنار هم هستيم.
قلب هايمان براي يك هدف مي زند و علاقه و آرزوهايمان هم يكي است
كار ما گرافيك و توليد برنامه هاي تلويزيوني است.
 روزي كه ما مي خواستيم از خانه مان خارج شويم و براي اولين بار به صفوف مبارزه در اشرف بپيونديم، تنها يك انگيزه داشتيم: آزادي مردم مان!
آخر در ايران، ما هر روز كودكان خردسالي را مي ديديم كه براي يك لقمه نان، در سرما و گرما كار مي كردند...
دختران كوچكي را مي ديديم كه شب ها، در خيابان بدون سرپناه و داشتن پشت و پناهي بر روي كارتن مي خوابيدند...
دانشجوياني را  می دیدیم كه دستفروشي مي كردند...
 و خانواده هايي كه عزيزان شان را به زندان مي انداختند و چند صباحي بعد شاهد اعدام آنها بودند...
و صحنه هاي سركوب روزانه عليه زنان و دختران جوان در خيابان و دانشگاه و مدرسه و هر جاي ديگر به بهانه هاي آخوند ساخته ...
اين صحنه ها، جايي براي ماندن در ميهني كه دوستش داشتيم، برايمان باقي نمي گذاشت؛
تنها و بهترين تصميم، پيوستن به رزمندگاني بود كه بر عليه ظلم حاكم به مبارزه برخاسته و براي برقراري همان آزادي كه در پي اش بوديم، ساليان بود كه در رزم و تلاش بودند...
 
بعد از آمدنمان به شهر اشرف ما خود را در دانشگاه بزرگي يافتيم كه از هر زن رزمنده مي شد، بسيار آموخت.
آنها آموزگاران  ارزش هاي انساني بودند.
ارزش هايي مانند  فداكاري براي يكديگر تا اولويت قائل شدن براي كار سايرين.
 از دوست داشتن بقيه و باز كردن ميدان براي پيشرفت آنها تا روي باز داشتن به شنيدن حرفها براي ارتقاي كارها و محتواي مسئوليت ها.  همان ها هم راه ما را براي تلاش و تسلط به كارها، باز كردند.
خيلي از اوقات، ما كه نسبت به آنها پروسة كمتري داشتيم، با خودمان مي گفتيم كه مبارزه سخت است! آيا ما از پس سختي هاي آن برمي آييم؟
تنها چيزي كه به ما آرامش و اطمينان مي داد  صف طولاني از زناني بود كه ساليان اين مسير را پيموده بودند و قيمت مبارزه را به تمام و كمال پرداخته بودند. زناني كه براي پيمودن اين مسير دستهايشان را به هم زنجير كرده و ديگر كسي براي طي طريق احساس تنهايي نمي كرد.
در سختي هاي راه، آنها قبل از خودشان، نگران سلامت ما مي شدند. اول به ما پناه مي دادند، اول به ما جا و مكان مي دادند و حتي غذاي خودشان را هم، اول جلوي ما مي گذاشتند.
ما را تشويق مي كردند كه تجارب آنها را بگيريم تا در هيچ زمينه اي، احساس تنهايي نكنيم.
و با اتكاء به اين جمع و به كمك و همراهي مهربانانه و دلسوزانه خواهران همراهمان بود كه ما احساس قوت و قدرت مي كرديم و در خود تواني صد چندان مي ديديم.
اين پشتوانه، بزرگترين انگيزه و محرك ما براي عبور از سختي هايي بود كه در اشرف و ليبرتي پشت سر گذاشتيم.
و همين عشق و عواطف بي شائبه بود كه به ما كمك كرد تا بتوانيم، در صف چنين زنان شجاعي باشيم كه به درستي، هزار زن قهرمان، ناميده مي شوند.
زناني كه ما امروز بيش از هميشه به تك تك آنها افتخار مي كنيم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر