عواطف خانوادگی آری، دست شستن از مبارزه برای آزادی هرگز – عارف شیرازی
دستاویز قرار دادن ارزشهای مورد
قبول جامعه و چماق کردن آن برای کوبیدن ارزشهای والاتر و حاملان آن ارزشها
شیوه ای رایج و قدیمی به قدمت حکومتهای ارتجاعی و ضد مردمی در طول تاریخ می
باشد. همچنانکه مارک زنی، لجن پراکنی، دروغ و شانتاژ علیه مخالفین و شیطان
سازی از آنها وسیله ای دیگر در همین راستا می باشد. در حقیقت رویکرد اول
یعنی چماق کردن ارزشهای مورد قبول جامعه بخشی از سیاست لجن مال کردن
مخالفین و شیطان سازی به منظور از میدان بدر کردن و نابودی آنها می باشد.
رژیمهای ضد مردمی و ارتجاعی چه نوع چکمه پوش و تاج بر سر و چه نوع نعلین به
پا و عمامه به سر برای منزوی کردن مخالفین بویژه انقلابیون مضافاً بر
بکارگیری مارکهائی از قبیل خرابکار، اخلالگر، تروریست، منافق، مفسد فی
الارض، محارب و جاسوس و… گاه برخی از ارزشهای مورد قبول جامعه را چماق کرده
تا در پرتو آن مخالفین خود را لجن مال نموده و توجیهی برای سرکوب آنها
فراهم کنند، همان کارزار رذیلانه ای که در هفته های اخیر ولایت سفیانی و
رجّالکان قلاده دار آن با علم کردن مسئله ‘‘عواطف خانوادگی‘‘ به دستاویز
جدیدی برای حمله و هجوم علیه مجاهدین متوسل شده تا از این طریق چهره آنها
را مخدوش و راه سرکوب بیشتر آنها را فراهم کنند.
در حقیقت پاسداران سیاسی ولایت وقیح در خارج کشور با الهام مستقیم و غیر
مستقیم از ‘‘اطاق مبارزه با نفاق‘‘ در وزارت اطلاعات با ‘‘پیراهن عثمان‘‘
کردن مسئله ‘‘عواطف خانوادگی‘‘ در صدد بی اعتبار کردن ارزش پایداری و
مقاومت در مقابل رژیم سفاک آخوندی و پی گیری آرمان آزادی و رهائی مردم
ایران برآمده اند. این همسنگران وزارت بدنام برای تبلیغ وادادگی و تسلیم و
دست شستن از مبارزه برای سرنگونی رژیم ضد بشری و در حقیقت در راستای خواب
شتری خلیفه ارتجاع یعنی متلاشی کردن تشکیلات پولادین مجاهدین به این حربه
زنگ زده متوسل شده و با سوء استفاده از یک بیمار مُشرف به موت و با
بکارگیری رذیلانه فرزند یک شیر زن مجاهد که بر آرمان رهائی مردم ایران پای
میفشارد به یک جنگ روانی کثیف علیه مجاهدین اقدام نموده اند. اما براستی
پیراهن عثمان کردن ‘‘عواطف خانوادگی‘‘ و چماق نمودن آن توسط تواب تشنه به
خون و شاعر نادم و سایر قلاده داران وزارتی برای چیست، مسئله بسیار ساده و
روشن است.
یک زن مجاهد خلق برای تمام عیار جنگیدن در مسیر مبارزه برای آزادی تصمیم به
ترک زندگی خانوادگی گرفته و همسر خود را طلاق میدهد، همسر مربوطه بعد از
کِش و قوسهای فراوان و پس از سخت شدن اوضاع در عراق و پس از بمباران مراکز
مجاهدین توسط نیروهای ائتلاف -در یک سازش پنهانی با ارتجاع سفاک آخوندی-
تصمیم به ترک صفوف مقاومت و دست شستن از مبارزه گرفته، ابتدا به ‘‘تیف‘‘ یا
همان محلی که برای متلاشی کردن مجاهدین در کنار اشرف توسط نیروهای
آمریکائی ایجاد شد، پناه برده و سپس ‘‘طعمه‘‘ وزارت بدنام شده و به حلقه
همسنگران گشتاپوی آخوندی در می آید. سرانجام در شرایطی که به بیماری سرطان
دچار شده و در آستانه مرگ قرار می گیرد مورد سوءاستفاده رذیلانه تواب تشنه
به خون به نیابت از گشتاپوی آخوندی و سایر مزدوران پیشانی سیاه خلیفه
ارتجاع و در حقیقت مورد بهره برداری وزارت بدنام قرار می گیرد. تا از این
طریق حتی اگر شده یک نفر را از تشکیلات مستحکم مجاهدین جدا کنند. اما
مجاهدین مستقر در رزمگاه لیبرتی از جمله همسر سابق این آلت دست گشتاپوی
آخوندی با اشراف به نقش بی بدیل خود در پیکار آزادی و به مثابه تنها گنجینه
ارزشمند مردم ایران در راستای مبارزه برای آزادی و الهام بخش مردم سرکوب
شده در میهن تحت اشغال آخوندی برای مقاومت و مبارزه در جهت سرنگونی ولایت
سفیانی، به ماهیت کثیف این کارزار رذیلانه آگاه و با پای فشردن بر مقاومت و
پایداری تمامی این توطئه را نقش بر آب نمودند.
حال برای روشن تر شدن ابعاد مختلف این کارزار کثیف و شنیع توجه شما را به موارد زیر جلب می کنم:
۱- عواطف خانوادگی در ولایت سفیانی
آیا براستی ‘‘عواطف خانوادگی‘‘ با گروه خونی آخوندهای ضد بشر سنخیتی دارد؟
آخوندهای سفاکی که یا خود فرزندان مجاهدشان را محاکمه و سپس به جوخه اعدام
سپردند همچون محمدی گیلانی حاکم ضد شرع منصوب خمینی -تا آنجا که توسط
گماشته ولی فقیه محمود احمدی نژاد به دریافت ‘‘مدال افتخار‘‘ نیز نایل
آمده- و سایر کارگزاران خلیفه ارتجاع نیز به این درجه از شقاوت اذعان نموده
اند. و یا پس از اعدام و یا شهادت فرزندانشان در درگیری با پاسداران ظلمت و
تباهی به رقص و پایکوبی پرداختند همچون آخوند احمد جنتی عضو سُفهاء شورای
نگهبان ارتجاع. وانگهی نسل ما فراموش نکرده که چگونه دجال خون آشام خمینی
سفاک، پدران و مادران را به لو دادن فرزندان خود تشویق مینمود و با
کارگزاران رژیم کودکان دبستانی را به جاسوسی علیه سایر اعضای خانواده وادار
می نمودند. از طرفی ‘‘عواطف خانوادگی‘‘ مورد ادعای رژیم را در عربده های
گوشخراش چند ساله ‘‘فامیل الدنگ‘‘ در اطراف اشرف و لیبرتی باید دید که با
نصب ۳۰۰ بلندگو در اطراف آن و با دمیدن ۲۴ ساعته در آن خواستار به توبره
کشیدن خاک اشرف، آتش زدن آن و نیز زبان مجاهدین -یعنی همان فرزندان و
برادران آن فامیلهای الدنگ وزارتی- را از حلقوم آنها بیرون کشیدن بودند.
همچنین ‘‘عواطف خانوادگی‘‘ مورد ادعای رژیم را در دستگیری و زندانی کردن و
دادن حبسهای طویل المدت و حتی اعدام نمودن بستگان مجاهدین -همچون گُرد
سرفراز علی صارمی که روزهای گذشته سالگرد شهادتش بود- به جرم دیدار از
فرزندان مجاهدشان در اشرف باید دید. و نیز ممانعت چندین ساله و مستمر
مزدوران عراقی رژیم -به نیابت از آخوندهای مدعی ‘‘عواطف خانوادگی‘‘- از
دیدار بستگان مجاهدین مستقر در رزمگاه لیبرتی که از خارج کشور برای آن
اقدام کرده بودند نمونه دیگری از این به اصطلاح ‘‘عواطف‘‘ آخوندی می باشد.
ممانعت و کارشکنی رذیلانه ای که سرانجام به نامه نوشتن ۴۰۰ تن از آنان -در
هفته های اخیر- به آقای بانکیمون منجر شده و خواستار رسیدگی به این مسئله
شدند. و سرانجام ‘‘عواطف خانوادگی‘‘ آخوندهای قسی القلب را در جلوگیری
نمودن از آخرین وداع و خداحافظی مادر پیری در پای چوبه اعدام با فرزند خود
که تا لحظاتی بعد به تیرک اعدام بسته میشد دیدیم، با این وجود که جرم منتسب
به فرزند او سیاسی هم نبود، رویکردی چندش آور که تنها مبین سفاکیت بی حد و
مرز و قساوت فوق تصور رژیم آخوندی و کارگزارانش می باشد. در نمونه های فوق
به وضوح ‘‘عواطف خانوادگی‘‘!! رژیمی دیده میشود که این کلمه را به مثابه
چماق توسط مزدوران خارج کشوریش بر سر مجاهدین می کوبد.
۲- چماق کردن ”عواطف خانوادگی” توسط ریزه خواران و همسنگران رژیمی انجام
میشود که بارزترین مشخصه آن زن ستیزی هیستریک بوده و زن اساساً موجود دست
دوم، نصف مرد و بدون اجازه او حق انجام هیچ کاری را ندارد. رویکردی عمیقاً
مرد سالارانه که همسر بیش از ۱۸ سال پیش جدا شده خود را میخواهد به ترک
مبارزه و کشیدن بدنبال خود یعنی همان راه وادادگی و تسلیم و سپس همسنگری
وزارت بدنام بکشاند. که گوئی آن خواهر مجاهد از خود اراده ای نداشته و توسط
رهبران مجبور به ماندن در اشرف و بعداً در لیبرتی شده است. و یا شاید بقیه
تسلیم شدگان و به ملا پیوسته ها از جمله همسر سابق این خواهر از امکانات
ناشناخته ای برخوردار بودند که توانستند به ‘‘تیف‘‘ و سپس به دامن ‘‘پر مهر
و عطوفت‘‘!! ملاهای سفاک پناه برند که او بی اطلاع است.
آیا در ۱۳ سال اخیر آن خواهر مجاهد نمیتوانست همچون تمام کسانی که کشش
ادامه راه را نداشتند خود را به نیروهای آمریکائی یا بعداً به مزدوران
عراقی آخوندها تسلیم نموده و بدامان سرشار از ‘‘عواطف خانوادگی‘‘!! خلیفه
ارتجاع پناه ببرد، آیا چه کسی می تواند رزمنده ای را مجبور به ماندن در زیر
‘‘تیر و تبر‘‘ و یا موشک و خمپاره و در شرایط محاصره غذائی و پزشکی نماید؟
این شیادی آخوندی پاسداری که گویا این خواهر رزمنده و دیگر مجاهدین رزمگاه
لیبرتی توسط رهبران مجبور به ماندن در آنجا شده اند مرغ پخته در داخل شکم
آخوندها را نیز به خنده وا می دارد. آیا این خواهر ۵۳ ساله مجاهد خلق کودک
نو باوه ای است که سرد و گرم نچشیده و گول خورده است و یا علم کنندگان
‘‘عواطف خانوادگی‘‘ نرینه وحشی های رذلی هستند که میخواهند حق انتخاب را از
یک زن مجاهد خلق بگیرند. همان رویکرد خائنانه ای که شاعر تواب نیز در
گذشته به آن اقدام و بخت خود را با آن آزموده بود. آنها میخواهند از رهگذر
این شانتاژ و جنگ روانی اگر شده حتی یکنفر را از تشکیلات مجاهدین جدا
نمایند. و در یک کلام در راستای متلاشی کردن تنها تشکیلات مستحکم در مقابل
رژیم سفاک آخوندی به این خس و خاشاک متوسل شده اند.
شایان یادآوری که تواب تشنه به خون در مسیر انجام وظیفه برای گشتاپوی
آخوندی مدعی است که تمامی نامه های این خواهر مجاهد به مجامع بین المللی از
جانب مجاهدین نوشته شده است تو گوئی مزدوران عراقی آخوندها که اداره
لیبرتی را در اختیار دارند در دسترس نبوده تا این خواهر رزمنده مخدوش بودن
این نوشته ها را به آنها گوشزد کرده و به آنها پناه ببرد. زهی وقاحت و
شناعت که تمامی مرزهای بی شرافتی سیاسی را در نوردیده است و در لجنزار
مزدوری تمام عیار برای گشتاپوی آخوندی غوطه ور است و چنین یاوه هائی را سر
هم بندی می کند.
تقدم مبارزه بر خانواده و یا عکس آن
بدون قصد ورود به این مبحث بسیار گسترده و تنها اشاره وار باید تأکید نمود
که اولین و قدیمی ترین سئوالی که به اشکال مختلف در مقابل هر کوشنده راه
آزادی و هر عنصر مبارز و مجاهدی قرار دارد اینست که مبارزه و یا زندگی درس و
شغل و مقام و یا تلاش برای رهائی مردم، مادر یا میهن کدام مقدمند؟
مجاهدین خلق اما با جمعبندی تجارب مبارزاتی گذشته به اولویت مطلق مسائل
مبارزه نسبت به هر امر دیگری از جمله شغل و مقام و خانواده تأکید نموده و
مقوله ‘‘مبارزه حرفه ای‘‘ آنهم در چارچوب یک تشکیلات انقلابی را نصب العین
خود قرار داده اند و به اهمیت و ترجیح مطلق آن نسبت به هر چیز دیگری از
جمله عواطف خانوادگی تأکید نموده اند. هر جا تضادی بین خانواده و آرمان
آزادی و مبارزه پیش آید طبعاً مسائل مبارزاتی مقدم خواهند بود و باید آنرا
دنبال نمود، عواطف خانوادگی برغم ارزشمند بودن آنها در پای ارزشهای والاتر
یعنی تلاش برای آزادی و رهائی مردم قربانی شده و صرفنظر کردنی است همچنانکه
ابراهیم حاضر به ذبح و سر بریدن اسماعیل در راه آرمان توحیدیش شد و در این
رابطه امتحان پس داد، تضاد بین منافع فردی و جمعی همواره باید به سمت
آرمان آزادی و رهائی و به نفع جمع حل شود. مجاهدین خلق خود را فدیه رهائی
مردم و میهن از چنگال آخوندهای ضد بشر می دانند و عواطف خود را از محدوده
فردی و خانوادگی بدر آورده و نثار جمع و تمامی مردمی که برای رهائی آنها
تلاش می کنند می نمایند، مجاهدین در تلاش برای آزادی از همه علائق و عواطف
خود صرفنظر کرده، از جان و مال و خانمان و عزیزان چشم پوشی نموده و با
پرداخت همه چیز آنهم بدون چشمداشت برای فراهم کردن همه چیز برای مردم تحت
ستم خود تلاش می کنند تا آزادی و بهروزی را برای خلق اسیر و در بند خود به
ارمغان بیاورند. بله مجاهدین آنزمان که بنهادند سر بپای آزادی دست خود ز
جان (و همه علائق دیگر) شستند در قفای آزادی. مجاهدین از نثار عواطف خود به
بستگان و خانواده در مفهوم خونی آن تا آنجا که مانع فعالیتهای انقلابی
آنها نشده و تا آنموقع که بستگان آنها در اردوی خلق و رو در روی دشمن ضد
بشری قرار دارند فرو گذار نمی کنند اما آنگاه که بستگان خونی مجاهدین به
دشمن ضد بشری پیوسته و آلت فعل گشتاپوی آخوندی شوند رهنمود عملی برای
مجاهدین داستان نوح پیامبر است که نگران سرنوشت فرزندش هنگام طوفان بود و
خطاب به او گفته شد: ‘‘اِنّهُ لَیسَ مِن اَهلِک‘‘ او از تبار و خانواده
آرمانی و عقیدتی تو نیست و به ارتجاع دوران پیوسته است و یا آنجا که درباره
ابولهب عموی پیامبر که از سران ارتجاع قریش بود گفته شد: ‘‘تَبّت یَدا
اَبی لَهَبٍ و تَب‘‘ بریده باید دستهای ابولهب بنابراین برای خاطر جمعی همه
همسنگران وزارت بدنام باید گفت که خانواده حقیقی مجاهدین تمامی کسانی
هستند که رو در روی رژیم ضد بشری به هر مقدار در راه رهائی میهن از چنگال
آخوندهای ضد بشر تلاش می کنند، خانواده مجاهدین همه سربداران، نسل بی
شماران، فریاد گران آزادی و همه رزمندگان در زندانهای رژیم ضد بشری می
باشند، همه آنها که به دَمی یا دِرمی یا قلمی یا قدمی در راه آزادی تلاش می
کنند، خانواده مجاهدین مادران پارک لاله، مادران شهدای ۶۷ و تجمع کنندگان
هر هفته در مقابل زندان اوین و خیابانهای تهران، مادر ستار بهشتی و ریحانه
جباری و دکتر ملکی و تمامی شهروندان شریفی که به خلیفه ارتجاع نه می گویند
هستند بله مجاهدین از محدوده خانوادگی به مفهوم خونی آن بدر آمده و با
تمامیت خلق محروم که از ستم آخوندهای دین فروش به ستوه آمده اند پیوند
خانوادگی بسته اند. از زنان و مردان کارتن خواب تا کودکان کار تا کارگران و
کارمندان بیکار و آنها که برای حقوق به یغما رفته شان روزانه دهها حرکت
اعتراضی در سرتاسر ایران برپا می کنند. از جمعیت چند میلیونی معتادان
قربانیان ستم آخوندی تا زنهائی که بعلت فقر شدید به تن فروشی روی می آورند
تا کلیه و چشم و سایر اعضای بدن فروشان در جهنم رژیم آخوندی.
از اینرو مجاهدین با افتخار و سربلندی فریاد میزنند عواطف خانوادگی آری،
دست شستن از مبارزه و تسلیم شدن به گشتاپوی آخوندی هرگز این همان ندای
‘‘هیهات مناالذله‘‘ ای است که مجاهدین با اقتدا به پیشوای آرمانی خود امام
حسین در هر سر فصلی آنرا تکرار و بر آن پای فشرده اند.
عارف شیرازی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر