بهقلم کاظم مصطفوی
عواقب خفتبار سفر مالهکش زنده خوار
و بررسی آناتومیک یک فقره رسانه هرمافرودیت به نام میهن تی.وی
کاظم مصطفوی
سفر مالهکش خندان نظام
به سوئد به خیر و خوبی گذشت و تمام شد. این که از «خیر و خوشی» میگویم نه
فکر کنید که دارم طعنه میزنم. نه! به واقع سفر ایشان برای مقاومت ایران و
همه ایرانیان آزادهای که در رسوا کردن مالهکش نقش داشتهاند مملو از خیر
و خوشی بود. هواداران مقاومت با شجاعت بسیار خیره کننده، و با نظم و
انسجام چشم گیر، سفر ظریف را با شکست کامل مواجه کردند. یعنی مالهکش خندان
تبدیل شد به مالهکش زنده خوار. رژیم آخوندی با سفر ظریف به اروپا قصد
داشت وانمود کند که به رغم قرار گرفتن او در لیست تحریمها
او آزادانه به اروپا مسافرت میکند و روابط رژیم با اروپاییان تغییری
نکرده است. اما از قضا سرکنجبین صفرا میافزاید! رسوایی شکست حقارت بار
مالهکش خندان آن چنان بالا گرفت که علاوه بر بازتاب گسترده بینالمللی
اخبار اعتراض معترضان، صدای بسیاری از نمایندگان پارلمان سوئد هم در آمد.
اعتراض مطبوعات آنجا هم مزید برعلت شد و نتیجه این که خانم وزیرخارجه سوئد
با شرمندگی در برابر خبرنگاران گفت هیچ کس از ظریف دعوت نکرده است! و او
خودش برای دیدارهایی راهی استکهلم شده است! واکنش مالهکش خندان گویای
واقعیت روشنتری است. این ذلت و مسکنت آن چنان بر وی گران آمد که در مصاحبه
تلویزیونی از فرط غیظ و بغض روی دست آخوند اژهای «گوشخوار» بلند شد و
مجاهدین را به «زنده خواری»
تهدید کرد. قبول دارید که این خوی حیوانی «زنده خوار»ی اصلا با صورتک بگو و
بخند مالهکش، به ویژه هنگام قدم زدن با جان کری در خیابانهای ژنو، جور در
نمیآید؟ حتما که در زیر اتفاقاتی افتاده است. خوب هر آن کس که اندکی شعور
سیاسی هم داشته باشد میفهمد این سفر خفت بار برای رژیم یک شکست، و یک
پیروزی بلاتردید برای مقاومت بود.
اما در اینجا نکته باریکتر از مویی نهفته است که بیتوجهی به آن ما را از تحلیل درست و کامل این پیروزی و شکست غافل میکند. اهمیت پیروزی مقاومت و شکست رژیم در این است که اکنون سپاه پاسداران و خود ظریف در لیست تحریمها قرار گرفتهاند. یعنی علت زنده خواری ظریف به یک معنا این است که متوجه تفاوت «تو بمیری» این بار با «تو بمیری» های گذشته شده. زنگ خطر همین جاست که به صدا در آمده. واقعیت این است که با پایان یافتن تاریخی دوره پرفضیحت مماشات ما وارد مرحله جدیدی از مبارزه با آخوندها شدهایم. در همین راستا لیستگذاری سپاه پاسداران و امثال ظریف گامی بسیار مؤثر در این مسیر است.
توجه به این واقعیت ما را به واقعیت دیگری میرساند. این بار علاوه برآن مالهکش خندان، قمه کشان اینترنتی و رسانهای رژیم آخوندی هم معنا و پیام ویژه خودشان را دریافت کردهاند. آنها چیزفهم شدهاند که دوره طلایی خرغلت زدن در پولهای باد آورده رژیم گذشته. یعنی نه تنها تکلیف مقامات رسمی رژیم مشخص است، بلکه بساط جماعت بزک و دوزککنندگان رژیم در خارج کشور هم دیگر ثباتی ندارد و حضرات باید فکری به حال خود کنند. این حق تمام ایرانیان آزاده است که با صدای بلند بخواهند عوامل اطلاعاتی و رسانه های وابسته رژیم و عناصر مزدور، در هر لباس و با هر رنگ و اتیکت، باید اخراج شوند. به همین سیاق افشاگری در مورد آخوندها و روابط وطنفروشانشان تحت سیاست مماشات هم مضمون عمیقتری پیدا کرده است. تفاوت افشاگریهای امروزه مقاومت هم با افشاگریهای گذشته در همین است. اگر به شعارهای داده شده معترضان دقت کرده باشیم یک نکته جدید، به نشانه طرح یک خواست قدیمی، در میان شعارها دیده میشد. چیزی که به آن اصطلاحا «جاروی شغالان» گفته میشود. مرحله جدید هم مالهکشان داخلی را رسوا کرده و هم آتشی به قلب دکانهای عوامفریبی در خارجه انداخته است. دکانهایی که در آزمایش شرف و میهندوستی کارنامهای سیاه دارند و تحت نامهای مختلف مفسران و محققان و یا رسانههای عمومی کاری نکردهاند جز سمپاشی علیه مقاومت و تبلیغ ثبات رژیم و اشاعه ماندگاری آخوندها. البته روشن است که رژیم و مخصوصا باندهای اطلاعاتی رژیم بیتجربه نیستند. هفت رنگ و هفت خطهایی هستند که طی سالیان حاکمیتشان تا توانستهاند مار خورده و حالا کفچه افعیهای با تجربهای هستند. یعنی نیاز وزارت ملعونه اطلاعات تنها به دکانهایی نیست که مستقیم از رژیم دفاع میکنند. کارآیی بیشتر وقتی است که دکانهایی راه انداخته شوند با تابلوهای عوام فریبانه مختلف. باید گاهی نق و نوقی هم کرد و مثلا سنگ انتقاد، آن هم به جناح ها و افراد خودسر(!)، را هم به سینه زد. گاهی هم باید ناپرهیزی کرد و شعار سرنگونی را هم چاشنی حرفهای اصلی شان کرد. حرف اصلی آنها نه ماهیت «زنده خوار» رژیم کهاتفاقا نفی مقاومت سر سختی است که طی سالیان تن به هیچ نوع سازشی نداده است. همه میدانیم که برخی از این کفچه مارها در عین این که سر در یک یا چند آخور وزارتی دارند چنان خودشان را رنگ کردهاند و خوش خط وخال شدهاند که بیننده و یا شنونده یا خواننده به شک بیفتد که نکند با یک فرد یا رسانه ضد رژیمی روبه رو است.
اما در اینجا نکته باریکتر از مویی نهفته است که بیتوجهی به آن ما را از تحلیل درست و کامل این پیروزی و شکست غافل میکند. اهمیت پیروزی مقاومت و شکست رژیم در این است که اکنون سپاه پاسداران و خود ظریف در لیست تحریمها قرار گرفتهاند. یعنی علت زنده خواری ظریف به یک معنا این است که متوجه تفاوت «تو بمیری» این بار با «تو بمیری» های گذشته شده. زنگ خطر همین جاست که به صدا در آمده. واقعیت این است که با پایان یافتن تاریخی دوره پرفضیحت مماشات ما وارد مرحله جدیدی از مبارزه با آخوندها شدهایم. در همین راستا لیستگذاری سپاه پاسداران و امثال ظریف گامی بسیار مؤثر در این مسیر است.
توجه به این واقعیت ما را به واقعیت دیگری میرساند. این بار علاوه برآن مالهکش خندان، قمه کشان اینترنتی و رسانهای رژیم آخوندی هم معنا و پیام ویژه خودشان را دریافت کردهاند. آنها چیزفهم شدهاند که دوره طلایی خرغلت زدن در پولهای باد آورده رژیم گذشته. یعنی نه تنها تکلیف مقامات رسمی رژیم مشخص است، بلکه بساط جماعت بزک و دوزککنندگان رژیم در خارج کشور هم دیگر ثباتی ندارد و حضرات باید فکری به حال خود کنند. این حق تمام ایرانیان آزاده است که با صدای بلند بخواهند عوامل اطلاعاتی و رسانه های وابسته رژیم و عناصر مزدور، در هر لباس و با هر رنگ و اتیکت، باید اخراج شوند. به همین سیاق افشاگری در مورد آخوندها و روابط وطنفروشانشان تحت سیاست مماشات هم مضمون عمیقتری پیدا کرده است. تفاوت افشاگریهای امروزه مقاومت هم با افشاگریهای گذشته در همین است. اگر به شعارهای داده شده معترضان دقت کرده باشیم یک نکته جدید، به نشانه طرح یک خواست قدیمی، در میان شعارها دیده میشد. چیزی که به آن اصطلاحا «جاروی شغالان» گفته میشود. مرحله جدید هم مالهکشان داخلی را رسوا کرده و هم آتشی به قلب دکانهای عوامفریبی در خارجه انداخته است. دکانهایی که در آزمایش شرف و میهندوستی کارنامهای سیاه دارند و تحت نامهای مختلف مفسران و محققان و یا رسانههای عمومی کاری نکردهاند جز سمپاشی علیه مقاومت و تبلیغ ثبات رژیم و اشاعه ماندگاری آخوندها. البته روشن است که رژیم و مخصوصا باندهای اطلاعاتی رژیم بیتجربه نیستند. هفت رنگ و هفت خطهایی هستند که طی سالیان حاکمیتشان تا توانستهاند مار خورده و حالا کفچه افعیهای با تجربهای هستند. یعنی نیاز وزارت ملعونه اطلاعات تنها به دکانهایی نیست که مستقیم از رژیم دفاع میکنند. کارآیی بیشتر وقتی است که دکانهایی راه انداخته شوند با تابلوهای عوام فریبانه مختلف. باید گاهی نق و نوقی هم کرد و مثلا سنگ انتقاد، آن هم به جناح ها و افراد خودسر(!)، را هم به سینه زد. گاهی هم باید ناپرهیزی کرد و شعار سرنگونی را هم چاشنی حرفهای اصلی شان کرد. حرف اصلی آنها نه ماهیت «زنده خوار» رژیم کهاتفاقا نفی مقاومت سر سختی است که طی سالیان تن به هیچ نوع سازشی نداده است. همه میدانیم که برخی از این کفچه مارها در عین این که سر در یک یا چند آخور وزارتی دارند چنان خودشان را رنگ کردهاند و خوش خط وخال شدهاند که بیننده و یا شنونده یا خواننده به شک بیفتد که نکند با یک فرد یا رسانه ضد رژیمی روبه رو است.
اما ای دریغ که به قول سعدی:
دیو اگر صومعه داری کند اندر ملکوت
همچو ابلیس همان طینت ماضی دارد
کارتهای رنگارنگ رژیم در دکانهای مختلف به گونههای مختلف، با همان طینت
ماضیه، عرضه میشوند. به همین دلیل است که در سفر پرفضیحت مالهکش رژیم،
چاقوکشان قلمی وزارتی به میدان میآیند و هریک حرفی و تحلیلی ارائه
میکنند. تا اینجای قضیه چیز تازهای نیست. به قول عبید در رساله دلگشا:
«امرد بی درم نمیخسبد». این موجودات شباهت محتوایی بسیاری با پامنبریهای
آخوندهای گردن کلفت دارند. بهاین معنا که هر ماه، یا گاهی هر روز، وجوهات
مربوطه را، مستقیم و غیرمستقیم، دریافت و اجرای فرمان میکنند. برای این
عده صحبت از شرف حرفهای و حرمت قلم و ضرورت مرزبندی با آخوندها کلمات یاوه
و بی موردی است. درست مانند این است که برای کینگ کنگ کلاس کامپیوتر
گذاشته شود. در چشم به هم زدنی همه بساط را به هم میزنند. با مأموران
شناخه شده وزارت اطلاعات، به طمع ولیمهای حقیر، مینشینند و برنامه مشترک
اجرا میکنند، با فرماندهان گشتهای ساواک فالوده میخورند، با هرکس و
ناکسی هم که شما بشناسید، و یا نشناسید، سر و سر دارند. و مطلقا مهم نیست
که اسمش را چه بگذارند. یک روز از خواب بیدار میشوند و میشوند «منتقد
مجاهدین» و روز دیگر میشوند «فعال حقوق بشر» و روز دیگر به عنوان یک ولی
فقیه خود خوانده و «تنها کارشناس بی بدیل قتل عام سال۶۷» طوری برخورد
میکنند که گویا هیچ مجاهدی حق ندارد از قتلعام یارانش بگوید. و این عطش
یاوه سرایی و دروغ بافی تا آن جا فوران میکند که هیچ نهاد حقوق بشری هم
نباید برای تحقیق در مورد قتل عام و وقایع زندان و افشای جنایات رژیم در
زندانها سراغ مجاهدین بیاید. کهاگر بیاید گزارشش «ننگین» خواهد بود! این
است که شاهد تاخت و تازهای وحشیانهای، توسط دکانداران عوام فریب و
چاقوکشان لات و هرزه، هستیم که در واقع بازتاب همان خوی «زنده خواری»
مالهکش خندان لب و مست آخوندها است. این جماعت هوچی و تبهکار هر روز
معرکهای به پا میکنند. در چارسوق اینترنت چنان قمههایی به زمین میکوبند
و لات بازیهایی در میآورند که نگو و نپرس.
و چنان غوغایی به پا میشود و عربدههایی میکشند که صد رحمت به شلاق بدستان اوین و گوهردشت. حالا مضحک اینجا است که همه این حضرات را در یک جوال بریزیم در دنیای سیاست روز بهاندازه یک گونی پهن وزن ندارند. و آدم وقتی بهادعاهای تو خالیشان نگاه میکند یاد حکایت مگس نشسته بر برگ کاه میافتد که در دفتر اول مثنوی آمده است. مولوی سخن از مگسی نشسته بر برگ کاه میگوید که بر بول خری روان بود و مغرورانه فکر میکرد علم دریانوردی خوانده است و در دریا کشتیرانی میکند:
و چنان غوغایی به پا میشود و عربدههایی میکشند که صد رحمت به شلاق بدستان اوین و گوهردشت. حالا مضحک اینجا است که همه این حضرات را در یک جوال بریزیم در دنیای سیاست روز بهاندازه یک گونی پهن وزن ندارند. و آدم وقتی بهادعاهای تو خالیشان نگاه میکند یاد حکایت مگس نشسته بر برگ کاه میافتد که در دفتر اول مثنوی آمده است. مولوی سخن از مگسی نشسته بر برگ کاه میگوید که بر بول خری روان بود و مغرورانه فکر میکرد علم دریانوردی خوانده است و در دریا کشتیرانی میکند:
آن مگس بر برگ کاه و بول خر
همچو کشتیبان همی افراشت سر
گفت من دریا و کشتی خواندهام
مدتی در فکر آن میماندهام
صاحب تأویل باطل چون مگس
وهم او بول خر و تصویر خس
تقلاها و جنجال و تبهکاری مگسهای نشسته بر برگ کاه و روان بر بول خر را با ادعاهای کشتیرانی در رسانه های بزک شده وزارتی ندیدهاید؟
زوزه های دکاندارهای موازی با مالهکشان
زوزه های خارج از عرف این قبیل موجودات، هرچند تهوعآور ولی، مضحک است.
ترکیبی است ناموزون و چهل تکهای که بیشتر به قبایی مندرس و وصله پینهدوزی
شده شباهت دارد. برای این که حرفمان ملموس شود بهتر است به یکی از این
نمونه دکانداریها که به صورتی ناشیانه و ابلهانه موازی با رسوایی مالهکش
عمل میکند اشاره کنیم.
حتما نام تلویزیون میهن تی.وی را شنیدهاید. زنده یاد زری اصفهانی آن را «تلویزیون بی همه چیز» مینامید. زیرا که در میان دکانهای ساخته و پرداخته رژیم به واقع بزک شدهای مهوع است. دکاندار آن فردی به نام سعید بهبهانی است که در معرفی خودش نوشته زمان شاه بورسیه گرفته و به انگلستان رفته و در آنجا با انجمن «فراماسیونهای جدید» رابطه داشته و استادش فردی به نام وینستون ویلسون بودهاست. در مراحل بعد با دانشجویان کنفدراسیون همان منطقه هم سر شعار مرگ بر شاه در افتاده. این جناب از همان سالها ضد ضد شاه بودهاست. بعد از انقلاب هم که هر موشی از لانه بیرون خزیده بود سری بهایران میزند و یک چند بعد به یکی از کشورهای اروپایی میرود. و باز هم به نوشته خودش تا «به پناهندگان کمک کند» ! طرف رویش نشده که صریح بنویسد کهاستخدام دولت مربوطه شده بوده است. بعد هم سر از آمریکا در میآورد. مدتی خانه شاگردی در این رسانه و آن رسانه میکند و نان چاکری از «پولی زاده»های هفت رنگ میخورد. و یک دفعه ما با شازده پسری روبه رو میشویم کهاسمش میشود «سعید بهبهانی». و طنز تلخ زمانه را بنگرید که مجاهدین، یعنی همان کسان که از اول بنا اول بنیانگذاریشان با شعار مرگ بر شاه در زیر شکنجه و تیغ و دشنه شاه و ساواک بودهاند حالا باید بهاین موجود بی بته حساب دموکراسی و دیکتاتوریشان را بدهند! به هرحال وقتی که خمینی را در ماه میبینند، و زمانی که رفسنجانی و خاتمی مدره میشوند، و زمانی که برای لاجوردی «بنیاد فرهنگی» راه میاندازند، حساب چنین تحفههایی هم روشن است. در این سر بالاییها ابوعطا که هیچ برایتان اپرا میخوانند. به هر حال ایشان اول خودش را «چالشگر چپ» معرفی میکند ولی بعد خودش رفع ابهام میکند که منظورش چالش با چپ بوده! بعد هم مجری تلویزیون میهن تی.وی میشود که اگر به فهرست برنامه هایش نگاه کنید متوجه میشوید که هیچ رسالتی به جز ضدیت با مجاهدین و مقاومت ندارد. یعنی همان که عبید زاکانی گفته بود. در یک کلام دکاندار حقیری که نه از سواد و معرفت بویی برده و نه از شرف حرفهای. لومپنی که با کوچکترین انتقاد یادش میرود که در پشت دوربین یک رسانه همگانی نشسته و به شغل اصلیاش یعنی چارواداری و لات بازی و عربدهکشی باز میگردد. دکان عوام فریبی او در واقع یک مرداب است که انواع حیوانات مرده و نیم مرده، با وضعیتهای مختلف، در آن یافت میشود. ولی پای اصلی برنامههای او یک کاپوی مخبط است.که به تشنه به خونی مجاهدین و دروغگویی و خالی بندی شهره است. برنامههای ۴ساعته وراجیهای او که سراسر تهمت و فحشهای چاروداری نسبت به همه است به راستی خسته کننده و تهوعآور است. این دو همزاد با هم که چفت میشوند یک رسانه هرمافرودیت تشکیل میشود که به اجرای کامل خودگویی و خود خندی دست میزنند. عفت کلام مانع از این است که بیشتر و صریحتر در این مورد توضیح بدهم. فقط یادآوری میکنم که حیواناتی مانند زالو و کرمها موجوداتی هستند که برای تولید مثل هربار هویت خودشان را عوض میکنند. برخی دیگر از این دست در کمتر از ۳۰ثانیه تغییر جنسیت میدهند. از این نظر زوج هرمافرودیت بهبهانی و مصداقی خودشان میگویند و خودشان میخندند. گاه این ضرب میگیرد و آن یک میرقصد و گاه آن میگوید و این یک میرقصد. رقاصیهای این زوج بی هنر یک گربه رقصانی تکراری و بی محتوا را به وجود میآورد. گربه رقصانی زوج هرمافرودیت البته برای ایز گم کردن در فضای بعد از نامگذاری سپاه پاسداران در لیست سازمانهای تروریستی خارجی وزرات خارجه امریکا، مفید است. و درست در همین جاست که سعید بهبهانی از ترس پیگرد قانونی و اخراج، اعلام قطع رابطه با پارتنرهای سوخته را ترجیح میدهد. ولی در توجیه این بی وفایی به ناگزیر برخی چیزها را هم لو میدهد و میگوید: «علت این که من با او [حشمت رئیسی] قطع رابطه کردم این بود که در مصاحبههایش مطالبی را از رو میخواند ولی نمیگفت از روی چه منبعی میخواند. میگفت من منابعم را نمیگویم. آخرش فهمیدم که مطالب از منابع سپاه و رژیم بود که میخواند. او مواضعش تماما از منابع روس بود که از کانال سپاه میآمد. من وقتی این مسأله را متوجه شدم رابطه با او را قطع کردم» (۳اردیبهشت۹۸).
حتما نام تلویزیون میهن تی.وی را شنیدهاید. زنده یاد زری اصفهانی آن را «تلویزیون بی همه چیز» مینامید. زیرا که در میان دکانهای ساخته و پرداخته رژیم به واقع بزک شدهای مهوع است. دکاندار آن فردی به نام سعید بهبهانی است که در معرفی خودش نوشته زمان شاه بورسیه گرفته و به انگلستان رفته و در آنجا با انجمن «فراماسیونهای جدید» رابطه داشته و استادش فردی به نام وینستون ویلسون بودهاست. در مراحل بعد با دانشجویان کنفدراسیون همان منطقه هم سر شعار مرگ بر شاه در افتاده. این جناب از همان سالها ضد ضد شاه بودهاست. بعد از انقلاب هم که هر موشی از لانه بیرون خزیده بود سری بهایران میزند و یک چند بعد به یکی از کشورهای اروپایی میرود. و باز هم به نوشته خودش تا «به پناهندگان کمک کند» ! طرف رویش نشده که صریح بنویسد کهاستخدام دولت مربوطه شده بوده است. بعد هم سر از آمریکا در میآورد. مدتی خانه شاگردی در این رسانه و آن رسانه میکند و نان چاکری از «پولی زاده»های هفت رنگ میخورد. و یک دفعه ما با شازده پسری روبه رو میشویم کهاسمش میشود «سعید بهبهانی». و طنز تلخ زمانه را بنگرید که مجاهدین، یعنی همان کسان که از اول بنا اول بنیانگذاریشان با شعار مرگ بر شاه در زیر شکنجه و تیغ و دشنه شاه و ساواک بودهاند حالا باید بهاین موجود بی بته حساب دموکراسی و دیکتاتوریشان را بدهند! به هرحال وقتی که خمینی را در ماه میبینند، و زمانی که رفسنجانی و خاتمی مدره میشوند، و زمانی که برای لاجوردی «بنیاد فرهنگی» راه میاندازند، حساب چنین تحفههایی هم روشن است. در این سر بالاییها ابوعطا که هیچ برایتان اپرا میخوانند. به هر حال ایشان اول خودش را «چالشگر چپ» معرفی میکند ولی بعد خودش رفع ابهام میکند که منظورش چالش با چپ بوده! بعد هم مجری تلویزیون میهن تی.وی میشود که اگر به فهرست برنامه هایش نگاه کنید متوجه میشوید که هیچ رسالتی به جز ضدیت با مجاهدین و مقاومت ندارد. یعنی همان که عبید زاکانی گفته بود. در یک کلام دکاندار حقیری که نه از سواد و معرفت بویی برده و نه از شرف حرفهای. لومپنی که با کوچکترین انتقاد یادش میرود که در پشت دوربین یک رسانه همگانی نشسته و به شغل اصلیاش یعنی چارواداری و لات بازی و عربدهکشی باز میگردد. دکان عوام فریبی او در واقع یک مرداب است که انواع حیوانات مرده و نیم مرده، با وضعیتهای مختلف، در آن یافت میشود. ولی پای اصلی برنامههای او یک کاپوی مخبط است.که به تشنه به خونی مجاهدین و دروغگویی و خالی بندی شهره است. برنامههای ۴ساعته وراجیهای او که سراسر تهمت و فحشهای چاروداری نسبت به همه است به راستی خسته کننده و تهوعآور است. این دو همزاد با هم که چفت میشوند یک رسانه هرمافرودیت تشکیل میشود که به اجرای کامل خودگویی و خود خندی دست میزنند. عفت کلام مانع از این است که بیشتر و صریحتر در این مورد توضیح بدهم. فقط یادآوری میکنم که حیواناتی مانند زالو و کرمها موجوداتی هستند که برای تولید مثل هربار هویت خودشان را عوض میکنند. برخی دیگر از این دست در کمتر از ۳۰ثانیه تغییر جنسیت میدهند. از این نظر زوج هرمافرودیت بهبهانی و مصداقی خودشان میگویند و خودشان میخندند. گاه این ضرب میگیرد و آن یک میرقصد و گاه آن میگوید و این یک میرقصد. رقاصیهای این زوج بی هنر یک گربه رقصانی تکراری و بی محتوا را به وجود میآورد. گربه رقصانی زوج هرمافرودیت البته برای ایز گم کردن در فضای بعد از نامگذاری سپاه پاسداران در لیست سازمانهای تروریستی خارجی وزرات خارجه امریکا، مفید است. و درست در همین جاست که سعید بهبهانی از ترس پیگرد قانونی و اخراج، اعلام قطع رابطه با پارتنرهای سوخته را ترجیح میدهد. ولی در توجیه این بی وفایی به ناگزیر برخی چیزها را هم لو میدهد و میگوید: «علت این که من با او [حشمت رئیسی] قطع رابطه کردم این بود که در مصاحبههایش مطالبی را از رو میخواند ولی نمیگفت از روی چه منبعی میخواند. میگفت من منابعم را نمیگویم. آخرش فهمیدم که مطالب از منابع سپاه و رژیم بود که میخواند. او مواضعش تماما از منابع روس بود که از کانال سپاه میآمد. من وقتی این مسأله را متوجه شدم رابطه با او را قطع کردم» (۳اردیبهشت۹۸).
یک فقره از مغازلههای یک رسانه هرمافرودیت
اگر وقت داشته باشید و بتوانید مقداری دندان روی جگر بگذارید و به
تولیدات این رسانه هرمافرودیت گوش کنید متوجه میشوید که در مغازله کثافت و
نجاست یکی میگوید و دیگری به به و چه چه را میاندازد. پرداختن به بساط
خودفروشی رسوای آنها البته فرصت بیشتری میطلبد. اما ما بنا به موضوع سخن
به یکی از اخرینهای آن میپردازیم. در ۳۱مرداد ۹۸ این دو جانور ابله به
مغازلهای تحت عنوان تفسیر و تحلیل سفر مالهکش به سوئد و تظاهرات هواداران
مقاومت، میپردازند. برای نشان دادن اوج درماندگی و فلاکت مصداقی به عنوان یک کاپوی مخبط و یک رأس گربه رقصان بیسواد اصطبل هفت خط وزارت، به آخرین محصول مشترکشان توجه کنیم.
بعد از لیستگذاری سپاه و جانورانی مثل ظریف وظیفه رسانههای سر در آخور وزارت اطلاعات و یا فکل کراواتیهایی که تنها وظیفهشان اجرای اوامر مربوطه است چیست؟ ویژگی قضیه این است که منبع انتشار خبر هم خود مجاهدین نیستند تا حضرات بیایند یاوه ببافند که مجاهدین دروغ گفته یا اغراق کردهاند. رسانههای شناخته شده بینالمللی عکس و فیلم گرفته و خبرها و گزارشها را مخابره کردهاند. بنابراین کار برای حضرات مقداری مشکل شدهاست! اگر خبر فعالیتهای کانونهای شورشی باشد، به رغم عکسها و فیلمهایی که به روشنی گواه هستند، میشد آن را به دروغ و صحنهسازی تعبیر کرد. دروغ هم که حناق نیست تا گلوی آقایان و ایضا خانمها را بگیرد. لذا این یکی مصیبتی است که باید یک جور دیگر ماستمالیاش کرد. این است که یک کرم یا زالو به عنوان مادر خرج سفره را میچیند تا کرم یا زالوی دوم، یعنی کاپوی مخبط، به زبان بیاید. و محصول مشترکشان بشود یک برنامه تلویزیونی سراپا دروغ و تهمت. بهبهانی با ژست بی طرفی! و سرشار از غرض و مرض کامل اجرای فرمان میکند و از قول یک ایمیل ناشناس نقل میکند که: «دستگاه … رجوی با توجه به تظاهرات ایرانیان ساکن سوئد علیه ظریف همه اعتراضات را به کیسه خودش ریخت و بی.بی.سی هم غیر مستقیم به آن اشاره کرده است، من حتی دیدم که برای پیش زمینه این خبر که ایرانیان تظاهراتی برگزار میکنند عکس تظاهرات مجاهدین از سال ۲۰۰۹و۲۰۱۰ فکر میکنم در نیویورک که بنفش داشتند مربوط به آنجا آن را گذاشتند روی صفحهشان، میپرسد که این دستگاه همه اعتراضات را به کیسه خودش ریخت و بی.بی.سی هم غیر مستقیم آن را پخش کرده، آیا در آینده این فرقه حاصل همه زحمات مردم علیه رژیم را به نفع خود درو نخواهد کرد؟ توضیح بدهید».(میهن تی.وی ۳۱مرداد۹۸) آیا باید تردید کرد کهاین قبیل رذالتها رابطه مستقیم با جیره مواجب ماهیانه و حتی روزانه زالو یا کرم اول هرمافرودیت دارد؟ حالا ببینیم کاپوی مخبط که در ضمن این توهم را هم دارد که آسمان پاره شده و یک تحفه بیمانندی مثل او را به ما زمینیان هدیه دادهاند به عنوان خبره کار چه گلابی میزند و نقش کرم و زالوی دوم را چگونه بازی میکند. مخبط السلطنه ابله، اول یک مقداری روضه میخواند که بله همه گروهها به جیب خودشان میریزند! و… و بعد تحلیلی میکند که نه اوج وقاحت که ماورای بلاهت است. میبافد: «دستگاه امنیتی از داخل کشور از آنجایی که فرقه رجوی به شدت منفور است. تمام تلاشهایی که در داخل صورت میگیرد، از جنبش۹۶ تا جنبش۸۸ که فرقه رجوی کمترین نقش را داشته، این را که میگویم مستند میکنم…. در داخل کشور این دغلکاری را دستگاه امنیتی میکند که بتواند سرکوب کند، به خاطر نفرت عمومی کهاز فرقه رجوی است را دامن بزند». جان کلام این است که وزارت اطلاعات همه حرکات اعتراضی را بهاسم مجاهدین معرفی میکند تا بتواند سرکوب کند! معنای بلافصل این زیادهخوری کاپوی مخبط این است که اگر سرکوبی هست تقصیر مجاهدین است. مقصر اصلی زندانها و اعدامها و شکنجه ها نه جلادان و غارتگران که مجاهدین هستند. هرچه بخواهد ونگ بزند که نه این منظور نبوده صراحت مطلب شعری نیست که المعنایش فی بطن شاعر باشد. همه آنان که دستی در کار دارند متوجه میشوند که منظور چه بودهاست. یاد شیخ اجل سعدی خالی که بگوید عاقلان دانند!
بعد از لیستگذاری سپاه و جانورانی مثل ظریف وظیفه رسانههای سر در آخور وزارت اطلاعات و یا فکل کراواتیهایی که تنها وظیفهشان اجرای اوامر مربوطه است چیست؟ ویژگی قضیه این است که منبع انتشار خبر هم خود مجاهدین نیستند تا حضرات بیایند یاوه ببافند که مجاهدین دروغ گفته یا اغراق کردهاند. رسانههای شناخته شده بینالمللی عکس و فیلم گرفته و خبرها و گزارشها را مخابره کردهاند. بنابراین کار برای حضرات مقداری مشکل شدهاست! اگر خبر فعالیتهای کانونهای شورشی باشد، به رغم عکسها و فیلمهایی که به روشنی گواه هستند، میشد آن را به دروغ و صحنهسازی تعبیر کرد. دروغ هم که حناق نیست تا گلوی آقایان و ایضا خانمها را بگیرد. لذا این یکی مصیبتی است که باید یک جور دیگر ماستمالیاش کرد. این است که یک کرم یا زالو به عنوان مادر خرج سفره را میچیند تا کرم یا زالوی دوم، یعنی کاپوی مخبط، به زبان بیاید. و محصول مشترکشان بشود یک برنامه تلویزیونی سراپا دروغ و تهمت. بهبهانی با ژست بی طرفی! و سرشار از غرض و مرض کامل اجرای فرمان میکند و از قول یک ایمیل ناشناس نقل میکند که: «دستگاه … رجوی با توجه به تظاهرات ایرانیان ساکن سوئد علیه ظریف همه اعتراضات را به کیسه خودش ریخت و بی.بی.سی هم غیر مستقیم به آن اشاره کرده است، من حتی دیدم که برای پیش زمینه این خبر که ایرانیان تظاهراتی برگزار میکنند عکس تظاهرات مجاهدین از سال ۲۰۰۹و۲۰۱۰ فکر میکنم در نیویورک که بنفش داشتند مربوط به آنجا آن را گذاشتند روی صفحهشان، میپرسد که این دستگاه همه اعتراضات را به کیسه خودش ریخت و بی.بی.سی هم غیر مستقیم آن را پخش کرده، آیا در آینده این فرقه حاصل همه زحمات مردم علیه رژیم را به نفع خود درو نخواهد کرد؟ توضیح بدهید».(میهن تی.وی ۳۱مرداد۹۸) آیا باید تردید کرد کهاین قبیل رذالتها رابطه مستقیم با جیره مواجب ماهیانه و حتی روزانه زالو یا کرم اول هرمافرودیت دارد؟ حالا ببینیم کاپوی مخبط که در ضمن این توهم را هم دارد که آسمان پاره شده و یک تحفه بیمانندی مثل او را به ما زمینیان هدیه دادهاند به عنوان خبره کار چه گلابی میزند و نقش کرم و زالوی دوم را چگونه بازی میکند. مخبط السلطنه ابله، اول یک مقداری روضه میخواند که بله همه گروهها به جیب خودشان میریزند! و… و بعد تحلیلی میکند که نه اوج وقاحت که ماورای بلاهت است. میبافد: «دستگاه امنیتی از داخل کشور از آنجایی که فرقه رجوی به شدت منفور است. تمام تلاشهایی که در داخل صورت میگیرد، از جنبش۹۶ تا جنبش۸۸ که فرقه رجوی کمترین نقش را داشته، این را که میگویم مستند میکنم…. در داخل کشور این دغلکاری را دستگاه امنیتی میکند که بتواند سرکوب کند، به خاطر نفرت عمومی کهاز فرقه رجوی است را دامن بزند». جان کلام این است که وزارت اطلاعات همه حرکات اعتراضی را بهاسم مجاهدین معرفی میکند تا بتواند سرکوب کند! معنای بلافصل این زیادهخوری کاپوی مخبط این است که اگر سرکوبی هست تقصیر مجاهدین است. مقصر اصلی زندانها و اعدامها و شکنجه ها نه جلادان و غارتگران که مجاهدین هستند. هرچه بخواهد ونگ بزند که نه این منظور نبوده صراحت مطلب شعری نیست که المعنایش فی بطن شاعر باشد. همه آنان که دستی در کار دارند متوجه میشوند که منظور چه بودهاست. یاد شیخ اجل سعدی خالی که بگوید عاقلان دانند!
کلماتشان،
این لاشههای گندیده گورزاد،
ارزانی طویلههایشان!
ما سرفراز از بی مقداری خود
به شقیقه شقاوت شلیک میکنیم.
اما مخبط ما روی سنگ پای قزوین را هم سفید کرده است. برای این که محصول
مشترک کرم اول و دوم تکمیل باشد و تولید هرمافروتیک کامل گردد در ادامه
میبافد: «متاسفانه در سطح بینالمللی را هم آدم چنین چیزی را میبیند و
کما این که گویی فقط فرقه رجوی تظاهرات علیه ورود ظریف در سوئد بوده است.
نه همه ایرانیان از همه جریانات سیاسی که حتی وابستگی سیاسی ندارند، شکل
مستقل هستند و یا قبلا در جریانی بودهاند، شرکت داشتند. شما میتوانید
تصاویر را نگاه کنید شکل آنها را نگاه کنید که فقط یک گروه سیاسی باشد، من
گزارش بی.بی.سی را ندیدهام اگر هر کسی این کار را کرده باشد در ادامه همان
سیاست رژیم است و دغکارانه است و باید در خارج کشور چه از طرف جریانات
سیاسی باشد چه از طرف رسانهها باشد باید پرهیز کرد …».
به روشنی حرفش با بیبیسی این است که چرا همان چند لحظه و صحنهای را هم که در عداد سایرین از تظاهرات مجاهدین نشان دادی سانسور نکردی؟ همچنین معلوم نیست مجاهدین چه گناه کبیرهای را مرتکب شدهاند و حق چه معترضی را خوردهاند؟ و کجا، به قول کرم یا زالوی اول، «همه اعتراضات را به کیسه» خودشان ریختهاند؟ این را فقط کسانی میتوانند جواب بدهند که در جریان حراج یومیه شرفشان، حیا را خورده و آبرو را قی کردهاند. و چه باک که بار دیگر لیسه بر دشنه و ساطور دژخیمان بزنند. در این نقطه مجری پیشانی سفید رسانه هرمافرودیت میکروفن را به دست کاپوی تشنه به خون میسپارد تا اصل حرف را بزند: «مردم فریب مجاهدین را نخوریدآ ، فریب حقه بازی های مریم رجوی رانخوریدآ .
فریب ده مادهای مریم رجوی را نخورید» بعد هم به صورت درندهای دریده، با همان خصلت زنده خواری مالهکش، به ده ماده پیشنهادی خواهر مریم میپردازد و کف به دهان میآورد که: «مسعود رجوی دروغ میگوید، مریم رجوی دروغ میگوید، اینها شیاد حقه بازند»
بعد هم با خالیبندی، برای بالا بردن نرخ خودش نزد اربابان وزارتی، می گوید مسعود رجوی بدون این کهاسم او را بیاورد، دستور داده او را و «همه کسانی که منتقد مجاهدین هستند را بکشید!».
نتیجه پیوند مهوع دو زالو (مصداقی–بهبهانی) که کاری جز مکیدن خون ندارند میشود ۴ساعت برنامه تولید تلویزیونی است. حالا روشن شد که به واقع با چه باند هفت خط و حقهباز و پروندهسازی روبه رو هستیم؟ و روشن شد که آقایان بعد از لیستگذاری سپاه و امثال مالهکش خندان چرا مثل برخی جانوران میلرزند و چه رسالت دشواری را به عهده گرفتهاند؟ آنها تنها برای جیره مواجب تعیین شده از پیش تلاش نمیکنند. به واقع خودشان بوی الرحمن شارلاتان بازیهای چند ساله خودشان را شنیدهاند. وقتی که نسیم انقلاب بوزد بر مردابهای پر از گند و لاشه است که بخشکند!
به روشنی حرفش با بیبیسی این است که چرا همان چند لحظه و صحنهای را هم که در عداد سایرین از تظاهرات مجاهدین نشان دادی سانسور نکردی؟ همچنین معلوم نیست مجاهدین چه گناه کبیرهای را مرتکب شدهاند و حق چه معترضی را خوردهاند؟ و کجا، به قول کرم یا زالوی اول، «همه اعتراضات را به کیسه» خودشان ریختهاند؟ این را فقط کسانی میتوانند جواب بدهند که در جریان حراج یومیه شرفشان، حیا را خورده و آبرو را قی کردهاند. و چه باک که بار دیگر لیسه بر دشنه و ساطور دژخیمان بزنند. در این نقطه مجری پیشانی سفید رسانه هرمافرودیت میکروفن را به دست کاپوی تشنه به خون میسپارد تا اصل حرف را بزند: «مردم فریب مجاهدین را نخوریدآ ، فریب حقه بازی های مریم رجوی رانخوریدآ .
فریب ده مادهای مریم رجوی را نخورید» بعد هم به صورت درندهای دریده، با همان خصلت زنده خواری مالهکش، به ده ماده پیشنهادی خواهر مریم میپردازد و کف به دهان میآورد که: «مسعود رجوی دروغ میگوید، مریم رجوی دروغ میگوید، اینها شیاد حقه بازند»
بعد هم با خالیبندی، برای بالا بردن نرخ خودش نزد اربابان وزارتی، می گوید مسعود رجوی بدون این کهاسم او را بیاورد، دستور داده او را و «همه کسانی که منتقد مجاهدین هستند را بکشید!».
نتیجه پیوند مهوع دو زالو (مصداقی–بهبهانی) که کاری جز مکیدن خون ندارند میشود ۴ساعت برنامه تولید تلویزیونی است. حالا روشن شد که به واقع با چه باند هفت خط و حقهباز و پروندهسازی روبه رو هستیم؟ و روشن شد که آقایان بعد از لیستگذاری سپاه و امثال مالهکش خندان چرا مثل برخی جانوران میلرزند و چه رسالت دشواری را به عهده گرفتهاند؟ آنها تنها برای جیره مواجب تعیین شده از پیش تلاش نمیکنند. به واقع خودشان بوی الرحمن شارلاتان بازیهای چند ساله خودشان را شنیدهاند. وقتی که نسیم انقلاب بوزد بر مردابهای پر از گند و لاشه است که بخشکند!
سخن آخر: سرطان نظام و بساط رسانه های پیش ساخته
در پایان این سخن بد نیست به نکته عبرتانگیز دیگری هم توجه کنیم.آخوند حجتی کرمانی،
بعد از این همه سال، و دریای عظیم خونی که بین مردم ایران و رژیم آخوندی
به وجود آمده، به تازگی از خواب ناز بیدار شده و در گفتگو با اعتماد گفته:
«معتقدم که نظام مبتلا به بیماری شدید سرطان است و سرطان سراپای انقلاب را
گرفته است، از سقوط فرهنگی و اخلاقی و شیوع ریاکاری و شرک و ظاهرسازی و
نفاق و دروغ و مفاسد اقتصادی تا اختلافات و دشمنیهای داخلی تا مسائل
خارجی. انقلاب احتیاج به یک شیمیدرمانی همهجانبه دارد». از خواننده تقاضا
میکنم یکبار دیگر به واژههایی از قبیل «سرطان» و «شیمی درمانی» دقت کند.
اگر باز هم در صحت حرفهای حجتی کرمانی شک دارید بهامثال بهبهانی و مصداقی
نگاه کنید. اینان به واقع یکی از سرطانهای درمان ناشدنی نظام هستند. و
مراحل بیماریشان هم تا بدانجا پیش رفته که هیچ شیمی درمانی کم و زیادی هم
جوابگو نیست. باید حرفهای حجتی کرمانی را در مورد سرطانی که رژیم را گرفته
جدی بگیریم. به دست و قلم و نگاه و مغز اینان نگاه کنیم. آن کپک سبزی که بر
قلب آنها روئیده سرطانی است درمان ناشدنی. چرا که این جماعت جز
نفرتپراکنی و لیسیدن تیغه جلاد کاری نکردهاند و محکومان منفوری هستند که
جذام و سرطان تمام قلب و مغز و دستتان را فرا گرفته.