جرجی تاناسی دوستملاهایایران، از مهری، ناهید و محمود سعادت
جرجی تاناسی دوستملاهایایران، از مهری، ناهید و محمود سعادت
دوستی به ما اطلاع داد که یکنفر بنام جرجی تاناسی عکس ما را در صفحه فیس بوک خودش گذاشته است. قبلا اسم این فرد را بعنوان کسی که در آلبانی با وزارت اطلاعات بدنام رژیم ایران ارتباط دارد، در مطبوعات دیده بودیم. به صفحه او در فیس بوکش مراجعه کردیم و متوجه شدیم وی به یک کمپین وزارت اطلاعات رژیم ایران در سایتی بنام ایران اینترلینک، که عکس خانواده ما را منتشر کرده لینک داده است. ایران اینترلینک مانند سایت نجات و دهها سایت دیگر، از سایتهای پوششی وزارت اطلاعات رژیم ایران است که بخشی از ماشین شیطان سازی این رژیم علیه مجاهدین است. ما دیدیم تاناسی از مشتریان دائمی این سایتها است و اتهامات وزارت اطلاعات علیه مجاهدین را دائما در فیس خودش لینک میکند. مثل این است که بلندگوی آخوندهای جنایتکار در آلبانی شده است. مطلب لینک شده که این فرد آنرا در فیس بوکش تبلیغ میکند، مدعی است که ما سه نفر عضو این خانواده توسط مجاهدین در اشرف ۳ در آلبانی زندانی شدهایم و مادر ما در ایران استمداد میطلبد و خواهان این است که دولت آلبانی به او ویزا بدهد تا بتواند برای دیدار ما به آلبانی بیاید. هیچ انسان باشعوری در روی کره زمین نمیتواند باور کند که وزارت اطلاعات رژیم فاشیستی ایران دلش بحال خانوادههای مجاهدین سوخته و لذا کمپینی راه انداخته تا آنها بتوانند ویزای ورود به آلبانی بگیرند.
خرداد ۱۳۶۰زمانی که ما هنوز زیرسن قانونی (مهری ۱۶ساله و ناهید ۱۴ساله) بودیم، بدلیل فعالیت مسالمتآمیز سیاسی تنها بخاطر حمایت از سازمان مجاهدین خلق ایران و مبارزه برای آزادی، در شهرتبریز دستگیر شده و بلافاصله تحت شکنجه و آزار و اذیت مزدوران و پاسداران جانی در سیاهچالهای این رژیم آدمکش و تروریستی قرار گرفتیم.
در آن سالها آخوندهایی مانند خامنهای جنایتکار و عوامل وزارت اطلاعات به ما میگفتند جوانان کم سن وسالی و بیتجربهای هستیم که فریب خوردهایم! با این حال نه تنها تلاشی برای ملاقات خانوادهها وفرزندانشان که بدون هیچ اتهامی تنها به جرم هواداری از مجاهدین ماهها وسالها در زندانها بودند را نمیکردند، بلکه به درخواستها وتقاضای پدران ومادران پیر برای دیدار فرزندان وعزیزانشان هم توجهی نکرده و آنها را هم زیر مشت و لگد و شکنجههای روانی قرار میدادند.
سال۶۰ ما در زندان مادر قدیری را دیدیم، که با چشمانی اشکآلود درخواست آخرین دیدار وملاقات با پسرش را داشت اما به این درخواست پاسخی داده نشد و مادر از پشت پنجره و در فاصله ۲۰متری شاهد رفتن پسر دلیرش به میدان اعدام بود. این جنایتکاران که چیزی جز بیرحمی وقساوت در درونشان نبود، امکان آخرین دیدار را از این مادر دریغ کردند. البته از این صحنهها مجاهدین صدها وهزاران فاکت در زندانهای مختلف به چشم دیدهاند.
حالا ولی فقیه ورشکسته و وزارت اطلاعات بدنامش را چه شده است که بعداز گذشت چند دهه از آن ایام یادش افتاده که ملاقات خانوادگی مجاهدین را آن هم با وساطت مزدوران خارجیاش در کشور آلبانی و در شرایط «کرونا» برقرار کند؟! آیا جز این است که با شتابی صدچندان در مسیر سرنگونی محتوم قرار گرفته است؟
همچنین ما در زندانهای رژیم ایران به چشم دیدهایم که این رژیم چگونه از یک عضو خانواده با تهدید و ارعاب علیه عضو خانواده دیگر سوءاستفاده میکند. یکی از روزها در زندان با زندانی جدیدالورودی مواجه شدیم که پس از چندی متوجه شدیم عروس آخوند ملاحسنی است که آن زمان نماینده ولی فقیه و امام جمعه شهر ارومیه بود. پسر او بنام رشید و همسرش از مخالفین رژیم بودند و برای اینکه دستگیر نشوند، زندگی مخفی داشتند. اما ملاحسنی محل اختفاء پسرش و همسر او را به پاسداران لو داده بود. رژیم با تایید و شکرگذاری پدرش، رشید را فوراٌ اعدام کرد و همسرش را به زندان ما منتقل کرد. آن موقع برای من و سایر هم زنجیرانم باورنکردنی بود که چگونه ممکن است پدری نسبت به فرزندش به این درجه از شناعت نزول کرده باشد؟ اما این واقعیتی است که هرکسی دست در دست این رژیم دارد به پستترین درجه سقوط میکند. بسیاری از مقامات رژیم فرزندان خود را که مخالف رژیم بودند لو میدادند تا اعدام شوند. یکی از آنها محمدی گیلانی دادستان کل رژیم بود. وی حکم اعدام دو پسرش را که از مجاهدین بودند صادر کرده بود. آخوند جنتی رییس کنونی شورای نگهبان و رئیس مجلس خبرگان، یکی از عالیرتبه ترین مقامات رژیم، وقتی پسرش به شهادت رسید، روزه شکر گرفت.
یکی از تلخترین خاطرات ما از دوران زندان، اعدام ثریا ابوالفتحی یکی از اسطورههای مقاومت در زیر شکنجههای سبعانه است. ما با او در یک بند بودیم و زمانی که شکنجه گران نتوانستند وی را وادار به همکاری علیه مجاهدین کنند، او را در حالیکه باردار بود اعدام کردند.
حالا چنین رژیمی برای اعضای خانوادههای ما دلسوزی میکند و کمپین فشار راه انداخته که خانوادهها خواهان مسافرت به آلبانی برای دیدار با عزیزانشان هستند و اعتراض دارند که چرا دولت آلبانی به آنها ویزا نمیدهد.
اما در ورای همه دروغ بافیهای رژیم رو به سقوط، واقعیت چیست؟
واقعیت این است با اخراج قاطع سفیر و سایر دیپلماتهای رژیم ایران توسط دولت آلبانی، که درگیر فعالیتهای تروریستی در خاک این کشور بودند، رژیم در تلاش است تا تروریستهای خود را یکبار دیگر در آلبانی جایگزین کند. لذا میخواهد تحت پوش «اعضای خانوادهه مجاهدین» و در کنار آنها، مامورین خطرناک و تروریستهای خودش را به این کشور اعزام کند. این همان کاری است که سالیان و در زمان اقامت ما در عراق انجام میداد و با آن اقدامات زمینهسازی و توجیه قتل وکشتار بسیاری از همسنگران بیدفاع ما در عراق را فراهم میکردند.
بنابراین ما یقین داریم که خودداری از دادن ویزای ورود به این تروریستها که ماسک خانواده! برچهره دارند، راه صدور تروریسم رژیم ایران به آلبانی را میبندد. از طرف دیگر فشار از روی بسیاری از خانوادههای مجاهدین در ایران که با فشار و تهدید رژیم، وارد چنین کمپینهایی میشوند، برداشته میشود.
اما باید خاطر نشان کنیم این اقدامات جرجی تاناسی که خواستههای رژیم آدمکش ایران علیه اپوزیسیون دمکراتیک آن در آلبانی را تبلیغ و لینک میکند، از یک طرف باعث تاسف است و از طرف دیگر باعث تعجب که چطور یک نفر مسیحی در اروپا اینچنین مشتاق و خاطرخواه یک رژیم بنیاد گرای اسلامی و تروریستی در کشوری با هزاران کیلومتر دورتر شده است؟
ربط این عشق کور نسبت به افرادی که افتخارشان کشتن فرزندانشان است با سفرهای تفریحی گران قیمت تاناسی به ایران وگردش با ماشین تشریفات و رسمی رژیم چه میتواند باشد؟ محرک او برای اینکه حتی بیشتر از آخوندها در ایران علیه مجاهدین شیطان سازی میکند چیست؟ مررو زمان به همه این سوالات پاسخ خواهد داد و یا زمانی که رژیم سرنگون شود و اسناد رژیم ملاها و دوستانشان برملا و افشا شوند.
خرداد ۱۳۶۰زمانی که ما هنوز زیرسن قانونی (مهری ۱۶ساله و ناهید ۱۴ساله) بودیم، بدلیل فعالیت مسالمتآمیز سیاسی تنها بخاطر حمایت از سازمان مجاهدین خلق ایران و مبارزه برای آزادی، در شهرتبریز دستگیر شده و بلافاصله تحت شکنجه و آزار و اذیت مزدوران و پاسداران جانی در سیاهچالهای این رژیم آدمکش و تروریستی قرار گرفتیم.
در آن سالها آخوندهایی مانند خامنهای جنایتکار و عوامل وزارت اطلاعات به ما میگفتند جوانان کم سن وسالی و بیتجربهای هستیم که فریب خوردهایم! با این حال نه تنها تلاشی برای ملاقات خانوادهها وفرزندانشان که بدون هیچ اتهامی تنها به جرم هواداری از مجاهدین ماهها وسالها در زندانها بودند را نمیکردند، بلکه به درخواستها وتقاضای پدران ومادران پیر برای دیدار فرزندان وعزیزانشان هم توجهی نکرده و آنها را هم زیر مشت و لگد و شکنجههای روانی قرار میدادند.
سال۶۰ ما در زندان مادر قدیری را دیدیم، که با چشمانی اشکآلود درخواست آخرین دیدار وملاقات با پسرش را داشت اما به این درخواست پاسخی داده نشد و مادر از پشت پنجره و در فاصله ۲۰متری شاهد رفتن پسر دلیرش به میدان اعدام بود. این جنایتکاران که چیزی جز بیرحمی وقساوت در درونشان نبود، امکان آخرین دیدار را از این مادر دریغ کردند. البته از این صحنهها مجاهدین صدها وهزاران فاکت در زندانهای مختلف به چشم دیدهاند.
حالا ولی فقیه ورشکسته و وزارت اطلاعات بدنامش را چه شده است که بعداز گذشت چند دهه از آن ایام یادش افتاده که ملاقات خانوادگی مجاهدین را آن هم با وساطت مزدوران خارجیاش در کشور آلبانی و در شرایط «کرونا» برقرار کند؟! آیا جز این است که با شتابی صدچندان در مسیر سرنگونی محتوم قرار گرفته است؟
همچنین ما در زندانهای رژیم ایران به چشم دیدهایم که این رژیم چگونه از یک عضو خانواده با تهدید و ارعاب علیه عضو خانواده دیگر سوءاستفاده میکند. یکی از روزها در زندان با زندانی جدیدالورودی مواجه شدیم که پس از چندی متوجه شدیم عروس آخوند ملاحسنی است که آن زمان نماینده ولی فقیه و امام جمعه شهر ارومیه بود. پسر او بنام رشید و همسرش از مخالفین رژیم بودند و برای اینکه دستگیر نشوند، زندگی مخفی داشتند. اما ملاحسنی محل اختفاء پسرش و همسر او را به پاسداران لو داده بود. رژیم با تایید و شکرگذاری پدرش، رشید را فوراٌ اعدام کرد و همسرش را به زندان ما منتقل کرد. آن موقع برای من و سایر هم زنجیرانم باورنکردنی بود که چگونه ممکن است پدری نسبت به فرزندش به این درجه از شناعت نزول کرده باشد؟ اما این واقعیتی است که هرکسی دست در دست این رژیم دارد به پستترین درجه سقوط میکند. بسیاری از مقامات رژیم فرزندان خود را که مخالف رژیم بودند لو میدادند تا اعدام شوند. یکی از آنها محمدی گیلانی دادستان کل رژیم بود. وی حکم اعدام دو پسرش را که از مجاهدین بودند صادر کرده بود. آخوند جنتی رییس کنونی شورای نگهبان و رئیس مجلس خبرگان، یکی از عالیرتبه ترین مقامات رژیم، وقتی پسرش به شهادت رسید، روزه شکر گرفت.
یکی از تلخترین خاطرات ما از دوران زندان، اعدام ثریا ابوالفتحی یکی از اسطورههای مقاومت در زیر شکنجههای سبعانه است. ما با او در یک بند بودیم و زمانی که شکنجه گران نتوانستند وی را وادار به همکاری علیه مجاهدین کنند، او را در حالیکه باردار بود اعدام کردند.
حالا چنین رژیمی برای اعضای خانوادههای ما دلسوزی میکند و کمپین فشار راه انداخته که خانوادهها خواهان مسافرت به آلبانی برای دیدار با عزیزانشان هستند و اعتراض دارند که چرا دولت آلبانی به آنها ویزا نمیدهد.
اما در ورای همه دروغ بافیهای رژیم رو به سقوط، واقعیت چیست؟
واقعیت این است با اخراج قاطع سفیر و سایر دیپلماتهای رژیم ایران توسط دولت آلبانی، که درگیر فعالیتهای تروریستی در خاک این کشور بودند، رژیم در تلاش است تا تروریستهای خود را یکبار دیگر در آلبانی جایگزین کند. لذا میخواهد تحت پوش «اعضای خانوادهه مجاهدین» و در کنار آنها، مامورین خطرناک و تروریستهای خودش را به این کشور اعزام کند. این همان کاری است که سالیان و در زمان اقامت ما در عراق انجام میداد و با آن اقدامات زمینهسازی و توجیه قتل وکشتار بسیاری از همسنگران بیدفاع ما در عراق را فراهم میکردند.
بنابراین ما یقین داریم که خودداری از دادن ویزای ورود به این تروریستها که ماسک خانواده! برچهره دارند، راه صدور تروریسم رژیم ایران به آلبانی را میبندد. از طرف دیگر فشار از روی بسیاری از خانوادههای مجاهدین در ایران که با فشار و تهدید رژیم، وارد چنین کمپینهایی میشوند، برداشته میشود.
اما باید خاطر نشان کنیم این اقدامات جرجی تاناسی که خواستههای رژیم آدمکش ایران علیه اپوزیسیون دمکراتیک آن در آلبانی را تبلیغ و لینک میکند، از یک طرف باعث تاسف است و از طرف دیگر باعث تعجب که چطور یک نفر مسیحی در اروپا اینچنین مشتاق و خاطرخواه یک رژیم بنیاد گرای اسلامی و تروریستی در کشوری با هزاران کیلومتر دورتر شده است؟
ربط این عشق کور نسبت به افرادی که افتخارشان کشتن فرزندانشان است با سفرهای تفریحی گران قیمت تاناسی به ایران وگردش با ماشین تشریفات و رسمی رژیم چه میتواند باشد؟ محرک او برای اینکه حتی بیشتر از آخوندها در ایران علیه مجاهدین شیطان سازی میکند چیست؟ مررو زمان به همه این سوالات پاسخ خواهد داد و یا زمانی که رژیم سرنگون شود و اسناد رژیم ملاها و دوستانشان برملا و افشا شوند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر