فیگارو-بازدید حسن روحانی از پاریس: شهادت قوی یک مخالف ایرانی
به قلم: مریم رجوی
امروز کشور من، ایران، بالاترین نرخ اعدام نسبت به جمعیت را درجهان داراست. در ماه دسامبر مجمع عمومی سازمان ملل نسبت به افزایش اعدامها در ایران ابراز نگرانی نمود و خواستار آن شد که در «قانون و در عمل» به محدودیتهای آزادی بیان، آزادی عقیده، تبعیض و نقض حقوق زنان، و پیروان مذاهب مختلف، خاتمه داده شود.
در کشور من، با استناد به قانون، زنان سنگسار میشوند، از حق پوشش آزادانه برخوردار نیستند و به بهانه بدحجابی مورد سركوب واقع ميشوند و در معرض حمله با اسید قرار میگیرند، نوجوانان به اعدام محكوم میشوند، و هیچ بردباری وجود ندارد. تا كنون ۱۲۰ هزار اعدام سياسي صورت گرفته است. این رويكرد كاملا رودرروي فرهنگ و تمدن ایران است. و همچنین در تضاد با پيام حقيقي اسلام است که حاکمان ایران تحت نام آن به این جنایات مبادرت میکنند.
اين بربريت قرون وسطايي كه در جهان امروز تحت نام اسلام ظهور كرده، ۳۷ سال است بر ايران حكمروايي ميكند، يك دهه است كه عراق را در برگرفته و در سالهاي اخير به سوريه و تمام منطقه گسترش يافته است.
اما حملاتي که با استناد به خدا در پاریس انجام گرفت، یک هشدار تلخ به همگان بود که تهدید افراطگرايي اسلامی دیگر محدود به خاورمیانه نیست.
این برداشت، ترکیبی از بربریت قرون وسطایی و فاشیسم مدرن امروزی است؛ تنوع سیاسی و مذهبي را تحمل نميكند و زن ستیزی و خشونت را نه تنها ترویج ميكند بلكه ميپرستد. هدف این دیدگاه تحميل شریعت و مجازاتهای شدید آن با توسل بهزور است.
از زمانیکه روح الله خمینی در سال ۱۳۵۷ به قدرت رسید، مبادرت به سرکوب آزادیها در ایران و صدور بنیادگرایی اسلامی به خارج مرزهای ایران نمود. در حالیکه ملاهای تهران شروع به ساختن یک نظام دینسالاری مدل خودشان در داخل ايران کردند، با سفارتگيري و گروگانگرفتن اتباع غربی از جمله فرانسویان در لبنان، بمبگذاری بهخصوص در خیابانهای پاریس و فتواي قتل و ترور، توانستند سیاست کشورهای دموکراتیک را به گروگان بگیرند. بدینسان اولین خلافت بدخيم گسترشيابنده، سه دهه قبل از سربرداشتن داعش شکل گرفت كه قانون اساسي آن بر يك پروژه تحميل – ولو با توسل به زور – به تمامي جهان مسلمان تأكيد ورزيده است.
بدينسان خميني، نطفه را با خلافتش به اسم ولايت فقيه كاشت و آن را بهعنوان یک مدل موفق ارائه کرد که بنیادگرایان اسلامی با آن میتوانند ابهت، قدرت، و حاکمیت بهدست بیاورند. اين ويروس توسعه يافت به حدي كه سنیهای افراطی نظیر داعش را نيز به اين فكر انداخت كه چرا آنها نتوانند خلافت خودشان را داشته باشند. بهخصوص زمانیکه مشاهده ميكنند بنیادگرایان شیعه مورد مجيزگويي غرب واقع ميشوند كه با آنها بناي مماشات ميگذارد.
در واكنش به وحشيگري اعمال اخير، بعضي ميتوانند منطق را رها كرده و به گمراهي بروند. مثلا ميپندارند كه بنيادگراهاي شيعه از نوع سني خطر كمتري دارند. در نتيجه ملاها را متحدي در مبارزه عليه داعش میپندارند. حال آنكه ملاها و داعش در مهمترين ركن اعتقادي خود يعني ایجاد یک دولت مذهبی برای ترویج قانون شریعت با زور هيچ اختلافي ندارند. بهعلاوه، يك همگرايي سياسي ميانشان برقرار است: گروه داعش كه فرانسه را در فاصله چند هزار كيلومتري هدف قرار ميدهد، با پاسداران ملاها كه در عراق و سوريه همسايهاش هستند، عملا در آتش بس است. متقابلا پاسداران، به داعش نميپردازند و به جنگ بيرحمانهیی عليه اپوزيسيون مدره در سوريه و پاكسازي قومي سنيها در عراق مشغولند.
ملاها با کمک برخی «لابيهاي محلي» خود سالهاست دولتهای غربی را بهدنبال سرابي بهنام رفرم و مدراسیون در درون اين رژيم کشیدهاند. البته یک جنگ قدرت و دعوای درونی جدی هم اکنون تمام تارو پود اين رژیم مذهبي را در برگرفته است. ولی دعوا بر سر دو ایدئولوژی، دو جهان بینی و دعوای «مدره» علیه «سخت سر» نیست. خواسته هر دو جناح نجات نظام «ولایت فقیه» یعنی همان «خلافت اسلامی» است. دعواي قدرت چيزي نيست جز بازتاب ناتوانی رژیم در حل معضلات جامعه و ترس از یک قیام عمومی.
امروز برخی آخوندحسن روحاني را به عنوان ويترين ميانهروي به كار ميبرند. اما كافي است از او سوال کنید: آیا با اعدام مخالف است یا آن را تایید می کند؟ چرا دوران او، دوران بالاترين ميزان اعدام در ايران است؟ آیا حاضر است اعلام کند سنگسار و قطع دست و پا ضد اسلامی و ضد انسانی است؟ موضع او در قبال حزبالله و دیگر گروههای تروریستی چیست؟ در مورد بشار اسد و کشتار ۳۰۰ هزار تن از مردم سوریه چطور؟ کارنامه او در عمل بسيار روشن است. او بهصراحت اعلام کرده که اعدامها «یا دستور الهی است یا حکم قانون». مگر او نبود كه از سرکوب قیام سال ۱۳۸۸ حمایت کرد و آن را دفاع از «ولایت فقیه و ولی فقیه» توصیف کرد. او كماكان بشار اسد را نماینده مشروع مردم سوریه میداند و او است كه روز ۱۰دی، به وزير دفاعش دستور داد ”برنامه تولید موشکها با سرعت و جدیت بیشتری ادامه یابد."
برای افرطی گرایی هیچ چیز خطرناکتر از آرمانهای آزادي و دموكراسي نیست. این بهخوبی در تاکتیکهای سرکوبگرانه ملاها که هدف اصلی آنها جريانات مسلمان دموكرات از جمله مجاهدین خلق است، مشخص است. کسانی که با اعتقاد به اسلام متعهد به جدایی دین و دولت، برابری جنسی، آزادی و نفی شریعت آخوندی هستند ميتوانند هر گونه زمينه رشد افراط گرايي را بخشكانند چه در ايران و چه در عراق و چه در سوريه.
برای دستیابی به موفقیت مؤثر، علاوه بر اقدامات امنیتی ضروری، و کمپین نظامی و عملیات اطلاعاتی، این کار باید با تقویت تفسیر اسلام واقعی که دموکراتیک و بردبار است، تکمیل شود. تنها با یک استراتژی روشن که پشتیبانی اخلاقی و مادی پایدار از مردم ایران و منطقه در تلاش آنها برای آزادی بکند، میتوان از فروبردن مجدد ایران به تاريکترین دوران تاریخ جلوگیری کرد.
به قلم: مریم رجوی
امروز کشور من، ایران، بالاترین نرخ اعدام نسبت به جمعیت را درجهان داراست. در ماه دسامبر مجمع عمومی سازمان ملل نسبت به افزایش اعدامها در ایران ابراز نگرانی نمود و خواستار آن شد که در «قانون و در عمل» به محدودیتهای آزادی بیان، آزادی عقیده، تبعیض و نقض حقوق زنان، و پیروان مذاهب مختلف، خاتمه داده شود.
در کشور من، با استناد به قانون، زنان سنگسار میشوند، از حق پوشش آزادانه برخوردار نیستند و به بهانه بدحجابی مورد سركوب واقع ميشوند و در معرض حمله با اسید قرار میگیرند، نوجوانان به اعدام محكوم میشوند، و هیچ بردباری وجود ندارد. تا كنون ۱۲۰ هزار اعدام سياسي صورت گرفته است. این رويكرد كاملا رودرروي فرهنگ و تمدن ایران است. و همچنین در تضاد با پيام حقيقي اسلام است که حاکمان ایران تحت نام آن به این جنایات مبادرت میکنند.
اين بربريت قرون وسطايي كه در جهان امروز تحت نام اسلام ظهور كرده، ۳۷ سال است بر ايران حكمروايي ميكند، يك دهه است كه عراق را در برگرفته و در سالهاي اخير به سوريه و تمام منطقه گسترش يافته است.
اما حملاتي که با استناد به خدا در پاریس انجام گرفت، یک هشدار تلخ به همگان بود که تهدید افراطگرايي اسلامی دیگر محدود به خاورمیانه نیست.
این برداشت، ترکیبی از بربریت قرون وسطایی و فاشیسم مدرن امروزی است؛ تنوع سیاسی و مذهبي را تحمل نميكند و زن ستیزی و خشونت را نه تنها ترویج ميكند بلكه ميپرستد. هدف این دیدگاه تحميل شریعت و مجازاتهای شدید آن با توسل بهزور است.
از زمانیکه روح الله خمینی در سال ۱۳۵۷ به قدرت رسید، مبادرت به سرکوب آزادیها در ایران و صدور بنیادگرایی اسلامی به خارج مرزهای ایران نمود. در حالیکه ملاهای تهران شروع به ساختن یک نظام دینسالاری مدل خودشان در داخل ايران کردند، با سفارتگيري و گروگانگرفتن اتباع غربی از جمله فرانسویان در لبنان، بمبگذاری بهخصوص در خیابانهای پاریس و فتواي قتل و ترور، توانستند سیاست کشورهای دموکراتیک را به گروگان بگیرند. بدینسان اولین خلافت بدخيم گسترشيابنده، سه دهه قبل از سربرداشتن داعش شکل گرفت كه قانون اساسي آن بر يك پروژه تحميل – ولو با توسل به زور – به تمامي جهان مسلمان تأكيد ورزيده است.
بدينسان خميني، نطفه را با خلافتش به اسم ولايت فقيه كاشت و آن را بهعنوان یک مدل موفق ارائه کرد که بنیادگرایان اسلامی با آن میتوانند ابهت، قدرت، و حاکمیت بهدست بیاورند. اين ويروس توسعه يافت به حدي كه سنیهای افراطی نظیر داعش را نيز به اين فكر انداخت كه چرا آنها نتوانند خلافت خودشان را داشته باشند. بهخصوص زمانیکه مشاهده ميكنند بنیادگرایان شیعه مورد مجيزگويي غرب واقع ميشوند كه با آنها بناي مماشات ميگذارد.
در واكنش به وحشيگري اعمال اخير، بعضي ميتوانند منطق را رها كرده و به گمراهي بروند. مثلا ميپندارند كه بنيادگراهاي شيعه از نوع سني خطر كمتري دارند. در نتيجه ملاها را متحدي در مبارزه عليه داعش میپندارند. حال آنكه ملاها و داعش در مهمترين ركن اعتقادي خود يعني ایجاد یک دولت مذهبی برای ترویج قانون شریعت با زور هيچ اختلافي ندارند. بهعلاوه، يك همگرايي سياسي ميانشان برقرار است: گروه داعش كه فرانسه را در فاصله چند هزار كيلومتري هدف قرار ميدهد، با پاسداران ملاها كه در عراق و سوريه همسايهاش هستند، عملا در آتش بس است. متقابلا پاسداران، به داعش نميپردازند و به جنگ بيرحمانهیی عليه اپوزيسيون مدره در سوريه و پاكسازي قومي سنيها در عراق مشغولند.
ملاها با کمک برخی «لابيهاي محلي» خود سالهاست دولتهای غربی را بهدنبال سرابي بهنام رفرم و مدراسیون در درون اين رژيم کشیدهاند. البته یک جنگ قدرت و دعوای درونی جدی هم اکنون تمام تارو پود اين رژیم مذهبي را در برگرفته است. ولی دعوا بر سر دو ایدئولوژی، دو جهان بینی و دعوای «مدره» علیه «سخت سر» نیست. خواسته هر دو جناح نجات نظام «ولایت فقیه» یعنی همان «خلافت اسلامی» است. دعواي قدرت چيزي نيست جز بازتاب ناتوانی رژیم در حل معضلات جامعه و ترس از یک قیام عمومی.
امروز برخی آخوندحسن روحاني را به عنوان ويترين ميانهروي به كار ميبرند. اما كافي است از او سوال کنید: آیا با اعدام مخالف است یا آن را تایید می کند؟ چرا دوران او، دوران بالاترين ميزان اعدام در ايران است؟ آیا حاضر است اعلام کند سنگسار و قطع دست و پا ضد اسلامی و ضد انسانی است؟ موضع او در قبال حزبالله و دیگر گروههای تروریستی چیست؟ در مورد بشار اسد و کشتار ۳۰۰ هزار تن از مردم سوریه چطور؟ کارنامه او در عمل بسيار روشن است. او بهصراحت اعلام کرده که اعدامها «یا دستور الهی است یا حکم قانون». مگر او نبود كه از سرکوب قیام سال ۱۳۸۸ حمایت کرد و آن را دفاع از «ولایت فقیه و ولی فقیه» توصیف کرد. او كماكان بشار اسد را نماینده مشروع مردم سوریه میداند و او است كه روز ۱۰دی، به وزير دفاعش دستور داد ”برنامه تولید موشکها با سرعت و جدیت بیشتری ادامه یابد."
برای افرطی گرایی هیچ چیز خطرناکتر از آرمانهای آزادي و دموكراسي نیست. این بهخوبی در تاکتیکهای سرکوبگرانه ملاها که هدف اصلی آنها جريانات مسلمان دموكرات از جمله مجاهدین خلق است، مشخص است. کسانی که با اعتقاد به اسلام متعهد به جدایی دین و دولت، برابری جنسی، آزادی و نفی شریعت آخوندی هستند ميتوانند هر گونه زمينه رشد افراط گرايي را بخشكانند چه در ايران و چه در عراق و چه در سوريه.
برای دستیابی به موفقیت مؤثر، علاوه بر اقدامات امنیتی ضروری، و کمپین نظامی و عملیات اطلاعاتی، این کار باید با تقویت تفسیر اسلام واقعی که دموکراتیک و بردبار است، تکمیل شود. تنها با یک استراتژی روشن که پشتیبانی اخلاقی و مادی پایدار از مردم ایران و منطقه در تلاش آنها برای آزادی بکند، میتوان از فروبردن مجدد ایران به تاريکترین دوران تاریخ جلوگیری کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر