۱۳۹۹ خرداد ۱۵, پنجشنبه

با توطئه‌یی کثیف و ابتر علیه‌مجاهدین و در وحشت از سرنگونی!

با توطئه‌یی کثیف و ابتر علیه‌مجاهدین و در وحشت از سرنگونی!

نگاهی به معنا و مفهوم اقدامات توطئه‌گرانه اخیر رژیم آخوندی علیه مجاهدین در آلبانی

به قلم عبدالرحمن گورکی
من عبدالرحمن گورکی هستم. متولد ۱۹۶۰ از کردستان ایران، بعداز اشرف و لیبرتی (عراق) اکنون در اشرف ۳ (واقع در استان دورس در کشور آلبانی) هستم و مقصد بعدی‌ام ایران آزاد فرداست. رژیم تروریست و جنایتکار حاکم بر ایران با سواستفاده از نام خانواده و با ماسک خانواده خواهان ملاقات با من شده است!
از اهانت آخوندها به خودم (که مرا کودکی ۶۰-۷۰ ساله اسیر در اشرف ۳ خوانده‌اند!) درمی‌گذرم و شکایتی ندارم. زیرا من عضو سازمان پرافتخار مجاهدین خلق هستم که خصم این رژیم است و به کمتر از سرنگونی‌اش هرگز رضایت نداده و نخواهم داد و سوگندخورده چنین مسیری بوده و هستم و شکایت کردن از رژیم را در شآن اعضای چنین سازمان و چنین مقاومتی ندیده و نمی‌بینم!
زمانی‌که ما در عراق در حصار دولت نشانده‌اش بودیم و با اعزام مزدوران و تروریستهایش به اطراف محل استقرارمان (اشرف و لیبرتی) مستقیم و غیرمستقیم بر ما آتش و موشک و دشنه و تیر و تبر بر پیکر ما فرو می‌آورد و در یک جنگ روانی ضدانسانی با استفاده از ۳۲۰ بلندگو ما را تهدید به مرگ می‌کرد و بر آن بود که حتی یک نفر از ما را زنده باقی نگذارد!
وقتی هم در پرتوی فعالیت‌های مقاومت ایران و رهبری پاکبازش، و به ویژه نقش بی‌بدیل خواهر مریم به عنوان رئیس جمهور برگزیده مقاومت، جهان در حمایت از اشرفیان به ایستادگی در برابر رژیم پلید آخوندی و دولت دست نشانده‌اش برخاست و با صلابت و پیروزمند هجرت به سرزمینی دیگر محقق شده و سناریوی جنایتکارانه رژیم در تمامیت آن در هم شکست، این رژیم اکنون همچون ماری زخمی و در مداری بسیار متفاوت، می‌خواهد سناریوی سوخته خود را به طریقی دیگر و از طریق اعزام هدف‌گونه خانواده‌ها به اشرف ۳ در کشور آلبانی به شکل دیگری به اجرا بگذارد.
روشن است که بزرگترین اشتباه محاسبه ولی فقیه جنایتکار (علی خامنه‌ای) این است که بعداز این هجرت بزرگ، وضعیت به سود مردم و مقاومت ایران تغییر کرده و آنکه ستاره‌اش رو به غروب است رژیم تروریستی آخوندها است. وضعیت انفجاری جامعه ایران علیه رژیم آخوندی و قیام‌های مردمی صورت گرفته در دو ساله گذشته و به ویژه قیام آبان‌ماه ۱۳۹۸ و همچنین تحولات سیاسی صورت گرفته و از جمله به هلاکت رسیدن قاسم سلیمانی گواه این حقیقت است.
در این توطئه کثیف ضدانسانی رژیم تروریستی آخوندی که تحت پوش «طومار خانواده‌های مجاهدین» و «انجمن نجات» به راه انداخته یک اشتباه محاسبه ابلهانه دیگر نیز به چشم می‌خورد.
همه ما به یاد داریم که چندی قبل، خامنه‌ای در برابر مواضع درست و اصولی دولت آلبانی در رابطه با مجاهدین و مقاومت ایران، همچنین اخراج سفیر و تروریستهای سفارتی آنها از آلبانی، وقیحانه این کشور را «شرور» خواند!
البته از ماهیت و فرهنگ چنین رژیمی که در آستانه سرنگونی است بیشتر از این انتظار نیست و چنین اقدامی از جانب آنها، قبل از هر چیز، نشاندهنده بی‌تعادلی و ضعف مطلق در برابر موج فزاینده اعتراضات مردمی و به طور مشخص قیام قهرمانانه مردم ایران در آبانماه گذشته بوده و همچنین سندی بر حقانیت مسیری است که سازمان مجاهدین خلق از روز اول پی گرفته و توانسته از کوران توطئه‌های ارتجاعی ـ استعماری و نامگذاری‌های آنچنانی، سربلند و پیروزمند عبور کند و مقاومت مشروع مردمش را نمایندگی کند.
بزرگان اهل سیاست و انقلابات اجتماعی در کشورهای مختلف جهان که هر کدام به نوعی درگیر سیاست‌های ماکیاولیستی قدرت‌های دیکتاتوری حاکمه بوده‌اند، به گونه‌های مختلفی روی این واقعیت انگشت گذاشته‌اند که «هرجا دشمنت به ستوه آمد و تو را تهدید کرد و به توطئه‌چینی متوسل شد، بدان که کاری کرده‌ای و در برابرت ناتوانند!». این درسی از تاریخ است و بارها تکرار شده و اکنون توسط رژیم آخوندی در حال تکرار شدن است. تکراری که پژواکش، آدرس یگانه هماورد رژیم و آلترناتیو دمکراتیک یعنی مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران را برجسته می‌سازد.
اما واقعیتی که در توطئه رژیم آخوندها موج می‌زند، پنهانکاری و وارونه‌گویی آخوندها در رابطه با ایران است. در حالی‌که بیش از ۴۰ سال است جانیان حاکم، ایران را برای ایرانیان به زندانی بزرگ تبدیل کرده و روزانه دستگیری و شکنجه و اعدام جاری بوده و خانواده‌های مقاومت را اسیر و زندگی‌شان را تباه کرده‌اند، خود مدعی مقاومت ایران شده‌اند!
مگر خمینی، بنیانگذار این رژیم دیکتاتوری با صدور فتوای کشتار مجاهدین، پرونده مجاهدین خلق را تعیین تکلیف نکرد و مگر این رژیم نیست که بیش از ۱۲۰ هزار تن از فرزندان این مردم را به شهادت رسانده و زندانهایش آکنده از زندانی و به ویژه اعضای مقاومت است؟
مگر در ایران بهای آزادی و آزادگی زندان و تخت شکنجه و اعدام نیست؟ و مگر از نظر آخوندها و انجمن‌های اینچنینی‌اش، کلمه «مجاهد خلق» در ایران سرخ‌ترین نام ممنوعه نیست؟
حال کیست که باور کند درد این رژیم، و عوامل آن در خارجه، عواطف خانوادگی نسبت به اعضای مقاومت است؟! کیست که باور کند در شرایطی که ایران تحت حاکمیت آخوندها، رکوردار «ترین»های «منفی» در جهان و منجمله اعدام و سرکوب و نقض آزادی‌هاست اکنون حاکمان این رژیم حامی عشق و عاطفه خانوادگی مجاهدین شده  است. رژیم آخوندی و مزدورانش در خارجه بوئی از انسانیت نبرده‌اند وگرنه برای امیال کثیفشان اینطور خانواده‌های مجاهدین را تحت فشار قرار نمی دادند.
این گوشه‌ای از جنایتی است که رژیم آخوندها در حق خانواده‌ها کرده و این تداوم همان جنگ کثیفی است که این رژیم از روز اول آن را به مردم و مخالفان و بالاخص مجاهدین تحمیل کرد!
در چنین بستری است که وقتی به نامه‌های خانوادگی مورد ادعای رژیم نگاه می‌کنیم، تحمیل و دیکته‌شدگی فرهنگ آخوندی در سطر سطر آنها موج می‌زند که نشان از پشت پرده کثیف این سناریو و توطئه دارد!
برای این جانب که مخاطب یکی از این نامه‌ها هستم تردیدی وجود ندارد که با فرهنگ و واژه‌های دیکته شده توسط وزارت اطلاعات نگارش شده و هیچ یک از اعضای خانواده این جانب را نمایندگی نمی‌کند. کما اینکه رژیم آخوندی پسوند اسم این جانب را «صفابخش» اعلام کرده که بی‌اساس است و این را قبل از همه خانواده من به روشنی می‌دانند!
مایل هستم به عنوان یک کرد سوال کنم، در حالی که بنیانگذار این رژیم ضدمردمی،‌ یعنی خمینی ملعون از ابتدا علیه ما کردها فتوای جهاد صاد کرده و تاکنون دهها هزار تن از ما کردها به دست سپاه پاسدارانش به قتل رسیده‌اند چگونه است بازماندگان جنایتکار این رژیم دم از مهر و محبت خانوادگی می‌زنند؟! آیا مضحک و در عین حال کثیف و دروغین نیست؟ مگر روزانه مردم زحمتکش کرد و جوانان این خطه توسط این رژیم به گلوله بسته نمی‌شوند؟
پس باید دید که هدف کثیف‌تر این رژیم نسبت به گامهای قبلی‌اش در این رابطه چیست؟
جهان باید بداند و می‌داندکه وقتی رژیم با تمام توش و توان باقیمانده خود، در داخل ایران و خارج ایران، پا به چنین حریمی نهاده و با یک سوء استفاده کثیف  موضوع «خانواده» را سپر بقای کثیف خویش نموده است، در واپسین دست و پا زدن‌های حیات ننگین خویش است و می‌خواهد با ادعاهای مضحک و ضدونقیض خود، خدشه‌ای در عزم جزم اعضای و حامیان مجاهدین ایجاد کند و  از این طریق زمان بخرد! اما زهی خیال باطل و پوچ و بیهوده که مصداق این ضرب‌المثل ایرانی است که «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت».
بنابراین چه به عنوان یک مجاهد خلق، چه به عنوان یک ایرانی و یک کرد اعلام می‌دارم که:
یکم. هیچ وظیفه‌یی را مقدس‌تر از وظیفه و مسئولیت سرنگونی این رژیم و آزادی ایران زمین و مردم ایران از یوغ این دیکتاتوری نمی دانم.
دوم. من افتخار می‌کنم که بخاطر آزادی مردمم و بخاطر پایان دادن به دیکتاتوری و خاتمه دادن به درد و رنج مردمم، از همه چیز خود گذشته‌ام. بله ما مجاهدین همه چیز خود را فدا کرده‌ایم تا در ایران فردا همه مردم ایران از آزادی و عدالت اجتماعی برخوردار باشند.
سوم. همچون روز اول که پا به مجاهدت نهادم و عضو سازمان پر افتخار مجاهدین شدم، رهایی خلق و میهن در زنجیر ایران از چنگال دو دیکتاتوری شاه و خمینی را آرمان والای خود دانسته که اکنون در پرتوی رهبری برادر مسعود و خواهر مریم، بیش از هر زمان دیگر امکان تحقق یافته است. و چه افتخاری بالاتر از مجاهد بودن و مجاهدزیستن، مجاهدماندن و جنگیدن و مجاهدمردن، که خدای بزرگ ما و مردم ایران را از آن بهره‌مند ساخته است.
در پایان همانگونه که در نقشه مسیر امسال خود نوشته‌ام: «…. اگر روزی با شنیدن نام برادر مسعود، سرنوشتم دگرگون شد و مجاهد شدم و در ادامه راه، انقلاب خواهرمریم هویتم داد، اکنون مجاهدتر از هر زمان دیگری، خود را نیازمند رهبری عقیدتی می‌دانم و برای پیمودن ادامه مسیر حاضرحاضر می‌گویم و از خداوند مسئلت دارم که چشم مردممان را به دیدار مسعود و مریم شاد گرداند! همانا که اوست شنوا و توانا».
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر