اول جاده را میسازد تا زبان بتواند عبور کند، سقف را برپا میکند تا معنا زیر باران فرو نریزد و نظم را بنا میکند تا واژهها بیپناه نمانند، انگار که حقیقت نه در گفتن، که در ساختن متولد میشود. در منطق او تبعید فقط نامِ دوری نیست، که کارگاهِ نزدیکشدن است، دولتشهری که در میانهی محاصره قد میکشد، بیمارستانی که در حاشیهی تاریخ نفس میگیرد، دانشگاهی که به زبان سیاستِ آینده درس میدهد. او بعداً حرف میزند، وقتی آجرها سرِ جایشان نشست و برق در شریان شب دوید، آنوقت سخن گفتن تبدیل به گزارشِ یک واقعیت ساختهشده میشود، نه وعدهای که هرگز نمیآید، مثل همین گردهمایی اخیر بروکسل، شکوه و شگفتی در لحظه لحظهی آن، جان و جهان آدمی را به وجد میآورد
اگر دنبال همتای تاریخیاش باشیم، نمونهها اندکاند
و ناتمام، فرانسهی آزاد دوگل در لندن، دولتِ در تبعید را سازمان داد اما شهر
نساخت. لهستانیهای تبعیدی ارتش آندرس را در بیابان گِرد آوردند اما از آن زیستجهانِ
کامل نروئید. کنگرهی ملی آفریقا در تبعید ستون فقرات مقاومت را نگه داشت، اما
کمتر توانست از تبعید پایتخت بسازد. آنچه در تجربهی مجاهد برجسته است، همین
انتقالِ مرکز به حاشیه است، تبدیل اردوگاه به شهر، به یک ایران کوچک و رنگارنگ،
محاصره به نظم و آوارگی به جغرافیای معنادار. در منطق مجاهد، کُنش مقدم بر کلام
است. اول بنا، بعد بیان و شاید راز دوام همین باشد، جهانی که ساخته شده، خودش سخن
میگوید.
https://www.facebook.com/adel.abyat.3
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر