وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال
من!
تا چه شود به عاقبتم
در طلب تاج وشاهی من!
ناله زیر و زار من زارترست هر زمانم
بس که به هجر میدهد این نسل چو گوشمال ۵۷ به من !
نور الزهرا کجاست وارثم
ستد روی چو آفتاب تامی و یاسی من !
انگشت نمای خلق شدم
قامت پیرو و بی حاصل من !
پرت و پلا گوی در فریب کاری راه و مرام من!
نفسم برید و اسراییل هم
با وعهدهایش نمی رسد به داد من !
نوفد جمع کن
دلار ز رعیت سوارم
دق کردم ، بسوزد این بخت و شانس من !
نفرین بر رعیت نادان برباد رفت تاجم
جملهگویند بی بتو الاف،عیاشم من!
شبها در خواب سان می بینم
روزها انتظار و حسرت تاجم من !
از مردم نادان و اسراییل هم نمیرسند به داد من!
به عشقت ،تاج خون دل خوردم
رعیت نادان
چه شد این تاج
بدسگال من !
«مرک بر سلطنت و ولایت با یکصد سال جنایت !»

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر