محبوب بيهمتاي من
حسن صديق از رزمگاه ليبرتي
وقتي كه با او آشنا شدم هفتههاي قبل از پيروزي انقلاب ضد سلطنتي ايران بود. با دفاعياتش.
دفاعيات به صورت نواركاست بود. چند ماه قبل از آن، با جزوهاي به نام «آنان كه مرگ را برگزيدند»، با نام سازمان مجاهدين خلق ايران و برخي از شهدايش آشنا شده بودم، ولي تا زمان شنيدن نام «مسعود رجوي» هيچ كسي را بهاسم، از مجاهدين نميشناختم. اولين آن «مسعود رجوي» بود.
آنموقع هفده ساله بودم. و اين نقطة شروعم بود. از همان زمان، تلألؤ پاكي او، مرا در مدار جاذبة خودش قرار داد و تاكنون، كه پنجاه و اندي سال دارم. در اين مدار به گرد وجودش ميچرخم. از آنزمان تاكنون سعي كردهام كه تا ميشود فاصلهام را با او كمتر كنم. و اين مدار را هر چه نزديكتر و نزديكتر نمايم. هر چه بيشتر تلاش ميكنم و هر چه نزديكتر ميشوم گرماي وجود او را كه سرشار از پاكي، صداقت؛ بي باكي، فداكاري، از خودگذشتگي، هوشياري و خلاصه تمام خصائل نيكوي بشري است كه بتوان برشمرد، من را هم به ميزان مدار و فاصلهاي كه دارم در بر ميگيرد و آنرا حس ميكنم.
از وقتي كه با اوآشنا شدم و او را انتخاب كردم. در تمام فراز و نشيبهاي انقلاب نوين مردم ايران، پشت سرش حركت كردم و او به مصداق «دستم بگرفت و پا به پا برد» مرا هم سخاوتمندانه و بدون چشمداشت با خودش برد. و هر چه افتخار، كه شايسته خودش و سازمانش بود را نصيب منهم كرد.
هم او بود كه اولين بار، كه همه عكس امام دجالان را در ماه ميديدند و امام، امام، ميكردند. خطاب به خميني گفت كه ما بدنبال آزادي خلقمان هستيم. و نيامدهايم كه روند خودبخودي قضايا را فقط ستايش كنيم.
هم او بود كه رو در روي خميني، كه تمام جهان آنروزها، مسحورش شده بودند، ايستاد و در اولين ملاقات گفت ما دست نميبوسيم. اين از مرام و ايدئولوژي ما بهدور است.
هم او بود كه اولين بار گفت كه تهديد، ارتجاعهار خميني است و بعد هم طي يك مصاحبه تاريخي در سال 1359 هشدار داد كه خميني، مهيب ترين نيروي ارتجاعي تاريخ ايران است و به مردم ايران و جهان بارها و بارها هشدار داد كه مواظبت اين هيولا باشند و ديديم كه الان چه شد و بنيادگرايي ناشي از حاكميت خليفة ارتجاع چه جنايتها كرده و ميكند.
هم او بود كه اولين مقاومت تاريخي عليه بنيادگرايي را با سازمان محبوبش و جگرگوشگان خودش برپا كرد و تا كنون بيش از 120 هزار تن از آنان را فديه راه آزادي مردم ايران و چه بسا مردم منطقه و جهان قرار داد.
هم او بود كه در جنگ ضدميهني خميني با عراق، شجاعانه بپاخواست و منافع مردم ايران را اصل گرفت و با به جان خريدن تمامي تهمتها و ناسزاها، نداي صلح سر داد و نهايتا جام زهر را به حلقوم خميني ريخت.
هم او بود كه در اولين ديدار تاريخي بعد از ورود به عراق رك و صريح، به رئيس جمهور وقت عراق گفت: ما كتمان نميكنيم كه بعد از ورود نيروهاي عراقي به خاكمان با آنها جنگيديم ولي وقتي كه عراق خاك ايران را ترك كرد و نداي صلح سر داد ديگر موردي براي جنگيدن نبود.
هم او بود كه براي آزادي مردم ايران، ارتش آزاديبخش ملي تشكيل داد و بعد هم در اولين عمليات اين ارتش كه اسير گرفته شد. گفت كه اسرا جزء خانوادة من هستند و كسي بعد از اسارت كاري بهآنها نداشته باشد. كه اين را هزاران اسير ارتش آزديبخش ملي ايران كه همگي آزاد شدند،گواهي دادهاند. در حاليكه رژيم خميني با اسراي مجاهدين چهها كه نميكرد و نميكند.
هم او بود و هست كه در دنياي دو رويي و خيانت و بي جربزهگي و مماشات، پرچم ايستادگي براي حق و حقوق خلق اسير ايران را با هر بهايي در اهتزاز نگهداشته است و تاكنون باج به هيچ شغالي نداده است.
اينها فقط بخش ناچيزي از سخاوت بي همتاي كانون جاذبه اي است كه به حق، پاك ترين، فداكارترين، رشيدترين فرزندان انقلابي و مجاهد خلق را در ميدان جاذبة خودش قرار داده است و از قضا هرچه سمپاشي و لجن پراكني براي مخدوش كردن اين كانون جاذبه بيشتر مي شود، پروانه هاي بيشتري، به دورش مي چرخند كه دشمن هم ناگزير از اعتراف به آن است.
واقعيت اين است كه در تاريخ معاصر ايران هيچ رجل سياسي، تاريخي، ملي و انقلابي از ستار، ميرزا و... تا مصدق و حنيف كبير نبوده است كه به اندازة مسعود رجوي، آماج تهمت هاي رذيلانه ارتجاع و استعمار و به طور خاص الخاص كينة خميني ضدبشر و پس مانده هايش قرار گرفته باشد، اما هرچه بيشتر ياوه بافته اند، عزم و اراده و انگيزة مجاهدان ركابش براي سرنگوني رژيم ضدبشري بيشتر و بيشتر كرده اند.
با آرزوي ديدارش
حسن صديق ـ مهر 1394
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر