ابوالقاسم رضایی:
یکی از کتابهایی که رژیم چاپ کرده است «استراتژی و دیگر هیچ» عنوان گذاری و توسط وزارت اطلاعات منتشر شده است.
در این کتاب مصاحبهای توسط یک شکنجهگر بنام محمدرضا روزی طلب با یک سردژخیم وزارت اطلاعات بنام ناصر رضوی که بهقول خودش سابقه چند دهه مبارزه با مجاهدین را دارد صورت گرفتهاست یعنی کتاب محصول کشتار مجاهدین است. من بخش کوچکی از این کتاب را نقل میکنم چون این دژخیم اطلاعاتی (رضوی) اعترافات جالبی را دراین کتاب کردهاست که پرده از خیلی مسائل برمیدارد. مثلا میگوید «مهمترین کاری که ما در وزارت اطلاعات کردیم این بود که از توابها [یعنی همان بریده مزدوران مقاومت] در واقع از ظرفیت خود سازمان استفاده کردیم» به صراحت میگوید کاریکه در وزارت اطلاعات صورت گرفته اینست که یک چرخشی در خط کار داشتهاند برای استفاده علیه مجاهدین از «این مزدورانی» که او بهآنها میگوید «توابها»، که همین بریده مزدوران باشند…. بچههای تواب را که ما به گشت میبردیم اغلب نسبت به چهرههایی که درستاد انزلی [دفتر مرکزی سازمان مجاهدین خلق دراوائل سال۵۹ درتهران] دیده بودند اشراف و تسلط داشتند، خیلی زود آنها را بامشاهده در گشتهای خیابانی میشناختند، محصول گشت احمد طبا [منظورش یکی از دژخیمان شکارچی مجاهدین است] حدود صد و هفتاد نفر سیانوری بود… منظورش این استکه حدود صد وهفتاد نفر هنگام دستگیری، سیانور خوردند و شهید شدند، یکی از ضربات اساسی که سازمان خورد از همین گشتها بود… شبیه همین ماجرایی که تواب تشنه به خون ایرج مصداقی خودش تعریف کرده که اوهم در چنین گشتهایی مینشسته و به شکار اعضا و هواداران مجاهدین میرفته است. خودش درکتابش نوشته که درگشتها شرکت داشته است. رضوی ادامه میدهد یک تور بازرسی، فعال شامل این ترکیب بوده، سه چهار کادر اطلاعاتی و تعدادی تواب… و ما میبایست همین ترکیب را درهمه جا مستقر میکردیم… به ماجرای ضربه سازمان در جنگلهای شمال بپردازیم مایک جنگل نداشتیم چهار تا داشتیم جنگل رودبار، جنگل رامسر، جنگل مازندران و جنگل گیلان، بچههایی که تواب بودند، گاهی واقعا خلوصشان از بچههای خودما خیلی بالاتر بود… توجه دارید که اینها را یک سردژخیم وزارت اطلاعات که چهل سال با مجاهدین درحال جنگ است، دارد میگوید. ادامه میدهد واقعا بدونآنها سازمان اصلا ضربه نمیخورد، بچههای تواب میرفتند آنها را دوتا دوتا میآوردند که مثلا به خانه تیمی ببرند، بعد ما آنها را به مقر سپاه میآوردیم… رضوی البته دارد شرح کارکرد توابها در داخل زندان و بازجویی و شکنجه را میگوید. البته کارکرد این مزدوران به همین اندازه درصحنه سیاسی هم برای رژیم دستاورد داشته، یعنی به کارگیری بریده مزدوران یک سیاستی است که رژیم از یک زمان، بصورت استراتژیک خط خودرا روی آن سوار کرده و برای آن هم دستاورد داشته است. چند سال پیش یونسی وزیر اطلاعات وقت رژیم هم گفت ما درخیلی از مرکزیت گروهها نفوذ داریم وخط پیش میبریم اما در مورد مجاهدین، ما با بریدههایشان کار میکنیم… میخواهم بگویم بهم ریختگی اینها [مزدوران افشاشده توسط مقاومت] که یک دوجین شان بعداز افشاگریهایی که مقاومت ایران علیه این طرح رژیم برای سوءاستفاده از خانواده کردهاست، شروع کردهاند به اعتراض کردن، بهخاطر همین روشدن دستشان است. مثلا میگویند مجاهدین فحاشی کردهاند… در حالیکه اگر صحبتهای آنها را ببینید حقد وکینه ای که بیرون ریختهاند یا ناسزاهایی که بعداز این برنامه علیه مجاهدین توی رسانههایشان گفتند، واقعا شرم آور هست و حتی قابل بیان نیست. اما با فرافکنی دجالانه همینرا روبه مجاهدین مارک میزنند.
در این کتاب مصاحبهای توسط یک شکنجهگر بنام محمدرضا روزی طلب با یک سردژخیم وزارت اطلاعات بنام ناصر رضوی که بهقول خودش سابقه چند دهه مبارزه با مجاهدین را دارد صورت گرفتهاست یعنی کتاب محصول کشتار مجاهدین است. من بخش کوچکی از این کتاب را نقل میکنم چون این دژخیم اطلاعاتی (رضوی) اعترافات جالبی را دراین کتاب کردهاست که پرده از خیلی مسائل برمیدارد. مثلا میگوید «مهمترین کاری که ما در وزارت اطلاعات کردیم این بود که از توابها [یعنی همان بریده مزدوران مقاومت] در واقع از ظرفیت خود سازمان استفاده کردیم» به صراحت میگوید کاریکه در وزارت اطلاعات صورت گرفته اینست که یک چرخشی در خط کار داشتهاند برای استفاده علیه مجاهدین از «این مزدورانی» که او بهآنها میگوید «توابها»، که همین بریده مزدوران باشند…. بچههای تواب را که ما به گشت میبردیم اغلب نسبت به چهرههایی که درستاد انزلی [دفتر مرکزی سازمان مجاهدین خلق دراوائل سال۵۹ درتهران] دیده بودند اشراف و تسلط داشتند، خیلی زود آنها را بامشاهده در گشتهای خیابانی میشناختند، محصول گشت احمد طبا [منظورش یکی از دژخیمان شکارچی مجاهدین است] حدود صد و هفتاد نفر سیانوری بود… منظورش این استکه حدود صد وهفتاد نفر هنگام دستگیری، سیانور خوردند و شهید شدند، یکی از ضربات اساسی که سازمان خورد از همین گشتها بود… شبیه همین ماجرایی که تواب تشنه به خون ایرج مصداقی خودش تعریف کرده که اوهم در چنین گشتهایی مینشسته و به شکار اعضا و هواداران مجاهدین میرفته است. خودش درکتابش نوشته که درگشتها شرکت داشته است. رضوی ادامه میدهد یک تور بازرسی، فعال شامل این ترکیب بوده، سه چهار کادر اطلاعاتی و تعدادی تواب… و ما میبایست همین ترکیب را درهمه جا مستقر میکردیم… به ماجرای ضربه سازمان در جنگلهای شمال بپردازیم مایک جنگل نداشتیم چهار تا داشتیم جنگل رودبار، جنگل رامسر، جنگل مازندران و جنگل گیلان، بچههایی که تواب بودند، گاهی واقعا خلوصشان از بچههای خودما خیلی بالاتر بود… توجه دارید که اینها را یک سردژخیم وزارت اطلاعات که چهل سال با مجاهدین درحال جنگ است، دارد میگوید. ادامه میدهد واقعا بدونآنها سازمان اصلا ضربه نمیخورد، بچههای تواب میرفتند آنها را دوتا دوتا میآوردند که مثلا به خانه تیمی ببرند، بعد ما آنها را به مقر سپاه میآوردیم… رضوی البته دارد شرح کارکرد توابها در داخل زندان و بازجویی و شکنجه را میگوید. البته کارکرد این مزدوران به همین اندازه درصحنه سیاسی هم برای رژیم دستاورد داشته، یعنی به کارگیری بریده مزدوران یک سیاستی است که رژیم از یک زمان، بصورت استراتژیک خط خودرا روی آن سوار کرده و برای آن هم دستاورد داشته است. چند سال پیش یونسی وزیر اطلاعات وقت رژیم هم گفت ما درخیلی از مرکزیت گروهها نفوذ داریم وخط پیش میبریم اما در مورد مجاهدین، ما با بریدههایشان کار میکنیم… میخواهم بگویم بهم ریختگی اینها [مزدوران افشاشده توسط مقاومت] که یک دوجین شان بعداز افشاگریهایی که مقاومت ایران علیه این طرح رژیم برای سوءاستفاده از خانواده کردهاست، شروع کردهاند به اعتراض کردن، بهخاطر همین روشدن دستشان است. مثلا میگویند مجاهدین فحاشی کردهاند… در حالیکه اگر صحبتهای آنها را ببینید حقد وکینه ای که بیرون ریختهاند یا ناسزاهایی که بعداز این برنامه علیه مجاهدین توی رسانههایشان گفتند، واقعا شرم آور هست و حتی قابل بیان نیست. اما با فرافکنی دجالانه همینرا روبه مجاهدین مارک میزنند.
قسمتی از صحبتیهای امیر یغمایی درتاریخ ۲۰اردیبهشت۹۹:
«اگر مادرم بگوید نمیخواهم با تو ارتباط داشته باشم
به خدا قسم تا آخرعمر کنار میکشم و لج بازی نمیکنم…»
… اگر مادر من خودش پاپیش بگذارد و بهمن بگوید که من نمیخواهم باتو ارتباط داشته باشم بهخدا قسم، من تا آخر عمر مادرم کنار میکشم، لجبازی نمیکنم، ولی الان یکهفته بعداز این ویدئویی که من پرکردهام به زبان انگلیسی، گذشته و مادر من یکبار نیامده، نه ازطریق ویدئو و نه ازطریق تماس ونه ازطریق هیچی، با من تماس بگیرد که حتی یک پیام ویدئویی ضبط بکند که بگوید بابا من نمیخواهم با اینطرف تماس داشته باشم.
خوب این مشکوکه، چون مجاهدین اگر تواناییش را داشتند، همان روزاول میآمدند مادرم را میآوردند پای دوربین و ازش اعتراف میگرفتند. همان روشیکه همیشه استفاده میکنند و میگفتند که بگو که من نمیخواهم باپسرم درارتباط باشم و پسرم مزدور وفلان است است و بهمان است…
خوب این مشکوکه، چون مجاهدین اگر تواناییش را داشتند، همان روزاول میآمدند مادرم را میآوردند پای دوربین و ازش اعتراف میگرفتند. همان روشیکه همیشه استفاده میکنند و میگفتند که بگو که من نمیخواهم باپسرم درارتباط باشم و پسرم مزدور وفلان است است و بهمان است…
قسمت دیگری از صحبتهای امیر یغمایی درتاریخ ۲۵اردیبهشت۹۹ بعداز صحبتهای افشاگرانه خواهد مجاهد اکرم حبیب خانی در برنامه ارتباط مستقیم سیمای آزادی برای هموطنان که درتاریخ صورت گرفت
مادر گفت
ولی حرفهایی است که دیکته شده است !
روایت طفلی که به دستور رابط امنیتی قیم مادرش شد
… درهرصورت این حرفهایی است که دیکته شدهاست و از روی نوشته میخواند. معلوم بود که درهرصورت چیزهایی هست که سازمان خودش نوشته و او بهعنوان فردی که بههر صورت در اشرف۳ هست این استقلال و آزادی را ندارد که بخواهد خودش تصمیم بگیرد…
افتخار امیر یغمایی به همکاری با سرویسهای جاسوسی کشور سوئد ۲۵اردیبهشت۹۹:
به ارتباط با پلیس امنیت افتخار میکنم!
… اولا اینکه، من ابایی ندارم از اینکه با پلیس امنیت اینجا در ارتباط بودهام، حتی افتخار هم میکنم که در کشوری مثل سوئد که خیلیاز تحقیقات نشانداده که سوئد در آزادی بیان در حق زنان در دمکراسی، در بالاترین ردهها قرار دارد و دراین کشور پلیس امنیت برای دمکراسی و حفظ جان شهروندان خود، برای جلوگیری از تروریسم واحدهایی دارد که ضدجاسوسی هستند. واحد ضدجاسوسی ایران دارد که هم سازمان مجاهدین و هم دولت ایران را زیرنظر دارند و تلاش میکنند که جاسوسهای آنها را که برای شهروندان سوئدی آنها را تعقیب میکنند شناسایی کنند و محاکمه میکنند.
قسمتی از بیانیه سالانه شورای ملی مقاومت ایران، ذیل ماده ۶۵ ، مرداد ۱۳۹۸
در این گرد و خاکهای آخر خط، بیسبب نیست که مبلّغان «قتلهای مشکوک در درون مجاهدین» (برای ماستمالی و هرچه کمبار نمودن و بالانسکردن جنایتهای رژیم) از بالاگرفتن جنبش دادخواهی سراسیمهاند. آنچنان که گزارش عفو بین الملل در سیامین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی تحت عنوان “یک جنایت ادامهدار علیه بشریت” را هم برنمیتابند و در چاکری نظام ولایت، حتی گزارشگران عفو را بهخاطر نام بردن از مجاهدان سربهدار و مصاحبه و گفتگو با همبندان آنها مرتکب گناه کبیره و مستوجب حدّ شرعی و تعزیرات حکومتی میدانند!
از دیگر طرفههای این وحوش، بهکار گرفتن مزدور بچگان و مستخدمان نورسیدهیی است که در میانسالی بهصرافت آن میافتند که وقتی کم سن و سال بودهاند، مجاهدین آنها را به اجبار یا با ”شستشوی بیمغزی“ از اروپا یا آمریکا به ارتش آزادیبخش بردهاند! علیالحساب با سرهمبندی کردن این اراجیف و اکاذیب میتوان از بار اعزام ۴۵۰هزار دانشآموز به جبهههای جنگ ضدمیهنی توسط رژیم خمینی و اینکه «۹۰درصد خطشکنهای جبهه دانشآموز بودهاند» کاست و مجاهدین را با این رژیم، اینهمانی بلکه بدتر کرد. نتیجه اینکه: برما دانش آموزان عزیز واضح و مبرهن میشود که وضع موجود بر جایگزینی شورای ملی مقاومت مرجّح است و گرد قیام و انقلابی دگر نباید گشت. البته و “به فرموده” مجتهدین وزارت، نظربه عقب از شیخ به شاه مجاز و نسبت به شورا و مجاهدین که خط قرمز و “حرام شرعی” است، استحباب بسیار دارد!
از دیگر طرفههای این وحوش، بهکار گرفتن مزدور بچگان و مستخدمان نورسیدهیی است که در میانسالی بهصرافت آن میافتند که وقتی کم سن و سال بودهاند، مجاهدین آنها را به اجبار یا با ”شستشوی بیمغزی“ از اروپا یا آمریکا به ارتش آزادیبخش بردهاند! علیالحساب با سرهمبندی کردن این اراجیف و اکاذیب میتوان از بار اعزام ۴۵۰هزار دانشآموز به جبهههای جنگ ضدمیهنی توسط رژیم خمینی و اینکه «۹۰درصد خطشکنهای جبهه دانشآموز بودهاند» کاست و مجاهدین را با این رژیم، اینهمانی بلکه بدتر کرد. نتیجه اینکه: برما دانش آموزان عزیز واضح و مبرهن میشود که وضع موجود بر جایگزینی شورای ملی مقاومت مرجّح است و گرد قیام و انقلابی دگر نباید گشت. البته و “به فرموده” مجتهدین وزارت، نظربه عقب از شیخ به شاه مجاز و نسبت به شورا و مجاهدین که خط قرمز و “حرام شرعی” است، استحباب بسیار دارد!
[پخش قسمتهایی از اراجیف لمپنی اسماعیل یغمایی]
ابولقاسم رضایی:
واقعاً سطح لمپنیزم حوزوی و آخوندی اینها را میشود درهمین صحبتها دید، البته چنین فرهنگی خاص تنها این فرد هم نیست، ادعای ادیب بودن دارد اما سطح نازل صحبتهایش، ناشی از ماهیت درونیاش است. مثلا آمده پاسخ حرفهایی که در مقابل او زدهاند را بدهد اما سراز فحاشیهای نوع پاسداری، نوع آخوندی و نوع حوزوی که سرتاپای این شاعر سفله را درنوردیده، در میآورد که همه دیدند، من هم بهنوبه خود واقعاً از هم میهنانمان برای چیزی که شما مجبور به پخش آن برای نشان دادن واقعیت بودید، معذرت میخواهم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر