وجه مشترک این نظامها آشکار است.
همه بر پایه دیکتاتوری مطلقه بنا شدهاند؛ قدرت در مشت یک فرد و حلقهای کوچک
متمرکز است. همه رهبر را به مقام شبهقدسی و دستنیافتنی ارتقا میدهند؛ از «پیشوا»
تا «سایه خدا» تا «رهبر معظم». همه دستگاههای امنیتی و پلیسی میسازند: گشتاپو،
اووِرا، ساواک، واواک و ۳پاه؛ ابزار خفقان یکسان در چهرههای مختلف.
در این نظامها مخالف سیاسی و صدای
آزاد جایی ندارد. زندان، شکنـ۰جه، اعـ۰دام و تبعید ابزار بقای
دیکتاتور است. رسانهها به کارخانه تبلیغات بدل میذشوند برای شستوشوی ذهنها و
جعل حقیقت. در ایدئولوژیشان همیشه یک برتری انحصاری تعریف میشود: ملت برتر، حزب
برتر، دین برتر. و همه اینها در آخر در شخص رهبر گره میخورد. دشمنتراشی نیز
جزو لاینفک این دستگاههاست؛ از جهود و کمونیست گرفته تا «منافق» و «غربی» و «ضد
ولایت».
در بیرون مرزها، همه ماجراجو و جنگافروز
بودند؛ از لشکرکشیهای هیتلر و موسولینی تا ایفای نقش «ژاندارم منطقه» و سرکوب
جنبشهای آزادیخواهانه منطقه توسط پهلوی تا صدور ترور۰یسم حکومتی خامنهای. در
داخل، منابع و ثروت ملت را غارت کردن و فساد را در تار و پود حکومت تنیدن.
زنان و آزادیهای فردی زن و مرد همیشه
نخستین قربانیان هستند، و دستگاه قضایی جز ابزاری برای سرکوب نیست.
این رژیمها برای دوام به ترس و
خشونت متوسل میشوند. اما حقیقت چیست:
ستم نمیماند. هیتلر در پناهگاهی
مخفی خودکشی کرد، موسولینی به دست مردم افتاد، شاه با ذلت گریخت و خامنهای نیز در
همان مسیر قدم میزند.
ملتها اگرچه مدتی زیر بار سرکوب خم
شوند، اما سراسر تاریخ گواه است که دیر یا زود برمیخیزند. هیچ قدرتی، هرقدر خونریز
و مستبد، توان ایستادن در برابر موج آزادی و عدالت را ندارد. ستم ماندنی نیست؛
آنچه میماند، آزادیخواهی ملتهای آزاده و اراده آزادی است.
@jaragheghiyam1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر