یوسف قنبرزادگان، جوان ۲۴ ساله، متولد ۱۶ آذر ۱۳۷۷ در داراب و ساکن شیراز
بود.
جوانی آرام، آگاه ومردم دوست و عاشق
آزادی. در خانوادهای فرهنگدوست بزرگ شد؛
مادرش صدای گرمی داشت و عاشق موسیقی
سنتی بود.
یوسف در یک مطب دندانپزشکی کار میکرد
و برای آیندهاش رؤیاهای بزرگی داشت.
اما با آغاز قیام سراسری ۱۴۰۱ و شهادت مهسا امینی،
یوسف نتوانست سکوت کند.
به مادرش گفت:
«باید بروم تا دینم را به سرزمینم
ادا کنم.»
و رفت — با ایمان، با غیرت، با عشق
به مردمش.
در شب ۲۶ آبان ۱۴۰۱، در خیابانهای شیراز،
وقتی دوستش زخمی شد، برای نجات او
شتافت.
اما نیروهای سرکوبگر او را شناسایی
کردند،
در شب ۳۰ آبان ۱۴۰۱ در یک اقدامی از پیش
طراحیشده،
با خودرو به موتورسیکلت او و دو
همراهش، ماهان سرگوان و محمدرضا نصراللهی، زدند. وسپس با قساوت آخوندی از رویشان
با خودرو عبور کردند .
هر سه در صحنه ی شرف ،سرفرازانه
بال گشودند و پرواز کردند — سه قطره خون از نسل بیخمِ ایران.
پس از شهادتش، مأموران امنیتی
خانوادهاش را تهدید کردند
تا علت مر..گ را «تصادف» اعلام کنند.
اما حقیقت در دل مردم ماند:
یوسف را ترور کردند، چون سکوت نکرد.
پیکر بیجانش در زادگاهش داراب، در
بهشت مجتبی به خاک سپرده شد.
یوسف ماندگار شد؛ نماد نسلی که با
عشق به یارانش،
با ایمان به آزادی، و با فریاد در
برابر ظلم آخوندهای بی وطن ،
راه را گشود برای فردای روشن ایران.
#سرخم_قدغن
#یوسف_قنبرزادگان
#نه_شاه_نه_شيخ
#شیراز
#داراب
#زن_مقاومت_آزادی
#قیام_تا_سرنگونی
#دادخواهی_ادامه_دارد
#مکانیزم_ماشه
#یک_گام_تا_قیام
#آبدارچی_قهرمان
#کانونهای_شورشی
#جوانان_قیام
#جوانان_قیام_آفرین
#اعتراضات_سراسری
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#قیام_تا_پیروزی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر