قسمت هفتم برنامه بررسی تشبثات رژیم آخوندی علیه مقاومت، صحبتهای ابوالقاسم رضایی، بهرام مودت، حمید ازآلمان، جمشید ازلندن، سینا ازسوئد و بهزاد صفاری
قسمت هفتم برنامه بررسی تشبثات رژیم آخوندی علیه مقاومت، صحبتهای ابوالقاسم رضایی، بهرام مودت، حمید ازآلمان، جمشید ازلندن، سینا ازسوئد و بهزاد صفاری
ابوالقاسم رضایی:
بازنشر بیانیه زندانیان سیاسی با امضاهای افزوده در ۱۵اردیبهشت۹۹ صورت گرفته است. ایرج مصداقی یا همان تواب تشنه بهخون، درصحبت خود به تک تک این زندانیان سابق با بیشرمی تمام توهین کرد در حالی که زندانیان سیاسی سابق از ۷سال پیش موضع خودرا دراین بیانیه دربرابر این مزدور مشخص کرده بودند. چون او درسال۹۲ مطلبی بیرون داده بود تحت عنوان «گزارش ۹۲» که سرجمع تولیدات وزارت اطلاعات رژیم علیه مجاهدین، مقاومت ایران و رهبری آن بود. زندانیان سیاسی سابق همان زمان چنین بیانیهای صادر کردند و اورا طرد کردند. دربخشی از بیانیه آنها آمده است: «ما اقدام اخیر ایرج مصداقی که تحت عنوان گزارش ۹۲ انتشار یافته و چیزی جز گردآوری سلسله اتهامات و اکاذیب رژیم و اطلاعات آخوندی علیه مقاومت هست را محکوم میکنیم . . . سربریدن مقاومت خونین مردم ایران در پای دیکتاتوری وحشی رژیم آخوندی را بشدت محکوم کرده و آنرا انجام وظیفه در امتداد چشمک و چراغی آشکار به رژیم ولایت میدانیم. ما سوء استفاده از خون شرف و هویت کسانی که تا لحظه مرگ آشتی ناپذیر مانده و سر فرازانه برطنابهای دار بوسه زدند را جهت برآوردن امیال شخصی توسط ایرج مصداقی انجام میگیرد را به عنوان اقدامی ناشایست، ضدملی و ضداخلاقی محکوم میکنیم». البته این بیانیه ۷ سال پیش تهیه شدهاست، طبعا اگر امروز میخواستند آنرا بنویسند انبوهی از رذائل و کارهای بیشتری که این فرد در جهت پیشبرد مطامع رژیم کرده است را میشد به آن اضافه کرد. کما اینکه طی این مدت انبوه مقاله مستدل درباره فعالیتهای ایرج مصداقی به نفع وزارت اطلاعات رژیم نوشته شده است. البته این نکته را هم میخواستم اضافه کنم که پخش صحبتهایی که از این مزدوران شما پخش کردید برای منهم بسیار مشمئزکننده بود و واقعا هموطنان حق دارند ناراحت شوند. من به سهم خود که در این برنامه هستم، از آنها عذرخواهی میکنم، ولی پخش این اراجیف ازبابت شناخت ماهیت این افراد خوب است و دستها را رو میکند خصوصا اینکه بعداز پخش ارتباط مستقیم قبلی که خواهر اکرم حبیب خانی دردهان وزارت اطلاعات آخوندها کوبید و همه ماهیت این توطئه وزارتی علیه مجاهدین را دیدند، یک دوجین افراد همجنس شامل ایرج مصداقی، دو راس یغمایی و چندنفر دیگر مقاومت ایران را متهم کردند که دمکراسی را رعایت نمیکند و در «افشاگری و نقد سیاسیشان توهین کردهاند». پخش این اراجیف، واقعیت موضوع را نشان داد که «چه کسانی هستند که حرفی برای گفتن ندارند و تنها فحاشی و توهین میکنند؟» البته ماهیت رژیم آخوندی دجالگری است بنابراین دقیقا میخواهد با برگرداندن همان جنایات و اعمال ناشایستی که خود میکند روبه مقاومت، ارزشها را به وجود خودش ملوث کند. این جزو خصلتهایی رژیم است کما اینکه پاسدارانش، مجاهدین را شکنجه میکردند بعد همه دیدند که خمینی آمد و گفت «خودشان، خودشان را شکنجه میکنند، تا بهگردن نظام بیندازند!!!» حالا هم با لجنترین الفاظ که قابل پخش و بازانتشار نیست، اینها به رزمندگان آزادی و پاکبازترین فرزندان ایران توهین میکنند بعد وقتی به آنها گفته میشود اینها «فحاشی» و «فرهنگ آخوندی لمپنی» است ما را متهم به بداخلاقی و توهین میکنند. درحالیکه هر کس حرفهای آن شاعر سفله تا این تواب تشنه به خون راشنید واقعا شرم کرد که اینها دیگر چه موجوداتی هستند و درکدام حوزه آخوندی وزارت اطلاعات اینطور پرورش پیدا کردهاند که تا این درجه سقوط اخلاقی داشتهاند؟ البته بهزاد صفاری بهدرستی گفت که بسیاری به این رفتار مارک بهمریختگی روانی و شیزوفرنی میزنند. در زندانهای ساواک شاه هم که ما بودیم، چنین بهمریختگی عصبی را از شکنجه گران و بازجوها در ته خط استیصالشان درمقابل زندانی مقاوم میدیدیم. بازجوهایی که خیلی غرق شکنجه و اعمال ضدانسانی علیه زندانیها بودند دچار مرضهای عصبی میشدند. یادم هست سربازجویی به اسم «منوچهری» به زندانیان شلاق میزد و مستمر قرص میخورد حسینی جلاد معروف اوین شلاق میزد و مشت مشت قرص میخورد. این نتیجه طبیعی زیرپاگذاشتن وجدان، توسط شکنجهگرها و آخر عاقبت بهمریختن روح و روان اینهاست. بهخصوص اینکه تلاشهایی هم داشتهباشند که مثلا اطلاعاتی برای رژیم بدست بیاورند اما شکست بخورند و نتوانند مأموریتها و طرحهای محوله راهم پیش ببرنند. این موضوع دیگر ضریب میخورد. همانطور که هموطنان درجریان هستند از همان زمان ۹۲که ایرج مصداقی آن لجننامه وزارتیاش را بیرون داد منظور و هدف مشخصی را داشت پی میگرفت که خوشبختانه شکست خورد. بنابه تجربه، هرساله قبل از برنامههای سالیانه مقاومت که زمانی در ویلپنت اجرا میشد، این توطئهها شروع میشود و انواع و اقسام این پروژه را وزارت اطلاعات بهپیش میبرد.
– پیامهایی از اعضای کانونهای شورشی درشهرهای میهن و هموطنان از کشورهای مختلف اروپا، امریکا و استرالیا و ابراز خشم از اراجیف مزدوران وزارت اطلاعات و همدستی آنها با دژخیمان ابراز کردهاند برخی از پخش برنامه ارتباط مستقیم تشکر کردهاند بعضی هم نسبت به پخش سخنان مزدوران رژیم در این برنامه گلایه داشتند.
– اسدالله از خانواده شهیدان از ایران.
– کاوه از کانون شورشی۹۰۰ از بهبهان.
– یک کانون شورشی دیگر از ایران.
– علی از تهران گفته است هیچ جنگی بالاتر از این جنگ نیست.
– پروانه از تهران.
– وحید از مشهد که درپیام خود یادآوری کلامی از مهاتما گاندی را درباره تهمت پراکنی علیه مصلحان و مبارزان برای آزادی را لازمه یک مبارزه آزادیبخش دانسته است.
– فتاح سلطانی از زندانیان سیاسی پیشین از کالیفرنیا و از همبندان شهیدان سرفراز مقاومت ایران، جعفر کاظمی، محمدعلی حاج آقایی و محسن دکمه چی.
– مرتضی از کانادا.
– کریم حق بیان از هلند.
بهرام مودت:
آنچه من امشب و همچنین دربرنامه قبلی ارتباط مستقیم سیمای آزادی شاهد بودم، واقعا گفتنیها گفته شده است. اما به نظرمن در این شرایط فعال شدن این خائنین، اثباتگر یک موضوع پایهای نیز هست، آنکه وضعیت رژیم چقدر روبه وخامت است و اینکه بحرانها چقدر به سر و رویش ریخته که برای فرار، دست به چنین کارهای دزدانه و پوششی ازطریق مهرههای وزارت اطلاعاتش که برای روز مبادا آنها را میخواست، میزند. البته همانطورکه هموطنانمان گفتند ما از پخش این اراجیف واقعا ناراحت شدیم. اما نکته دیگری که در همین ارتباط میخواستم بگویم این بود که همواره خیلی از هموطنان سوالشان بود و از حامیان مقاومت سوال میکردند چرا مقاومت در مقابل چنین اتهاماتی، اینقدر نجابت بهخرج میدهد و دربرابر چنین توطئههای اطلاعاتی امنیتی مشخص، سکوت میکند یا کمتر به آن میپردازد؟ این البته نه یک انتقاد، بلکه یک درخواست عام ازطرف هموطنان بود. هفته گذشته وقتی من برنامه ارتباط مستقیم را مشاهده کردم، بسیار خوشحال شدم که چنین نیازی در هموطنان، پاسخ خودرا گرفت و افسوس خوردم که چرا خود درآن شرکت نکردم. وقتی امشب مطلع شدم ارتباط مستقیم باز به همین موضوع میپردازد خوشحال شده، خواستم که منهم درآن حضور پیدا کنم. من درراستای اثبات این بحث که افشای طرحهای وزارت اطلاعات علیه یک مقاومت خونبار و مقاوم است میخواستم به یک خاطره اشاره کنم که از یک جهت تلخ ولی از یک جهت برای من شیرین هم بود. سالیان پیش که وزارت اطلاعات از زمان رفسنجانی، فلاحیان و سعید امامی شروع به اقدامات پنهانی و توطئهآمیز غیرمستقیم علیه مقاومت ایران کرد، دست به دسیسههایی زد تا بتواند به رخنهای در درون سازمان مجاهدین یا اعضای شورای ملی مقاومت دست پیدا کند تا بتواند از این طریق طرحهای انهدامی خود علیه تنها هماوردش را اجرا کند. از جمله کسانی که برای یکی از طرحهایش انتخاب کرده بود، من بودم.
خیلی خلاصه بگویم، این برنامه را وزارت اطلاعات ماهها در موردش نقشه کشیده بود و متاسفانه از برادر من، بخاطر روابط عاطفی که در واقع بین همه برادرها هست ولی بین من و آن برادرم برجسته بود، دراین رابطه سوء استفاده کرد. برادر من متاسفانه چند سالی است که فوت کردهاست لذا من کمتر به خود او خواهم پرداخت و تنها به نکاتی دراین رابطه اشاره خواهم کرد. داستان دقیقا از ۲۸اردیبهشت ماه ۷۶ شروع شد که یکشنبه بود و بعد بهصورت جریانی ادامه پیدا کرد، راس ساعت ۹صبح تلفن زنگ زد و برادرم ضمن احوالپرسی، نکاتی هم در مورد مسائل سیاسی و اینکه چرا من چنین انتخابی را کردهام و غیره مطرح کرد. بعداز آن من متوجه شدم که او هر یکشنبه، دقیقا ۹صبح، زنگ میزند و مجددا همان صحبتها را مطرح میکند. البته من هم پاسخهای خودرا متقابلا به او میدادم. بعد از چندبار که این سیکل طی شد، من به او گفتم: «من مطمئن هستم تو در منزل و محل کارت نیستی! بلکه باید در اتاقی از وزارت اطلاعات باشی و آنها دارند صحبتهای ما باهم را میشنوند» و آنجا صحبتهای خودرا کردم. از آنجایی که قرار بود برادرم برای دیدن من به آلمان بیاد، از قبل همه چیز را مهیا کرده بودیم من البته نمیدانستم که وزارت اطلاعات هم دقیقا در جریان این برنامه قرار دارد و او را با نقشه مشخص دارد برای این مأموریت میفرستد. روز دهم شهریور سال۷۶ برادرم به آلمان رسید. الان از آن زمان ۲۳سال میگذرد. من در هفته گذشته به آرشیو مدارک و اسناد خود مراجعه کردم و یادداشتهایی که در همین زمینه نوشته بودم را مرور کردم واقعا خودم از عمق توطئههای دشمن علیه این مقاومت شوکه شدم. البته آن توطئه با آنچه که امروز دارد پیش برده میشود اصلا قابل مقایسه نیست. در آن زمان واقعا روی مسائل عاطفی، یعنی همان چیزی که خیلی از دوستان هم به آن اشاره کردند دستگاهشان را سوار کرده بودند. بهصورتی غیرقابل تصور روی مسائل عاطفی آنچنان کار کرده بودند که برای خودم باورکردنی نبود. برادرم بعد وقتی که من ازاو خواستم تا حقایق را بگوید، برای من توضیح داد که هفتهها، بارها و بارها او را به یک اتاق در هتل هیلتون برای تمرین و آموزش میبردهاند و در آنجا به او آموزش میدادهاند یا توجیه میکردهاند که چه طور بتواند روی من ازطریق مسائل عاطفی اثر گذاری داشته باشد. . . بعداز اینکه ما متوجه موضوع شدیم و خودش هم با اصرار من تمام مطالب را افشا کرد، درآن زمان یادش بخیر برادر کاک صالح، با هوشیاری و درایتی که داشت واقعا در این زمینه همکاریهایی کردیم تا این که بتوانیم از این توطئه که میتوانست واقعا نتایج بسیار بدی داشته باشه جلوگیری کنیم و این را همان زمان افشا و علنی کردیم چون وظیفه بود. اما آنچه من میخواهم از شدت گرفتن این توطئهها نتیجه بگیرم این است که تا این رژیم روی کار هست تا این مقاومت وجوددارد این دسیسه و توطئهها تمامی نخواهد داشت. خوشبختانه امروز بعد از مهاجرت بزرگ و پیروزمند به آلبانی موقعیت آلترناتیو بالکل درمعادله توازن قوای ایران تفاوت کرده است. خوشبختانه هم هفته گذشته و هم امشب واقعا شاهد این هستیم که در این زمینه چه صحبتهای با ارزشی از طرف همه، هم ازطرف مهمانان عزیز برنامه و همینطور از هموطنانی که توانستند تماس بگیرند و موفق بشوند تا صبحتهای خودرا بگویند شد. آنچیزی که من میخواهم اضافه کنم این است که آن جریان توطئه وزارت اطلاعات علیه من، هم تلخ بود و هم شیرین. از این بابت تلخ بود که آنها توانسته بودند برادر مرا درراستای باقیماندن خودشان درقدرت علیه مردم ایران، اجیر کنند که بهرصورتی وارد چنین توطئهای بشود. چنین داستانی و ماجرایی میتوانست هم روی آبروی ورزشی من، وهم روی آبروی سیاسی من و تعهدی که برای مقاومت دربرابر آخوندها پذیرفته بودم اثر بدی بگذارد. اما ازجهت دیگر این موضوع یک خاطره بسیار شیرین هم هست. زیرا از آن تاریخ، من با توطئههای جدی وزارت اطلاعات علیه مقاومت بصورت عینی مواجه شدم و اهمیت حضور تک به تکمان در این مبارزه را متوجه شدم بنابراین سعی کردم تعهد خود را هر روز بیشتر و بیشتر کنم. درحقیقت با آن انتخاب، برخلاف آنچه که وزارت اطلاعات انتظار داشت من بیشتر و بیشتر خودرا در خانواده بزرگ مقاومت دیدم. امروز هم اگرچه این صحبتهایی که اینها کردند، برای منهم مثل هموطنانی که الان از بازپخش آنها گله داشتند واقعا مشمئز کننده و بهدور از هر گونه اخلاق انسانی بود که حتی با فرهنگ پستترین اقشار جامعه هم اصلا قابل مقایسه نبود، ولی بهخوبی نشان داد که ما با وزارت اطلاعات رژیم آخوندی طرف هستیم. بنابراین همانطور که من خوشحالم که آنموقع توانستم سربلند از آن توطئه بیرون بیایم، امروز هم خوشحالم که مقاومت ایران چقدر هوشیارانه با این موضوع برخورد میکند. چون مشخص است تا زمانی که این رژیم ددمنش، این رژیم ضد ایران و ایرانی، بر حکومت است و تازمانی که این مقاومت با این اعتلاء و قدرت، با این حامیان و این اشرفیان و با این کانونهای شورشی در داخل، اینچنین بهپیش میرود. خیلی مشخص و واضح است که چنین توطئههایی را باید شاهد باشیم.
خیلی خلاصه بگویم، این برنامه را وزارت اطلاعات ماهها در موردش نقشه کشیده بود و متاسفانه از برادر من، بخاطر روابط عاطفی که در واقع بین همه برادرها هست ولی بین من و آن برادرم برجسته بود، دراین رابطه سوء استفاده کرد. برادر من متاسفانه چند سالی است که فوت کردهاست لذا من کمتر به خود او خواهم پرداخت و تنها به نکاتی دراین رابطه اشاره خواهم کرد. داستان دقیقا از ۲۸اردیبهشت ماه ۷۶ شروع شد که یکشنبه بود و بعد بهصورت جریانی ادامه پیدا کرد، راس ساعت ۹صبح تلفن زنگ زد و برادرم ضمن احوالپرسی، نکاتی هم در مورد مسائل سیاسی و اینکه چرا من چنین انتخابی را کردهام و غیره مطرح کرد. بعداز آن من متوجه شدم که او هر یکشنبه، دقیقا ۹صبح، زنگ میزند و مجددا همان صحبتها را مطرح میکند. البته من هم پاسخهای خودرا متقابلا به او میدادم. بعد از چندبار که این سیکل طی شد، من به او گفتم: «من مطمئن هستم تو در منزل و محل کارت نیستی! بلکه باید در اتاقی از وزارت اطلاعات باشی و آنها دارند صحبتهای ما باهم را میشنوند» و آنجا صحبتهای خودرا کردم. از آنجایی که قرار بود برادرم برای دیدن من به آلمان بیاد، از قبل همه چیز را مهیا کرده بودیم من البته نمیدانستم که وزارت اطلاعات هم دقیقا در جریان این برنامه قرار دارد و او را با نقشه مشخص دارد برای این مأموریت میفرستد. روز دهم شهریور سال۷۶ برادرم به آلمان رسید. الان از آن زمان ۲۳سال میگذرد. من در هفته گذشته به آرشیو مدارک و اسناد خود مراجعه کردم و یادداشتهایی که در همین زمینه نوشته بودم را مرور کردم واقعا خودم از عمق توطئههای دشمن علیه این مقاومت شوکه شدم. البته آن توطئه با آنچه که امروز دارد پیش برده میشود اصلا قابل مقایسه نیست. در آن زمان واقعا روی مسائل عاطفی، یعنی همان چیزی که خیلی از دوستان هم به آن اشاره کردند دستگاهشان را سوار کرده بودند. بهصورتی غیرقابل تصور روی مسائل عاطفی آنچنان کار کرده بودند که برای خودم باورکردنی نبود. برادرم بعد وقتی که من ازاو خواستم تا حقایق را بگوید، برای من توضیح داد که هفتهها، بارها و بارها او را به یک اتاق در هتل هیلتون برای تمرین و آموزش میبردهاند و در آنجا به او آموزش میدادهاند یا توجیه میکردهاند که چه طور بتواند روی من ازطریق مسائل عاطفی اثر گذاری داشته باشد. . . بعداز اینکه ما متوجه موضوع شدیم و خودش هم با اصرار من تمام مطالب را افشا کرد، درآن زمان یادش بخیر برادر کاک صالح، با هوشیاری و درایتی که داشت واقعا در این زمینه همکاریهایی کردیم تا این که بتوانیم از این توطئه که میتوانست واقعا نتایج بسیار بدی داشته باشه جلوگیری کنیم و این را همان زمان افشا و علنی کردیم چون وظیفه بود. اما آنچه من میخواهم از شدت گرفتن این توطئهها نتیجه بگیرم این است که تا این رژیم روی کار هست تا این مقاومت وجوددارد این دسیسه و توطئهها تمامی نخواهد داشت. خوشبختانه امروز بعد از مهاجرت بزرگ و پیروزمند به آلبانی موقعیت آلترناتیو بالکل درمعادله توازن قوای ایران تفاوت کرده است. خوشبختانه هم هفته گذشته و هم امشب واقعا شاهد این هستیم که در این زمینه چه صحبتهای با ارزشی از طرف همه، هم ازطرف مهمانان عزیز برنامه و همینطور از هموطنانی که توانستند تماس بگیرند و موفق بشوند تا صبحتهای خودرا بگویند شد. آنچیزی که من میخواهم اضافه کنم این است که آن جریان توطئه وزارت اطلاعات علیه من، هم تلخ بود و هم شیرین. از این بابت تلخ بود که آنها توانسته بودند برادر مرا درراستای باقیماندن خودشان درقدرت علیه مردم ایران، اجیر کنند که بهرصورتی وارد چنین توطئهای بشود. چنین داستانی و ماجرایی میتوانست هم روی آبروی ورزشی من، وهم روی آبروی سیاسی من و تعهدی که برای مقاومت دربرابر آخوندها پذیرفته بودم اثر بدی بگذارد. اما ازجهت دیگر این موضوع یک خاطره بسیار شیرین هم هست. زیرا از آن تاریخ، من با توطئههای جدی وزارت اطلاعات علیه مقاومت بصورت عینی مواجه شدم و اهمیت حضور تک به تکمان در این مبارزه را متوجه شدم بنابراین سعی کردم تعهد خود را هر روز بیشتر و بیشتر کنم. درحقیقت با آن انتخاب، برخلاف آنچه که وزارت اطلاعات انتظار داشت من بیشتر و بیشتر خودرا در خانواده بزرگ مقاومت دیدم. امروز هم اگرچه این صحبتهایی که اینها کردند، برای منهم مثل هموطنانی که الان از بازپخش آنها گله داشتند واقعا مشمئز کننده و بهدور از هر گونه اخلاق انسانی بود که حتی با فرهنگ پستترین اقشار جامعه هم اصلا قابل مقایسه نبود، ولی بهخوبی نشان داد که ما با وزارت اطلاعات رژیم آخوندی طرف هستیم. بنابراین همانطور که من خوشحالم که آنموقع توانستم سربلند از آن توطئه بیرون بیایم، امروز هم خوشحالم که مقاومت ایران چقدر هوشیارانه با این موضوع برخورد میکند. چون مشخص است تا زمانی که این رژیم ددمنش، این رژیم ضد ایران و ایرانی، بر حکومت است و تازمانی که این مقاومت با این اعتلاء و قدرت، با این حامیان و این اشرفیان و با این کانونهای شورشی در داخل، اینچنین بهپیش میرود. خیلی مشخص و واضح است که چنین توطئههایی را باید شاهد باشیم.
حمید از آلمان:
خاطرهای از هوشی مین سردار مقاومت ویتنام است که دریکی از جمع بندیهایش گفته بود: «موقعی که دشمن از زمین و هوا، مسلحانه یا سیاسی به شما در ماکزیمم قدرتش میتازد، ناراحت نباشید، بلکه خوشحال شوید که چه تاثیر مثبتی داشتهاید و چه ضرباتی به او زدهاید که آه و فغانش را درآورده است» الان هم واقعیت همین است. این مقاومت آنقدر پیشرفت داشته و آنقدر ضربات کاری به این رژیم زده که واکنشهای این رژیم مطلقا ما را ناراحت نمیکند. ما هم به او میگوئیم «بجنگ تا بجنگیم» یادم هست روزی که سازمان را خلع سلاح کردند، خواهر صدیقه حسینی مسئول اول وقت سازمان مجاهدین که از همینجا به ایشان و سایر خواهران مسئول اول پیشین سازمان درود میفرستم، گفت که «ما بدون سلاح بهتر و بیشتر میجنگیم» آن موقع شاید برای خیلیها ازجمله خودمن این حرف زیاد قابل لمس نبود ولی الان به اهمیت، تیزهوشی و واقعا لیاقت وتوانایی مسئولانمان پی میبرم که چقدر آینده نگر بودهاند. درود بر برادر مسعود که چنین نسلی را پرورانده است. من با خواهرلیلا جزایری و بقیه هموطنانی که تماس گرفتند کاملا هم نظر هستم که ما برادر مسعود را از لابلای هزاران ابتلا، آزمایش و شکنجه پیدا کردهایم. با تحلیلهایی بسیار هوشیارانه و آرمانی بسیار والا و انسانی که در دنیا بینظیر است. ای مزدوران! هرچقدر شما یقهدرانی کنید و چنته لمپنی خودرا بیرون بریزید، ما بیشتر و بیشتر به حقانیت مقاومتمان پی خواهیم برد و بیشتر خواهیم جنگید. به کوری چشم شما و اربابانتان! من در بحثی که امشب شد نکتهای به ذهنم رسید، اینکه صفت «تواب تشنه به خون» برای ایرج مصداقی لغت ضعیفی هست. کردار او واقعا عین اعمال شکنجهگران است. من چهارماه درزندانهای رژیم بودهام (همینجا خواهش میکنم اسم مرا هم به آن بیانیه سیصد نفر زندانیان سابق اضافه کنید) و اینکه مجموعه زیادی از گزارشهای زندان در چهلسال گذشته، درباب متدهای شکنجه، توسط بازجویان حکومت ولایت فقیه شنیدهام، چه از حرفهایی که موقع شکنجه به زندانیان میزنند و چه توهینهایی که برای درهم شکستن مقاومین میکنند، رفتار ایرج مصداقی درست طابق النعل بالنعل مطابق همان رفتار شکنجهگران حین شکنجه است. این حرفهای لمپنی، رفتار یک شکنجه گر را تداعی میکند. بنابراین کلمه تواب تشنه به خون بهنظرمن درمورد این فرد کلمه ضعیفی است. من از الان دیگر به اومیگویم «شکنجه گرصادراتی رژیم» این اصلا یک «تواب تشنه به خون» نیست، یک شکنجهگر است. همه میدانند آزاردهندهترین چیز در شکنجه، درد شکنجه نیست، آزارهای روانی و توهینهای لمپنی است که روح و روان زندانی را آزار میدهد. خصوصا وقتی به ارزشهای او و رهبریاش و یا به خود شخص و خانواده اش توهین میشود. این آزاردهندهترین شکنجه است که به وفور ازسوی بازجویان رژیم برای درهم شکستن زندانی استفاده میشود. فرد از کتک دردش میگیرد، بدنش زخمی میشود ممکن است حتی دچار مشکلات فیزیکی هم بشود ولی آنچه روان زندانی را درهم میپیچد آزار جسمی نیست بلکه شکستن روحی است و کارکرد توهین و تهمت همین نتیجه را برای شکنجهگر بدست میآورد. این درجه از لمپنیسم و همسانی دژخیمان و شکنجهگران که ما امروز در گفتارهایی که شما پخش کردید دیدیم، بیانگر این است که این افراد فاصله خود با جلادان ولایت فقیه را به صفر رسانیدهاند و دیگر هیچ فاصلهای باهم ندارند.
نکته دوم اینکه آن لمپن دیگر، اسماعیل یغمایی در مصاحبه با آن زبالهدانی سعید بهبهانی هم مشابه همین حرفها را زد درواقع بصورت ارگانیزه، نوکری خودرا به بقایای شاه اعلام کرد و گفت «بچه شاه آلترناتیو مطلوب من است» بعد هم آنجا دوسه تا حرف زد که واقعا از نظر سیاسی بیسوادی خودش را نشان داد. او مدعی است که تاریخ بلد است آیا او نخوانده و نشنیده موقعی که پسرنوح درواقع گردنکشی کرد، نوح به عنوان یک پیغمبر اورا دفع کرد؟ آیا نخوانده که ابراهیم چگونه پدرش را که در مسیر آزادیخواهی او، بهمناسبات بتپرستانه چسبید دفع کرد؟ اینهاچیزهای جدیدی نیستند. او خودش بهتر از همه اینها را در مورد مصلحین تاریخ میداند. حتی درجبهه مبارزات غیر مذهبی هم، همه میدانند چگوارا هنوز محبوبترین انقلابی دنیاست. زمانیکه او مبارزه و جنگ خودرا شروع کرد پزشک و دارای دو بچه بود، خانواده داشت. همین الان بعداز چندین نسل، شما درهمین خیابانهای آلمان هر تابستان هنوز عکسهای چگوارا به عنوان یک انقلابی بزرگ و فداکار را روی پیراهن جوانها میبینید. چه کسی ازاو ایراد میگیرد که چرا زن، بچه و فرزندانت را گذاشتی و برای جنگ رفتی؟ آیا شما اینها را نمیدانید؟ بعد میگویید «گناه مجاهدین این است که هزاران، سه هزار، پنج هزار، ده هزار چگوارا درست کردهاند که درراه آزادی میهنشان ترک خانمان کردهاند؟» آیا این کار ایراد دارد؟ به جای اینکه تحسین کنیم، خسته نباشید بگوئیم، خداقوت بگوئیم، تحت پوش اپوزیسیون بهاصطلاح ضدرژیم، حرفهای وزارت اطلاعات آنرا رله کنیم؟ ای لعنت برشرافتهای ناداشته! من یک نکته دیگر هم درمورد کسانی مانند محمدرضا روحانی و کریم قصیم که با اینها، پای آن اعلامیه کذایی که ۳۱نفر دادهاند اسامی خودرا گذاشتهاند داشتم میخواستم بگویم ننگ تان باد که همپای دژخیمان شدهاید!. صحنههایی که امروز سیما نشان داد، مراهم واقعا آزرده کرد اینها خود گویاترین اسناد هستند. آدمی اگر کور و کر هم که باشد ازمیان این کینهورزیهای هیستریک میفهمد داستان چیست؟ میفهمد موضوع اصلا خانواده نیست. هزاران خانواده بعداز اینکه بچههای اشرف به آلبانی آمدند خودرا از سراسر دنیا به آنجا رساندند سال گذشته من خود این افتخار را داشتم که بههمراه دهها مادر، پدر، خواهر برادر چندین روز آنجا باشم. قبل از آن، ما بهعنوان خانوادهها و هواداران بارها به سفارت حکومت عراق که تحت امر ولایت فقیه بود رفته و تقاضای ویزا برای دیدار با دوستان و خانوادههایمان در اشرف کرده بودیم اما موفق نشدیم که نشد. این چه حرف مزخرفاتی است اینها درراستای خطوط واضح وزارت اطلاعات تبلیغ میکنند که مجاهدین میخواهند خانوادهها را چنین و چنان کنند؟ اینها پوشهای اطلاعاتی امنیتی وزارت اطلاعات است که توسط این افراد پیش برده میشود هدف هم یک چیز بیشتر نیست، تروریسم وحشی این رژیم علیه این مقاومت نیاز به بستر سیاسی و روانی دارد. این موضوع سابقهای روشن و واضح دارد که میتوان قبل از هرعمل تروریستی الان آنرا به وضوح دید. بنابراین از هرنظر که نگاه میکنیم اینها یک مشت افراد خودفروخته به دشمن هستند که البته دیگر در آخرخط رژیم تاکتیکهایشان نخ نما شده است. هرچقدر هم وضع رژیم خرابتر میشود این عناصر سوخته را بیشتر به میدان میآورد و بدتر هرزهدرایی میکند. البته تنها عرض خود میبرند، نه تنها مسئلهای از رژیم نمیتوانند حل کنند بلکه فقط خودرا بیشتر در لجنزار آن فرو میکنند. نکته دیگر هم اینکه من به افرادی که در خارج کشور تلویزیون دارند یا شناخته شده هستند توصیه میکنم گول مهرههای وزارت اطلاعات آخوندها را نخورند وزارت اطلاعات افراد را با عناوین جعلی «فعال حقوق بشر» یا «فعال سیاسی» و این قبیل حرفهای دهان پرکن قالب میکند. بایستی دراین رابطه چشم و گوش باز داشت و دید با چه کسی طرف هستید؟ خطی که طرف مقابلتان دارد پیش میبرد مطلوب چه جریان و چه حاکمیتی است؟ بنابه تجارب چندده ساله اگر مجاهدین مزدوری از رژیم را افشا میکنند مبتنی بر فاکتهای محکمهپسند است، دلایل محکمی دارند. که درعمل هم اثبات آنرا همه دیدهاند.
نکته دوم اینکه آن لمپن دیگر، اسماعیل یغمایی در مصاحبه با آن زبالهدانی سعید بهبهانی هم مشابه همین حرفها را زد درواقع بصورت ارگانیزه، نوکری خودرا به بقایای شاه اعلام کرد و گفت «بچه شاه آلترناتیو مطلوب من است» بعد هم آنجا دوسه تا حرف زد که واقعا از نظر سیاسی بیسوادی خودش را نشان داد. او مدعی است که تاریخ بلد است آیا او نخوانده و نشنیده موقعی که پسرنوح درواقع گردنکشی کرد، نوح به عنوان یک پیغمبر اورا دفع کرد؟ آیا نخوانده که ابراهیم چگونه پدرش را که در مسیر آزادیخواهی او، بهمناسبات بتپرستانه چسبید دفع کرد؟ اینهاچیزهای جدیدی نیستند. او خودش بهتر از همه اینها را در مورد مصلحین تاریخ میداند. حتی درجبهه مبارزات غیر مذهبی هم، همه میدانند چگوارا هنوز محبوبترین انقلابی دنیاست. زمانیکه او مبارزه و جنگ خودرا شروع کرد پزشک و دارای دو بچه بود، خانواده داشت. همین الان بعداز چندین نسل، شما درهمین خیابانهای آلمان هر تابستان هنوز عکسهای چگوارا به عنوان یک انقلابی بزرگ و فداکار را روی پیراهن جوانها میبینید. چه کسی ازاو ایراد میگیرد که چرا زن، بچه و فرزندانت را گذاشتی و برای جنگ رفتی؟ آیا شما اینها را نمیدانید؟ بعد میگویید «گناه مجاهدین این است که هزاران، سه هزار، پنج هزار، ده هزار چگوارا درست کردهاند که درراه آزادی میهنشان ترک خانمان کردهاند؟» آیا این کار ایراد دارد؟ به جای اینکه تحسین کنیم، خسته نباشید بگوئیم، خداقوت بگوئیم، تحت پوش اپوزیسیون بهاصطلاح ضدرژیم، حرفهای وزارت اطلاعات آنرا رله کنیم؟ ای لعنت برشرافتهای ناداشته! من یک نکته دیگر هم درمورد کسانی مانند محمدرضا روحانی و کریم قصیم که با اینها، پای آن اعلامیه کذایی که ۳۱نفر دادهاند اسامی خودرا گذاشتهاند داشتم میخواستم بگویم ننگ تان باد که همپای دژخیمان شدهاید!. صحنههایی که امروز سیما نشان داد، مراهم واقعا آزرده کرد اینها خود گویاترین اسناد هستند. آدمی اگر کور و کر هم که باشد ازمیان این کینهورزیهای هیستریک میفهمد داستان چیست؟ میفهمد موضوع اصلا خانواده نیست. هزاران خانواده بعداز اینکه بچههای اشرف به آلبانی آمدند خودرا از سراسر دنیا به آنجا رساندند سال گذشته من خود این افتخار را داشتم که بههمراه دهها مادر، پدر، خواهر برادر چندین روز آنجا باشم. قبل از آن، ما بهعنوان خانوادهها و هواداران بارها به سفارت حکومت عراق که تحت امر ولایت فقیه بود رفته و تقاضای ویزا برای دیدار با دوستان و خانوادههایمان در اشرف کرده بودیم اما موفق نشدیم که نشد. این چه حرف مزخرفاتی است اینها درراستای خطوط واضح وزارت اطلاعات تبلیغ میکنند که مجاهدین میخواهند خانوادهها را چنین و چنان کنند؟ اینها پوشهای اطلاعاتی امنیتی وزارت اطلاعات است که توسط این افراد پیش برده میشود هدف هم یک چیز بیشتر نیست، تروریسم وحشی این رژیم علیه این مقاومت نیاز به بستر سیاسی و روانی دارد. این موضوع سابقهای روشن و واضح دارد که میتوان قبل از هرعمل تروریستی الان آنرا به وضوح دید. بنابراین از هرنظر که نگاه میکنیم اینها یک مشت افراد خودفروخته به دشمن هستند که البته دیگر در آخرخط رژیم تاکتیکهایشان نخ نما شده است. هرچقدر هم وضع رژیم خرابتر میشود این عناصر سوخته را بیشتر به میدان میآورد و بدتر هرزهدرایی میکند. البته تنها عرض خود میبرند، نه تنها مسئلهای از رژیم نمیتوانند حل کنند بلکه فقط خودرا بیشتر در لجنزار آن فرو میکنند. نکته دیگر هم اینکه من به افرادی که در خارج کشور تلویزیون دارند یا شناخته شده هستند توصیه میکنم گول مهرههای وزارت اطلاعات آخوندها را نخورند وزارت اطلاعات افراد را با عناوین جعلی «فعال حقوق بشر» یا «فعال سیاسی» و این قبیل حرفهای دهان پرکن قالب میکند. بایستی دراین رابطه چشم و گوش باز داشت و دید با چه کسی طرف هستید؟ خطی که طرف مقابلتان دارد پیش میبرد مطلوب چه جریان و چه حاکمیتی است؟ بنابه تجارب چندده ساله اگر مجاهدین مزدوری از رژیم را افشا میکنند مبتنی بر فاکتهای محکمهپسند است، دلایل محکمی دارند. که درعمل هم اثبات آنرا همه دیدهاند.
جمشید از لندن:
من به شیر همیشه بیدار تبریک میگویم، برادرمسعود واقعا دمت گرم و دست مریزاد! چقدر خوب رهبری کردهای که جنبش به چنین نقطهای رسیده که فغان و زاری رژیم درآمده است. رژیم در مرحله سرنگونی دار و ندارش را روی صفحه ریخته. میبینید تمامی مزدوران سوخته وزارت اطلاعاتش را بسیج کرده است، میخواهد هشت هزار نفر را به آلبانی بفرستد تا سیرک راه بیندازد. البته برای یک دولت حاکم فرستادن این تعداد کاری ندارد آنقدر بسیجی گرسنه دارد که برای لقمهای نان حاضر به اینکار هستند. وضع رژیم را هم که داریم میبینیم، در مخمصه کامل است. لشکر گرسنگان دارند حرکت میکنند. لرزههای سرنگونی را حس میکند و جلوی چشمش میبیند. به همین خاطر است که دارد این خیمهشببازیها را درمیآورد. سال۵۹ وقتی روزنامه مجاهد را ممنوع کردند همسرمن دستگیرشد. یکسال بعد سال۶۰ خودم را که دبیر بودم سر کلاس درس دستگیر کردند. درآن زمان من هنوز باور نمیکردم که خمینی دجال چنین جنایتهایی درزندانها انجام میدهد. وقتی مرا به تخت شکنجه بستند و باکابل به کف پایم میزدند باور نمیکردم، زیرا درجریان انقلاب ضدسلطنتی من خیلی زحمت کشیده بودم، برادرم هم درجریان آن و در۱۹بهمن شهیدشده بود اما وقتی این جنایتها وشقاوتها واین بیرحمیها و این کارهای ضدبشری رادیدم، دیدم هیچ وحدتی دیگر نمیتوانم با این رژیم داشته باشم به همین خاطر افرادی را در زندان میدیدم که بریده بودند ودیگر از مواضع قبلی سازمان دیگر دفاع نمیکردند، این برایم با شکنجههایی که دیده بودم قابل فهم بود ولی آنچه برایم هرگز قابل قبول نبود این بود که کسی بااین رژیم همکاری کند. اصلا نمیتوانستم اینرا درک کنم. قابل فهم بود که فرد زیرفشار ببرد و نتواند طاقت بیاورد و دستهای خودرا دربرابر جلاد بالا کند. اما وقتی دست بالاکردی، دیگر بنشین و زندانت را بکش! افرادی اینگونه بودند که مینشستند و زندانشان را میکشیدند. اما کسانی هم بودند که به سمت لاجوردی رفتند و درکنار لاجوردی اسلحه دست گرفته، تیرخلاص یا شلاق میزدند. این اصلا برای من قابل درک نبود. ایرج مصداقی درکتاب خود نوشته شاهد بوده افردای باکارد به سینهشان وارد زندان میشدند وبه سمت قسمتی که بالای آموزشگاه بوده میرفتهاند که میخواستهاند قسمت جدید زندان اوین را درست کنند. من خودم همان موقع در زندان بودهام. بهعنوان یک زندانی این سوال برایم ایجاد شده چطور ازمیان زندانیان تنها ایرج مصداقی چنین صحنههایی را میدیده است؟ مگر اینکه ازهمان موقع درهمکاری با لاجوردی بوده باشد. یا اینکه خودش دم درب بوده و این کارمندها را که تعریف میکند برداشته و به محل کار میبرده تا کارکنند. حالا چنین فردی آمده و هرچه به دهانش میآید را خطاب به مقاومترین افراد میگوید. واقعا ننگ بر تو که اسم زندانی سیاسی روی خودت گذاشتهای! ننگ ونفرت مردم وخلق ایران برتو باد که چنین لجنپراکنیهای هیستریکی علیه یک مقاومت خونبار میکنی! بهتربود مثل همان تسلیمشدگان، خفه میشدی وحرف نمیزدی، این برای خودت بهتر بود! البته معلوم است که پشت این حرفها تنها خودت نیستی، وزارت بدنامی قرار دارد که عاقبت رژیم شان را درسرنگونی میبینید. این همه کینهورزی علیه هرگونه مقاومت دربرابر آخوندها و اینهمه تبلیغ برای نظام سرنگون شده قبلی یا فحاشی علیه مذهب تنها و تنها پیشبرد خطوط مشخص و لورفته وزارت اطلاعات برای منحرف کردن مردم از تنها هماورد این رژیم است. مثلا میگوید مجاهدین اگر بیایند چون روسری دارند مثل آخوندها میشود! اما بدان که ما خواهیم آمد، مجاهدین میآیند، مردم آزاد میشوند، کانونهای شورشی سرفرازانه مردم را هدایت میکنند و همین لشکر گرسنگان همین امروز وفردا است که درخیابانها باشند واین رژیم را سرنگون کنند! تو چه بخواهی و چه نخواهی! آن موقع است که خواهی دید درکدام محکمه صالحه تورا به جرم همراهیات با نظام تبهکار ولایت فقیه به محاکمه بکشیم؟ چون خائنین مانند تمامی نمونههای تاریخی، کثیفتر و جنایتکارتر از پاسداران علنی هستند. من وقتی مزخرفات این مزدوران را از تلویزیون شنیدم واقعا بغض گلویم را گرفته بود، خواهرمان لاله درست گفت که سیمای آزادی نباید این اراجیف را نشان میداد. ولی واقعا نتوانستم طاقت بیاورم.
سینا از سوئد:
واقعا برنامه امشب تجربه یگانه ای بود. شنیدن صحبتهای مزدوران وزارت اطلاعات واینکه سیمای آزادی با سعه صدر خود آنها را نشان داد. به نظر من البته اینکار جای محکوم کردن ندارد چون ما واقعا باید بدانیم که با چه برگهای وزارتی روبرو هستیم اینها کسانی نیستند جز همان افرادی که در زندانهای ایران شکنجه میکنند، در همین قیام آبان ماه، خانوادههای ایرانی را متلاشی کردهاند. اینها هم قطاران وزارتیها هستند که در خارج کشور دارند بادشمن اصلی این رژیم یعنی مجاهدین میجنگند وگرنه در دوران کرونا چگونه است که رژیم میخواهد ۸هزار نفر را از ایران یعنی کانون کرونا در خاورمیانه بخواهد ازطریق این همه مرزهای بسته، به آلبانی بیاورد؟ اینها همه جنگ روانی است. اما یک نکته مهم هم این میان هست، رژیم با این کارش دارد همزمان ادرس آلترناتیوش را هم میدهد و اینکه درمیانه تمامی بحرانها، ترس واقعیاش از کیست؟ دشمن واقعیاش چهکسیاست؟ یعنی در ورای تمام این لجنپراکنیهای این عناصر متعفن وزارت، آنچه که خودرا نشان میدهد، پاکی، اصالت و پرونده سفید و روشن آن است. هیچکس در رابطه با دستهای پشتصحنه اراجیف این عناصر متعفن وزارت شکی ندارد این بحث هم فقط مربوط به هواداران مقاومت ایران نیست، نیروهای دیگر، افراد دیگر را هم میبینیم که این فرد را افشا کردهاند. در نتیجه مجددا میخواهم از سیمای آزادی بهخاطر این بحث بسیار روشنگر و عمیق تشکر کنم
پخش صحبتهای پدر طالقانی در مورد برادر مسعود و سردار موسی خیابانی:
«وقتی که در مقابل این شکنجه چیها و بازجوهایی که خودتان میشناسید و خودتان از نزدیک دیدید وقتی اسم مجاهدین برده میشد اعصاب اونا به هم میلرزید و کنترلشون رو از دست میدادند این دلیل بر قدرت عقیده و ایمان به حق بود از اسم مسعود رجوی وحشت داشتند از اسم خیابانی وحشت داشتند»
ابوالقاسم رضایی:
پدر طالقانی داشتند میگفتند جلادان از اسم مسعود رجوی وحشت داشتند، به نظر میآید هنوزهم از اسم مسعود رجوی وحشت دارند
بهزادصفاری:
در مورد مسعود خدابنده یا شیطان بنده، گفتنیها زیاد است زیرا یکی از لورفتهترین وکثیفترین عناصر وزارت اطلاعات در خارج از کشور و اروپا هست. یکی از ارگانهایی که رژیم آخوندی برای شیطان سازی علیه مجاهدین درست کرده و بسیار هم فعال است «مرکزاسناد انقلاب اسلامی» یا فی الواقع «مرکز جعل اسناد انقلاب اسلامی» نام دارد. هفته گذشته مسعود خدابنده یا همان شیطان بنده مصاحبهای با این مرکز که تجمعی از تبهکاران رژیم مثل مصطفی پور محمدی و روح الله حسینیان است انجام داده بود. در این مصاحبه، جدای از نکاتی که در این سالیان درباره او گفته شده یا افشاگریهایی که درباره او شده است، درچندین جا شیطان بنده، خودرا کاملا لو داده است. یکی اینکه گفت من با سرویسهای اطلاعاتی اروپایی و عربی کار کردهام. از آنجاکه این فرد مزدور رژیم آخوندی است و دراروپا، تمام سرویسهای اطلاعاتی هم این را میدانند، به این وسیله او باید سهم آنهارا هم در مزدوری و وطن فروشی بپردازد و الا که دستگیرش میکنند و به او اجازه فعالیت نمیدهند. بعدازآن گفت من برای سرویسهای عربی هم کار کردهام. سرویسهای عربی را هم باز درهمان مصاحبه خود لو داد. البته این را که من میگویم آخرین مورد از وطنفروشیهای این مزدور است یعنی الان قصد پرداختن به گذشته بسیار مشعشع او در چنین رابطههایی ندارم. اودر همین مصاحبه میگوید «مرا موفق الربیعی استخدام کرد واز انگلیس که در آنجا بوده، به عراق برد» حالا موفق الربیعی کیست؟ موفقالربیعی یک جاسوس جنایتکار بیمغز و مشاور امنیت مالکی بود. مالکی خودش مزدور عراقی دونپایه پادگان غیور رژیم آخوندی بوده است. موفق الربیعی در عراق به مراتب چاکرتر از مالکی برای رژیم عمل میکرد. حالا مسعود خدابنده پادوی موفق الربیعی بوده است. من یادم هست همانموقع امریکاییها به مالکی اعتراض کردند که این موفق الربیعی را عوض کن چون ما هرچه مذاکره داریم و با تو یا دولت عراق صحبت میکنیم، موفق الربیعی اینها را مستقیم حتی زودتر از خود مالکی به رژیم آخوندی میدهد. بنابر این مجبور شدند، موفق الربیعی را عوض کنند. یعنی حقیقتا یک بازار جاسوس اندر جاسوس و مزدور اندر مزدور درعراق بود که این فرد نفر دست چندم اینها بوده است. ضمنا اینرا هم بگویم مسعود خدابنده علاوه بر فعالیتهای جاسوسیاش، بسیار جنایتکار هم هست، درتمام مدتی که ما درعراق بودیم مرتب به آنجا مسافرت داشت، قبل از هرحمله نظامی به مجاهدین و بعد از هر حمله درعراق پیدایش میشد و زمینهسازیهای این تهاجمات را با دروغهایی که میساخت یا با تبلیغاتی که میکرد ازنظر سیاسی فراهم میساخت. قبل از حمله ۱۹ فروردین ۲۰۱۱ ما دیدیم که او پیدایش شد. بعدازحمله و کشتار مجاهدین، نزد سرکرده نظامی مهاجم به اشرف رفت (عکسهایش را هم خودش منتشر کرده است) و از آن جنایتکار که سرکرده نظامی دیالی بود و سایر جنایتکارانی که کشتار اشرف را انجام داده بودند تشکر کرد. البته رژیم تعدادی از همین افراد که به آنها به اصطلاح خانواده میگوید همراهش کرده بود تا مراتب تشکر خود از این جنایتهای دولت عراق و نیروی قدس را ابراز کنند. همسر این فرد به نام آن سینگلتون هم یکی از بدنامترین مزدوران خارجی وزارت اطلاعات است او هم مرتب به عراق میآمد و بخشی از طرح وزارت اطلاعات برای شکنجه روانی مجاهدین بود که توسط ۳۲۰ بلندگوی رژیم انجام میشد. این فرد آنجا حضور داشت به اتاق فرمان آن سرکشی میکرد طوریکه بچهها میگفتند که حتما آخرین تکنولوژی را هم برای شکنجه روانی بیشتر و صداهای مهیبتر و بلندتر و فحاشیهایی که میکرد از انگلیس باخود همراه میآورد. مثلا یکی از اقدامات این سیرک، پخش مستمر صدای سفیر رژیم بود که یک جلاد نیروی قدس و یک سرپاسدار در عراق بود. زمانی هم که ما به آلبانی آمدیم، وزارت اطلاعات اینها را مأمور فعالیت در آلبانی کرد ازجمله آن سینگلتون را به آلبانی فرستاد و مجددا تمام آن طرحهای تروریستی که در عراق داشتند را از طریق این شبکه مزدوری پیش میبرد. مثلا جلساتی برگزار میکرد که ما آنموقع سوالمان بود که این جلسات برای چیست؟ اما بعد از اینکه در مارس۲۰۱۸ یا عید نوروز۹۷ مشخص شد رژیم طرح بمب گذاری برای گردهمایی مجاهدین را داشته علت این موضوع مشخص شد. البته بعداز شکست این طرح، رژیم تصمیم گرفت آنرا در ویلپنت پیش ببرد که دیپلماتش در این رابطه دستگیر شد. آن سینگلتون آنجا میآمد و بههمراه یکسری از بریده مزدوران رژیم جلسه تشکیل میداد تا زمینه سازی سیاسی این کشتار و بمبگذاری را انجام دهند. بنابراین میبینید که شیطانسازیها یا کارهای این جماعت، طی این سالها، گل آلود کردن آب بوده تا زمینه را برای عملیات تروریستی رژیم فراهم کنند، والا هیچوقت فی سبیل الله نبوده است. این الان دیگر خیلی مسخره است که مزدورانی مثل همین افراد که امشب شما صحبتهای آنها را پخش کردید مدعی شوند که «تنها منتقد مجاهدین هستند» تق این منتقدنماییها دیرزمانی است درآمده است. نمونههای فراوانی از همدستی و همزمانی آنها در کارهای تروریستی رژیم وجود دارد که اصلا نمیتواند تصادفهای مستمر و تکراری باشد. برادر مسعود خدابنده، در ایران، ابراهیم خدابنده است او هم سرپاسدار انجمن نجاست وزارت اطلاعات است. البته شما وقتی چهره این فرد یعنی ابراهیم خدابنده را نگاه کنید موجودی میبینید خیلی وارفته و مفلوک یا توسری خورده، ولی مطلقا اینطور نیست. پشت این چهره دربوداغان، یک عنصر جانی نشسته است. چند سال قبل وزارت اطلاعات رژیم، پدرومادر مرا در ایران دستگیر کرده، به تهران برای بازجویی برده بودند. یکی از نفراتی که از طرف انجمن نجات از آنها بازجویی کرده بود، همین ابراهیم خدابنده ظاهرا مفلوک بود! افراد دیگری هم بوده و هستند و گزارشاتشان موجود است که از نقش او در بازجوییهای وزارت اطلاعات میگویند. یکی از این افراد، برادرمان امیر پرویزی است که الان درآلبانی است اورا در ایران دستگیر کرده بودند. همین ابراهیم شیطان بنده یکی از بازجوهایش در زندان اوین بوده است. پدرومادر مرا هم که دستگیر کرده بودند گذشته از انواع شکنجهها و تهدیدهایی که علیه آنها کرده بودند، به آنها انبوهی دروغ هم گفته بودند مثلا اینکه «من شستشوی مغزی شدهام» به آنها گفته بودند «او که با شما تماس میگیرد خودش نیست. یک فرماندهای بالای سرش هست که دارد تماس میگیرد، او است که دارد حرف میزند» پدرومادرم گفتهبودند «بابا ما صدای اورا میشناسیم، او خودش بود» اینجا حرفشان را عوض کرده و گفته بودند «پس آن فرمانده به او یادداشت میداده تا او چه چیزی بگوید و چه چیزی نگوید، او خودش نیست، شستشوی مغزی داده شده» وبعد آنها را تهدید کرده بود اگه شما همکاری نکنید و علیه پسرتان که من باشم ویا مجاهدین موضعگیری نکنید، زندان هست و مصادره اموال و . . . . ابراهیم خدابنده درواقع کارش همین است. الآن که شما گفتند اینها دلضعفه خانواده مجاهدین راگرفتهاند، باید بدانیم که این افراد خودشان جزو شکنجه گران خانوادههای مجاهدین هستند. بگذارید نکتهای که الان بعداز اینکه گفتم «شستشوی مغزی» به یادم آمد را هم یادآوری کنم. زمانیکه ماکه درعراق بودیم درمیانه درگیریها و کشتار مجاهدین، یکبار موفق الربیعی گفت که «مجاهدین شستشوی مغزی داده شدهاند، به اینها سم تزریق شده است و باید سم زدایی بشوند، سم زدایی هم دردناک است (چون مدعی بود که پزشک است میگفت سم زدایی دردناک است) بنابراین ما باید اشرف را اشغال بکنیم درقسمتهای مختلف اشرف پست ونگهبانی بگذاریم و مجاهدین را آنجا دستگیر کنیم» رژیم هم یک لیست بالابلند به او داده بود که مثلا این رئیس جمهور مارا کشته این فرد یک سپاهی را کشته، آن دیگری نخست وزیر راکشته و خلاصه لیست بالابلندی بود. حالا اینکه این لیست چقدر واقعیت داشت و چطور ساخته شده بود بماند. اما موفق الربیعی میگفت «باید اینها را دستگری کنیم و با شکنجه و خلاصه بگیر وببند . . . سم زدایی کنیم». خبرنگار رویتر درعراق همان ایام به ما زنگ زد (درمیانه همان کشتارها و حمله به اشرف بودیم) وگفت موفق الربیعی میگوید که شما شستشوی مغزی داده شدهاید. من پاسخ دادم «بله ما شستشوی مغزی داده شدهایم، اصلا مغزهایمان پروگرام یعنی برنامه ریزی شده است یا بهقول همان تشته بخون که گفت ذهنهایمان هک شده، اما برای سرنگونی رژیم وکسب آزادی مردم ایران! و به اینهم افتخار میکنیم» اتفاقا همین را رویتر منتشر کرد ونوشت مجاهدین میگویند «بله ما شستشوی مغزی شدهایم ، پروگرام شدهایم، اما برای سرنگونی وآزادی درایران». بنابراین، این خزعبلاتی که اینها تحت عنوان شستشوی مغزی میگویند درواقع تنها ترجمان این حرف است که «چرا شما دارید مبارزه میکنید؟ چون مبارزه میکنید، پس شستشوی مغزی شدهاید» با چنین منطق سخیفی ما میتوانیم بگوئیم که از دوران مثلا اسپارتاکوس، تا زاپاتا، تا مارتین لوترکینگ و تمام مصلحین تاریخ مثل گاندی و غیره، همه اینها هم شستشوی مغزی شده بودند. مصدق هم که سودای آزادی و استقلال ایران را داشت شستشوی مغزی داده شده بود. بنابراین، این اتهامی است که ما به داشتن آن افتخار میکنیم. دیدیم که خواهران و برادرانی که تماس گرفتند ازجمله برادرمان احمد گفت «بله ما افتخار میکنیم که توسط مزدوران رژیم موردتهمت واتهام قرار بگیریم» یا بهنقل از هوشیمین که آن هموطن عزیزمان گفت «بله اگر اینها این حرفهارا به ما نزنند، معلوم است که ما کار خودمانرا درست انجام ندادهایم و مبارزه کافی نکردهایم». بنابراین، این لجنپراکنیهای وزارت اطلاعات جز بر شرف و افتخارات ما اضافه نمیکند.
درمورد مسعود خدابنده ازآنجاکه شهره خاص وعام است بیشتر صحبت نمیکنم. چندسال پیش کنگره آمریکا گزارشی به درخواست پنتاگون تهیه کرده بود که درآن با اسم بردن ازاین سه رأس خدابنده همراه با عکسهایشان نوشته بود این سه نفر استخدام وزارت اطلاعات هستند و اینرا منتشر هم کردهاند. بعدهم در یک دادگاه درامریکا که درباره نیاک وتریتا پارسی بود درجریان دادرسی فاش شد که نیاک برای اینکه این مزدوران را به امریکا برای سخنرانی ببرد مقداری هزینه کرده است تا کمپینی علیه خروج مجاهدین از لیست ایجاد کنند. البته نیروهای امنیتی امریکا متوجه شدند که اینها بهخاطر مزدوریشان برای رژیم ایران، تهدید امنیتی برای امریکا هستند، بنابراین درهمان دوران حاکمیت مماشات هم آنها را به امریکا راه نداده بودند.
درمورد بحث خانواده هم که شد و بعداز صحبتهای آقای خزایی نمونههایی از کشورهای مختلف را گفتند که چطور دیکتاتورها از موضوع خانواده علیه جنبشها در این کشورها برای زدن ضربه به رزمندگان آزادی واعضای مقاومت سوء استفاده میکردند. من این نکته درنظرم آمد که ما اولین نمونه از این موارد نیستیم نمونههایش راگفتند در نروژ بوده، کشورهای اسکاندیناوی بوده بعد درمقاومت اسپانیا بوده است. حتی درهمین آلبانی هم چنین جریاناتی را دیدهاند من دراینجا با خیلی از تاریخدانهای آنها صحبت کردهام، آنها به من یادآوری میکردند که عین همین جریانات را در آلبانی دیدهاند و این کشورهم کشوری است که این پروسهها راپشت سر گذرانده، بنابراین اصلا چنین حرفهایی مانند هشت هزار امضای جعلی و این خزعبلات دراینجا خریداری ندارد. رژیم از اینکارها منظور دیگری دارد که بهاینوسیله میخواهد آنرا پیش ببرد و بهجد هم دارد روی آن کارمیکند. کما اینکه درهمین آلبانی دیدیم بهجای وقع گذاشتن به این ۸۰۰۰امضای آبکی، افراد اطلاعاتی رژیم، سفیر و دیپلمات تروریستهایش را اخراج کردند. یعنی این حرفها بردی در این کشور ندارد و عکس عمل میکند. درزمان اشغال آلبانی توسط فاشیسم ایتالیا، دراین کشورهم یک نیروی مقاومت تشکیل شده بود. هستههای مقاومتی بودند که مبارزه میکردند. فاشیستهای اشغالگر، از طریق همین خانوادهها ضربات زیادی به این مقاومت زد. بههمین دلیل رزمندگان آزادی این کشور درآن زمان، تمام ارتباطات خود باخانوادهایشان را قطع کرده بودند. به دلیل همین مسئله بود که گفتم برای آلبانیهائیکه از این بابت ضربه خوردهاند، این تشبثات اطلاعاتی تروریستی چیز جدیدی نیست. فرقش در این است که آن موقع فاشیسم موسیلینی بود و حالا در کشورما فاشیسم آخوندی است که همانکارها را دارد انجام میدهد. مزدوران خودش را به جلوی درب اشرف میآورد برای گل آلودکردن آب و جمع آوری اطلاعات برای طرحهای کشتار مجاهدین. چند شب پیش، تلویزیون آلبانی فیلمی مستند را که نه مربوط به دوران جنگ جهانی دوم، بلکه به سالهای ۱۹۷۷ و این محدوده بود، پخش میکرد که چگونه دونفر نویسنده بسیار معروف درآلبانی که ازقضا نقاش هم بودند، و اسامی آنهاراهم گفت، اینهاتوسط اعضای خانوادهشان که توسط دیکتاتوری بهخدمت گرفته شده بودند، مورد اتهامات وشایعات دروغ قرار گرفته بودند طوریکه حتی آنها را اعدام کردند. دقیقا همین کاری که الان مزدورانی تحت عنوان خانواده دارند برای فاشیسم مذهبی حاکم برایران انجام میدهند. اتهام دروغ میسازند شایعه سازی میکنند و زمینه را برای کشتار فراهم میسازند.
درمورد بحث خانواده هم که شد و بعداز صحبتهای آقای خزایی نمونههایی از کشورهای مختلف را گفتند که چطور دیکتاتورها از موضوع خانواده علیه جنبشها در این کشورها برای زدن ضربه به رزمندگان آزادی واعضای مقاومت سوء استفاده میکردند. من این نکته درنظرم آمد که ما اولین نمونه از این موارد نیستیم نمونههایش راگفتند در نروژ بوده، کشورهای اسکاندیناوی بوده بعد درمقاومت اسپانیا بوده است. حتی درهمین آلبانی هم چنین جریاناتی را دیدهاند من دراینجا با خیلی از تاریخدانهای آنها صحبت کردهام، آنها به من یادآوری میکردند که عین همین جریانات را در آلبانی دیدهاند و این کشورهم کشوری است که این پروسهها راپشت سر گذرانده، بنابراین اصلا چنین حرفهایی مانند هشت هزار امضای جعلی و این خزعبلات دراینجا خریداری ندارد. رژیم از اینکارها منظور دیگری دارد که بهاینوسیله میخواهد آنرا پیش ببرد و بهجد هم دارد روی آن کارمیکند. کما اینکه درهمین آلبانی دیدیم بهجای وقع گذاشتن به این ۸۰۰۰امضای آبکی، افراد اطلاعاتی رژیم، سفیر و دیپلمات تروریستهایش را اخراج کردند. یعنی این حرفها بردی در این کشور ندارد و عکس عمل میکند. درزمان اشغال آلبانی توسط فاشیسم ایتالیا، دراین کشورهم یک نیروی مقاومت تشکیل شده بود. هستههای مقاومتی بودند که مبارزه میکردند. فاشیستهای اشغالگر، از طریق همین خانوادهها ضربات زیادی به این مقاومت زد. بههمین دلیل رزمندگان آزادی این کشور درآن زمان، تمام ارتباطات خود باخانوادهایشان را قطع کرده بودند. به دلیل همین مسئله بود که گفتم برای آلبانیهائیکه از این بابت ضربه خوردهاند، این تشبثات اطلاعاتی تروریستی چیز جدیدی نیست. فرقش در این است که آن موقع فاشیسم موسیلینی بود و حالا در کشورما فاشیسم آخوندی است که همانکارها را دارد انجام میدهد. مزدوران خودش را به جلوی درب اشرف میآورد برای گل آلودکردن آب و جمع آوری اطلاعات برای طرحهای کشتار مجاهدین. چند شب پیش، تلویزیون آلبانی فیلمی مستند را که نه مربوط به دوران جنگ جهانی دوم، بلکه به سالهای ۱۹۷۷ و این محدوده بود، پخش میکرد که چگونه دونفر نویسنده بسیار معروف درآلبانی که ازقضا نقاش هم بودند، و اسامی آنهاراهم گفت، اینهاتوسط اعضای خانوادهشان که توسط دیکتاتوری بهخدمت گرفته شده بودند، مورد اتهامات وشایعات دروغ قرار گرفته بودند طوریکه حتی آنها را اعدام کردند. دقیقا همین کاری که الان مزدورانی تحت عنوان خانواده دارند برای فاشیسم مذهبی حاکم برایران انجام میدهند. اتهام دروغ میسازند شایعه سازی میکنند و زمینه را برای کشتار فراهم میسازند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر