۱۴۰۴ شهریور ۲۲, شنبه

سفر نامه مرحله گذار شاهزاده :

وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من!

تا چه شود به عاقبتم

 در طلب تاج  وشاهی من!

ناله زیر و زار من زارترست هر زمانم

بس که به هجر می‌دهد این نسل  چو گوشمال ۵۷ به من !

نور الزهرا کجاست وارثم

 ستد روی چو آفتاب تامی و یاسی  من !

انگشت نمای  خلق شدم

قامت  پیرو و بی حاصل من !

پرت و پلا گوی  در فریب کاری راه و مرام  من!

نفسم برید و اسراییل هم

با وعهدهایش نمی رسد به داد من  !

نوفد  جمع کن  دلار ز رعیت سوارم

دق کردم ، بسوزد  این بخت و شانس  من   !

نفرین بر رعیت نادان برباد رفت تاجم

جمله‌گویند بی بتو  الاف،عیاشم من!

شبها در خواب سان می  بینم

روزها انتظار و حسرت تاجم من ! 

از مردم نادان و اسراییل هم  نمی‌رسند به داد من!

به عشقت ،تاج خون دل خوردم

رعیت  نادان

 چه شد این   تاج بدسگال من !

«مرک بر سلطنت و  ولایت با یکصد سال جنایت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر