۱۳۹۹ خرداد ۱۲, دوشنبه

قسمت هشتم برنامه بررسی تشبثات رژیم آخوندی علیه مقاومت،‌ آموز‌ش‌های مسعود رجوی، صحبت‌های سارا و رویا ازسوئد، امیر ازامریکا، امیرعمادی،‌ جاهد معدومی، یگانه ازنروژ و سمیرا و غزل ازایتالیا هرگاه درباره اشخاص ازروي جامه‌مجللي‌كه خودرا باآن آراسته‌اند و القاب پرآب‌وتابي كه به‌خود بسته‌اند، قضاوت‌نكنيم ،بلكه ازروي رفتارشان واينكه درعمل چه‌چيزي‌را ترويج‌مي‌كنند، قضاوت‌نماييم، آنوقت معلوم خواهدشد كه ”آزادي انتقاد“!، عبارت‌است‌از ”آزادي جريان اپورتونيستي“... خرداد ۱۲, ۱۳۹۹

قسمت هشتم برنامه بررسی تشبثات رژیم آخوندی علیه مقاومت،‌ آموز‌ش‌های مسعود رجوی، صحبت‌های سارا و رویا ازسوئد، امیر ازامریکا، امیرعمادی،‌ جاهد معدومی، یگانه ازنروژ و سمیرا و غزل ازایتالیا

قسمت هشتم برنامه بررسی تشبثات رژیم آخوندی علیه مقاومت،‌ آموز‌ش‌های مسعود رجوی، صحبت‌های سارا و رویا ازسوئد، امیر ازامریکا، امیرعمادی،‌ جاهد معدومی، یگانه ازنروژ و سمیرا و غزل ازایتالیا

گزیده‌ای از بحث «نگهبانی از مرزهای جنبش مقاومت در برابر ارتجاع و اپورتونیسم»

آموزشهای ایدئولوژیکی مجاهدین
مسعود رجوی- رمضان۱۳۹۲:

گمان نکنید که این حرفها و این مرزها چیزی من درآوردی و خاص مقاومت یا سازمان ماست. در همه جنبش ها و انقلابها چنین بوده و مجاهدین تاریخچه آنها را از ۴۸ سال پیش خوانده اند.
یادتان هست که سه سال پیش، در همین رابطه درمورد مرزبندی ها و اصول اساسی در نشست های رمضان در اشرف، برای اعضای جدید، تجارب سایر انقلابها، از جمله فصل اول کتاب « چه باید کرد؟» را مرور کردیم .کتابی که لنین آنرا در ۱۹۰۲ سه سال قبل از قیام مسکو، در زمان تزار نوشته و از مطالعات اولیه سازمان بود.
در فصل اول، تحت عنوان «دگماتیسم و آزادی انتقاد» ابتدا به تشریح اصطلاح «آزادی انتقاد»!، پرداخته بود که در آن زمان برای «زدن زیرآب اصول و مرز بندی های اساسی»، ورد زبان و مُد روز اپورتونیست ها بود. او می‌خواست نشان بدهد که این مُد روز اپورتونیستی، عملا به چه معناست؟ ودراین باره نوشت:
«هر شخص بیگانه ای که این شعار مُد شده را که درسرهرگذری تکرار می شود، بشنود و هنوز به کنه اختلاف موجود بین مباحثه کنند گان پی نبرده باشد، باید بخود بگوید که ”مطلب نباید باین سادگی‌ها باشد!“».
سپس در ادامه، توضیح میدهد که هدف از این اصطلاح در آن شرایط، اینست که:
«میخواهد اصول اساسی را ”کهنه ودگماتیک“ جلوه دهد . میخواهد در قدم اول جنبش سوسیال دمکراسی را از یک ”حزب انقلاب“ خارج و به یک ”حزب اصلاحات“ بدل کند. از این روست که مبارزه طبقاتی را گام به گام انکار می کند. بعد در دولت طبقه حاکم مشارکت می کند. بعد بر روی ”کشتار کارگران به دست ژاندارمها“ چشم می بندد. بعد در مراسم تهنیت گفتن به تزار حضور بهم می رساند و ”آنوقت به پاداش این تحقیر بی پایان“ و به پاداش آشفته کردن و آلوده کردن ذهن توده های کارگر ”این یگانه پایهای که میتواند پیروزی ما را تضمین کند …. طرحهای پر طمطراق یک مشت اصلاحات ناچیز را بما میدهد… “.»
او سپس توضیح میدهد که
«برای کسی که نخواهد عمدا چشم هایش را ببندد، قایم شدن و سنگر گرفتن پشت انتقاد و آزادی انتقاد ”شکل جدیدی از اپورتونیسم است“»
ومی نویسد:
«هر گاه در باره اشخاص از روی جامه مجللی که خود را با آن آراسته اند و القاب پر آب و تابی که بخود بسته اند، قضاوت نکنیم ،بلکه از روی رفتارشان و اینکه در عمل چه چیزی را ترویج میکنند، قضاوت نماییم ، آنوقت معلوم خواهد شد که ”آزادی انتقاد“!، عبارت است از ”آزادی جریان اپورتونیستی“…».
بقیه اش را هم گوش کنید:
«آزادی کلمه بزرگی‌است ولی در سایه پرچم آزادی صنایع، یغماگرانه ترین جنگ ها بر پا شده است و در سایه پرچم آزادی کار، زحمتکشان را چپاول کرده اند . استعمال امروزی کلمه ”آزادی انتقاد“ نیز همینگونه ”تقلب باطنی“ را در خود نهفته دارد …. فریادهای ”زنده باد آزادی انتقاد“ که امروز کشیده میشود خیلی قصه طبل توخالی را بیاد میآورد .
ما به شکل گروه فشرده کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش میرویم . دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریبا همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم .
اتحاد ما بنابر ”تصمیم آزادانه ما“ است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که ”با دشمنان پیکار کنیم“ و در منجلاب مجاور مان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز، ما را به علت اینکه بصورت دسته خاصی مجزا شده، نه طریق مصالحه، بل طریق مبارزه را برگزیده ایم، سرزنش نموده اند و حالا از میان ما بعضی ها فریاد میکشند : به این منجلاب برویم !
وقتی هم که آنها را سرزنش میکنند بحالت اعتراض میگویند ـ ”شما عجب مردمان عقب مانده ای هستید ! خجالت نمیکشید که آزادی ما را برای دعوت شما به راه بهتری نفی میکنید؟!“
آری ، آقایان ، شما آزادید نه تنها دعوت کنید بلکه هر کجا هم دلتان میخواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد.
ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانایی خود کمک کنیم . ولی در این صورت، اقلا دست از ما بردارید و بما نچسبید و کلمه بزرگ آزادی را ملوث نکنید ، زیرا که آخر، ما هم آزادیم هر کجا میخواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب، بلکه با هر کس هم که راه را بسوی منجلاب کج میکند، مبارزه کنیم!»
درپایان این نقل قول باید یادآوری کرد که در افتادن و مخالفت لنین با فریب کاری و سفسطه تحت عنوان ”انتقاد و آزادی انتقاد“، هرگز به معنی ”مخالفت با انتقاد“ نبود چرا که خودش مقوله ”انتقاد و انتقاد از خود“ را به منزله یک ”اصل الزامی تشکیلاتی و حزبی“ تثبیت کرده بود. مخالفت او با ”اپورتونیسم“ و با ”برچسب دگماتیسم بخاطر ایستادگی بر روی اصول مبارزاتی“ و ”نقض مرزبندیهایشان در پوشش انتقاد و آزادی انتقاد“ بود.
در تاریخ اسلام هم نمونه های نعل وارونه زدن و سوءاستفاده از ارزشها، درست برخلاف محتوا و غایت و منظور آنها، فراوان است:
وقتی حضرت علی در جبهه جنگ فرمان می داد که قرآن هایی را که معاویه دجالانه بر سر نیزه کرده بود، فرو بکشند و فرو بریزند، برخلاف درک حقیر خوارج، نه کاری بر خلاف قرآن، بلکه عین قرآن و در دفاع از آن و مخالفت با سوءاستفاده از آن بود. او، خود قرآن ناطق بود.
قبل از آن‌هم وقتی که پیامبر فرمان داد فریبکده مسجد ضرار را در هم بکوبند، نه از سر مخالفت با سجده گاهها و مساجدی بود که خود آن را بنیان گذاشته بود، بلکه خشم و مخالفت عمیق خود را با سوء استفاده آخوندی و دجالانه از مسجد ابراز می کرد. آنچه را که او فرمان به خراب کردنش داد ، نه یک سجده گاه، بلکه یک کانون فریب و ریا بود. قرآن در این باره میگوید:
وَالَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَکُفْرًا وَتَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَیَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَى وَاللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (التوبه/۱۰۷)
مسجدی بر گرفتند تا آن را محل ایذاء و آزار و حق ستیزی و تفرقه اندازی بین مؤمنان و محل کمین برای کسانی قرار دهند که از قبل به جنگ با خدا و رسولش برخاسته بودند در حالی که سوگند می خورند که جز نیت خیر نداشته اند اما خدا گواهی میدهد که دروغ میگویند
در آیه بعدی خدا قاطعانه به پیامبرش فرمان می دهد:
لاَ تَقُمْ فِیهِ أَبَدًا لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ (التوبه/۱۰۸)
هرگز و تا ابد در چنین مسجدی نایست و به چنین مسجدی نرو! مسجدی که سزاوار رفتن و ایستادن توست مسجدیست که از نخستین روز بر پایه تقوا و مرزبندی های آن بنا شده باشد که جایگاه مردانیست که دوست دارند پاکیزه شوند و خدا آنها را به خاطر همین پاکیزه گرایی دوست میدارد…

(پایان نقل‌قول از آموزش‌های ایدئولوژیکی مسعود رجوی)


– پیام هایی از داخل کشور، کانون های شورشی از شهرهای مختلف و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران
-پیام نازلی از اراک.
– پیام شیوا از زندانیان سیاسی سابق از ایران.
– پیام کانون شورشی ۳۹۷ از اصفهان بصورت کلیپ صوتی،.
-پیام کاوه و آرش از کانون شورشی۵۴۱ از مشهد.
-پیام فرنوش، رویا و فرهاد از جانب تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی قتل عام شده سال۶۷.
– پیام محمدعلی محرابی از آلمان.
– پیام یک هموطن از سوئد.
– پیام مسعود از هلند.
– پیام پروانه از فرانسه.

تماس سارا از سوئد:

تمام گندگاو چاله‌دهانی‌هایی که این مزدوران می‌کنند، تنها برسر یک چیز است. جنگ بین رژیم ضدبشری و مقاومت خونبار و پرافتخار مردم ایران که مجاهدین خلق با رهبران پاکبازشان در صدرآن قرار دارند. این تشبثات نشان میدهد رژیم در شرایط سرنگونی است و به ته خط رسیده و ازآنجاکه میداند این رهبری مجاهدین است که تابحال پرچم مبارزه مردم را بردوش کشیده و میکشد، میخواهد به‌این‌وسیله آلترناتیو واقعی در صحنه را به زعم‌خود درنظر جوانان، مردم گرسنه و به‌گروگان گرفته‌شده‌ای که درمیدان‌ها آماده قیام هستند، خراب کند.
امثال «تواب تشنه به خون» و «شاعر سفله مسلک» و دیگر مزدورانی که پای اطلاعیه علیه مجاهدین را امضا می‌کنند، تنها ره به ناکجاآباد خفت‌وخواری در تاریخ خواهند‌برد. برای گزارش‌به هموطنان گرامی عرض می‌کنم این تواب تشنه به خون یک دروغگوی شیاد است او بادروغ به‌اسم هواداری از مجاهدین با بقیه هواداران مجاهدین بنای دوستی و ارتباط  برقرار می‌کرد تا بتواند از این طریق، آنهارا تخلیه اطلاعاتی کند و برای خوش‌خدمتی به اربابانش بدهد. او تلاش می‌کرد تا با کاشتن بذر بدبینی و ناامیدی از ادامه مبارزه، هرچه توان این جنبش را کمتر کند. اما خوشبختانه تیرهایش به‌سنگ خورد. به‌همین دلیل بسیار از دست هواداران عصبانی است. برخلاف آنچه او انتظار داشت، نه تنها نتوانست در سست کردن عزم هواداران خلل ایجاد کند، الحمدلله باعث بیشتر جنگیدن آنها هم شد. چرا که ما اصول مبارزاتی خودرا از رهبری چون مسعود گرفته‌بودیم و مسعود همیشه گفته بود: «بگوئید مرگ بر اصل ولایت فقیه تا رستگار شوید».
اگر افتخاری در زندگی ما هواداران مجاهدین، بخصوص ما زندانیان سابق، وجود دارد، همانا داشتن افتخار پیروی از رهبری برادر مسعود و خواهر مریم در مسیر مبارزه مان است. دراین مسیر ما به تک تک خواهران و برادران مجاهدمان عشق می‌ورزیم و به آنها افتخار می‌کنیم .
ما ایمان به این راه را نه ازروی احساس کور ، بلکه از روی مرزبندی هایمان با رژیم منحوس آخوندی و مزدورانش، و در مسیر پررنج و خون مقاومت برحق مردم ایران بدست آورده‌ایم. رژیم دروضعیت سقوط هولناک به قعر تاریخ است. بدون شک، این رژیم تمام مزدورانش را باخود به‌این ورطه تاریک خواهدکشید. کمااینکه بارها در طول ۴۱سال گذشته دیده‌ایم درنقاطی که نزدیک بوده سند و مدرکی ازخود برجا بگذارد حتی چنین مزدورانی را از سرراه برداشته‌است. در اینجا با الگو قرار دادن مجاهدین در ماه رمضان و شب های قدر، ما هواداران آنها هم نقشه مسیر خودمان را برای ادامه مسیر مشخص می‌کنیم و با رهبری مسعود و مریم و کهکشان شهدای راه آزادی،‌ همانها که با نام مسعود، بر طناب‌های دار بوسه زدند و پا در راه مسیر فدا گذاشتند، عهد می‌بندیم که تا سرنگونی رژیم ضدبشری و تمام اعوان و انصارش آرام نگیریم.

تماس امیر از آمریکا :

من می‌خواستم روی دو مسئله صحبت کنم، یکی کلیپی است که از امیر یغمایی در یوتیوب گذاشته شده و دیگری خطی که در پشت اینکار است. درمورد این کلیپ، از آنجا که حرفها تماما دیکته شده وزارت اطلاعات است خالی از لطف نیست اگر روی آن کمی تامل کنیم. نخست اینکه برعکس آنچه که مدعی است فرد باسوادی است، اینطور نیست. مثلا درکلیپش ادعا می‌کند «مجاهدین سیانورخور هستند!» اگر مجاهدین سیانورخور بودند، پس این همه جان گذشتگی و فدا از کجا درآمده است؟! این‌همه گذر از طوفان‌های سخت و طاقت فرسا، این‌همه نبرد علیه دو نظام دیکتاتوری و مبارزه برای آزادی و رسیدن به چنین نقطه‌ای از کمال و سرافرازی که کاملا عکس سیانورخوردن است! کدام نمونه افراد سیانورخور درتاریخ تابحال بوده که اینطور برای آزادی فداکاری کرده باشند؟ بنابراین این حرف تنها خزعبلات یک فرد بیسواد و بدون آگاهی است. در جای دیگری دراین کلیپ ادعا می‌کند «برادر مسعود رجوی خودش را جانشین امام زمان میداند»، این حرف درکجا و برمبنای کدام سند ادعا می‌شود؟ آیا این چیزی جز تهمت‌پراکنی و شانتاژ است؟ اگر کسی چنین ادعائی داشته باشد باید اینرا درجایی درتلویزیونی، رسانه ای بیان کند!!! درحالیکه ما عکس آنرا همواره دیده ایم، من شخصا در تلویزیون رژیم دیده و شنیده‌ام که بارها و بارها رژیمی ها گفته‌اند که «برای حفظ نظام فاسدشان اگه لازم باشد حتی امام زمان را هم قربانی خواهند کرد». پس اینجا هم می‌بینید دقیقا آنچه خود هستند و ربطی به بقیه ندارد را دریک دستگاه عملیات روانی روبه مجاهدین فرافکنی می کنند، بعد درمورد کسانی صحبت می کند که میخواهند برای دیدار عزیزانشان به اشرف۳ بروند تا زمانی را با آنها وقت بگذرانند…. که تماما مزخرف و دروغ‌سازی آشکار است. من شخصا جوانانی را دراروپا می‌شناسم که برای دیدار با خانواده‌هایشان به اشرف۳ رفته و با آنها هرچه خواسته‌اند وقت گذرانده اند. بنابراین این حرف هم تنها یک دروغ بی‌شرمانه است. اما درمورد خودت اگر تو ریگی به کفشت نبود، وقصدت از بردن دوربین و خبرنگار ایجاد یک عملیات روانی علیه مجاهدین نبود که مشکلی وجود نداشت. مگر ما روزانه چنین مواردی را نمی‌بینیم که دارد اتفاق می افتد؟ در مورد رابطه مجاهدین با خانواده انبوه دروغ و دغل بهم می بافد، آخر مجاهدین چه موقع با خانواده های کسی کار داشته‌اند؟ درحالیکه موضوع کاملا برعکس است این رژیم است که دست از سر خانواده مجاهدین به جرم اینکه فرزاندانشان مجاهد است برنمی دارد. همین الان نگاه‌کنید که چه بلایی برسر خانواده علی یونسی و امیرحسین مرادی درایران دارند می آورند؟ اگر فرد مأمور وزارت اطلاعات نباشد و اندکی انصاف داشته باشد چه کسی دارد به خانواده های طرف مقابل تجاوز میکند، دستگیر و تهدید میکند؟ بنابراین دیدیم که چقدر آسان و چقدر راحت میشود چنین ادعاهایی را به چالش کشید و به درستی یا نادرستی حرف ها پی برد. نمیدانم این افراد دربلاهت خود چطور درمورد مردم فکر می‌کنند؟ آیا فکر می‌کنند بقیه از پشت کوه آمده و کوچکترین منطق را متوجه نیستد؟! حرف‌های این فرد واقعا خنده دار است. اما من میخواستم خطاب به کسانی که هدایت کننده و سمت و سو دهنده این خط هستند، بگویم که ما، بخصوص جوانان دیگر اجازه نخواهیم داد شما پایتان را از گلیمتان درازتر کنید و بخواهید با شیطان‌سازی و دروغ‌پراکنی تهدیدی برای این سازمان مردمی ایجاد کنید. مجاهدین امید من و مردم اسیر ایران هستند، به‌جز آنها کس‌دیگری درمیدان مبارزه با رژیم نیست. البته میدانیم که مردم خودباید آزادی خودرا به‌دست بیاورند، اما از آنجاکه برای طی مسیر مبارزه و رسیدن به آزادی نیاز به راهنما هست، الان تنها راهنمای مبارزاتی مردم ایران، سازمان مجاهدین خلق هست. بنابراین ما اجازه خدشه‌ واردشدن به این تنها امیدمان را نخواهیم داد، اگر لازم باشد که برای حمایت از مجاهدین و خواهران و برادران‌مان فردا صبح دم درب اشرف باشیم، ما فرداصبح برای حفاظت از این عزیزان آنجا خواهیم بود، به این مسئله شک نکنید! من الان ۳۴ سال سن دارم دراین سالها ندیده‌ام مردمم در ایران یکروز خوش داشته باشند. طوریکه برای همه این تبدیل به یک آرزو شده است. آیا در چنین هنگامه ای من بگذارم تنها امید مردم من که این سازمان و رهبری است و مسیری است که ما داریم میرویم را یک رژیم وحشی و قرون وسطایی با حمله تروریستی و شیطان‌سازی‌های بسترساز آن بزنند و ببرند و غیره؟ خیر کورخوانده‌اید! هرگز اینطور نخواهد شد ، ببخشید اگر من کمی احساساتی شدم و تند صحبت کردم، معذرت میخواهم. درپایان می‌خواستم به خواهر عزیزمون اکرم حبیب خانی عزیز درود بفرستم و بگویم که من بسیار تحت تاثیر حرف‌هایتان که در ارتباط مستقیم قبلی گفتند، قرار گرفتم و بدانند که اگر سرنوشت امیر یغمایی، متأسفانه به اینجا رسید، در عوض من و بسیاری جوانان دیگر فرزندان شما هستیم و شماهم مادر مبارزاتی من!

تماس امیر عمادی از سن دیگوی کالیفرنیا:

به‌عنوان کسی که ۲۰نفر از اعضای خانواده‌اش در اشرف۳ هستند، حرفم را تیز و خلاصه میگویم، ادعای رژیم که میگوید خانواده‌ اشرفی‌ها اجازه رفتن به اشرف۳ را ندارند، کاملأ بی‌پایه و دروغ است. قیامهای اخیر، خشم مردم و کارزار کانونهای شورشی رژیم را بسیار تحت فشار گذاشته و در هم شکسته‌است،‌ این ترفند متقابل رژیم است که می‌خواهد با شیطان سازی سعی کند آلترناتیو کشی راه بیندازد، من شخصا هرسال به آلبانی می‌روم و با گرمی تمام ازطرف اشرفی‌ها مورد استقبال قرار می‌گیرم، حتی دوستان آلبانیایی‌ام هم باره از اشرف بازدید کرده‌اند و از آنجا همواره تعریف میکنند، برای آشنایی با سرگذشت من خوبست بدانید پدر من در سال۲۰۱۳ در اشرف۱ به شهادت رسید. همان‌روز مادرم جزو اولین گروهی بود که از لیبرتی به آلبانی رفت، به‌محض اینکه من شنیدم، مادرم در آلبانی است بلافاصله بلیط گرفته، به دیدارش رفتم. ابتدا نگران بودم در آلبانی شرایط برای مادرم سخت باشد،‌ اما بعد متوجه شدم اتفاقأ برعکس بوده است، او کنار افرادی خونگرم و در کشوری است که اجازه می‌دهد اشرفی‌ها با آزادی و کرامت انسانی خود زندگی کنند. در این ۷سال گذشته، من هرسال به‌راحتی به اشرف رفته و برگشته‌ام، سال گذشته که به دیدارشان رفتم، موزه اشرف۳ راهم دیدم، دیدن تصاویر شهدا، برایم قهرمانی‌های دلاوران ایران را زنده میکردند، به همه اشرفی‌ها افتخار می‌کنم.

صحبت‌های جاهد معدومی:

نخست می‌خواستم این نکته را بگویم که روی این افراد اصلأ نمی‌توان نام خانواده گذاشت، زیرا مرزی سرخ و خونین بین مردم ایران و نظام حاکم آخوندی وجود دارد،‌ صحبتهای برادر مسعود را هم که شنیدیم تنها در مورد تأکید بر همین مرز سرخ بود. هرکس با عملکرد خود مشخص میکند در کدام جبهه قرار دارد. ادعا و حرفهای پوشال زیادی می‎‌شود زد، یکی مدعی می‌شود خانواده مجاهدین است، دیگری مدعی زندانی سیاسی بودن می کند و … اما آخرسر باید دید عملکرد مشخص افراد آنها را در چه نقطه‌ای تعریف می‌کند؟ آیا ماحصل تلاش‌های آنها به جیب مبارزه این خلق دارد می‌ریزد یا به‌جیب رژیم آخوندی حاکم بر ایران؟ من از کودکی با درد و رنج مردم و خانواده‌های مجاهدین مواجه بوده‌ام، متوجه هستم مسیر مبارزه،‌مسیر ساده‌ای نیست،‌ هرکس تصمیم به‌همراهی با این مقاومت میگیرد باید پیه بسیاری از چیزها را به تن بمالد. شخصا از زمانیکه چهارسالم بود، با اعدام اولین برادرم مواجه شدم، بعد ازآن در عملیات فروغ جاویدان شهادت برادر دومم را دیدم. سال۷۷ خودم به ارتش‌آزادیبخش ملی پیوستم و ازآن سال، تمامی سختی‌های زندگی درمنطقه، بمبارانهای لیبرتی، حمله های به اشرف و غیره را پشت سر گذاشته‌‎ام. بنابراین با روح و روان و با جسمم بخوبی لمس کرده‌ام که قیمت دادن برای حفظ این مرز سرخ بین مردم ایران و رژیم حاکم چقدر سنگین است. بنابراین کسی به جبهه رژیم آخوندی می‌غلطد، را نمی توان به‌اسم خانواده، به بقیه قالب کرد.‌ درمسیر مبارزه افراد انتخابهای مختلفی می‌کنند، یک‌نفر خیانت میکند درحالیکه دیگری تصمیم میگیرد جانش را برای مردم بدهد و به چوبه‌های دار جلادان بوسه بزند،‌ بسیاری از شهدا بودند که دراشرف یا لیبرتی از کنار دست خودما رفتند. افرادی که بر مواضع درست خود بایستند واقعا حماسه خلق می‌کنند مانند یاسر حاجیان، حنیف امامی،‌ رحمان منانی، امیر نظری،‌ خواهر عزیزم صبا هفت برادران که واقعأ با آن پیام تاریخی‌اش ایستادگی مردم ایران در برابر آخوندا را درتاریخ حک کرد. افرادی اینطورحماسه آفریدند و معدودی هم مثل مسعود دلیلی با چنان خفت و خواری، آخرسر هم توسط مزدوران همدست خود درنیروی قدس رژیم به قتل رسید،‌ پس کسی که تصمیم به رفتن درجبهه رژیم می‌کند دیگر مرز عبورناپذیر را و مرز شرافت یک خلق را رد کرده است. بعداز آن دیگر قانونمندیهای خیانت و در غلطیدن به وزارت اطلاعات براو سوار است و باید اورا در این جبهه که ثبت نام کرده است ارزیابی کرد. بنابراین به‌نظرمن هرچند افرادی مثل اسماعیل یغمائی یا پسرش امیر یا ایرج مصداقی ازنظر فردی افرادی دریده‌ و بدون پرنسیپ باشند، ولی پشت این‌دریدگی، نباید نگاهمان فردی باشد، باید خط مشخص وزارت اطلاعات دشمن را دید. من شخصا با این دو رأس یغمایی آشنایی مستقیم داشته‌ام، سال ۷۷ زمانیکه من قصد رفتن به منطقه را داشتم با جمعی از جوانان به پاریس رفته بودیم،‌ اسماعیل یغمایی‌ ازجمله کسانی بود که من اورا آنجا دیدم. آن موقع امیر یغمایی به منطقه رفته بود، یکروز اسماعیل یغمایی مارا جمع کرد و با افتخار بسیار از اعزام فرزندش به منطقه تعریف کرد و اینکه من در واقع قبول کردم که او به منطقه برود و خودم اورا فرستادم تا برود و آگاه شود. حالا همین فرد مدعی است که آن زمان من در یک دنیای تنگ و تاریک سیر میکرده‌ام! خنده‌دار است زمانیکه پسرش را به منطقه فرستاده بود او فردی چهل‌و پنج یا چهل‌و شش، هفت ساله بود. آن‌هم درپاریس،‌ با ادعای اینکه من کتاب‌خوان و غیره‌ام. اما امروز می‌آید و چنین حرفی را تحویل میدهد! از آن سال تا الآن مگر چه چیزی تغییر کرده است؟ آیا مجاهدین عوض شده‌اند؟ خیر!‌ مجاهدین که همان مجاهدین هستند. ‌آیا مقاومت مردم ایران عوض شده است؟‌ می‌بینیم که مقاومت مردم ایران هم عوض نشده است.‌ آیا رژیم آخوندی تغییری کرده است‌؟‌ بله البته رژیم آخوندی تغییر کرده اما وضعش درجهت بدترشدن اوضاعش تغییر کرده است.‌ بنابراین می بینید آن‌چیز که این وسط تغییر کرده، فردی واداده و خودفروخته‌ به‌اسم اسماعیل یغمائی است.‌ که حالا مدعی حق‌خواهی خود از مجاهدین شده است. نکته دیگری هم که میخواستم اشاره کنم، این است که تمام ادعاهای این افراد بر دروغ، شانتاژه و بر سیاه سازی چهره مقاومت سوار شده است که در واقع، نقد آن، مشروعیت بخشیدن به نظام حاکم در ایران است. تمام دروغ‌‎‌هایشان می‌خواهد این نتیجه را القا کند که «همین نظام جنایتکار و سرکوبگر بهتره از تغییر آن است» پس بهتر است «همین نظام را بپذیریم و نگه داریم چرا که درصورت موفق‌شدن مجاهدین، وضع بدتر خواهد شد». این درصورتی‌است که همه می‌داننند‌ اینها تاکتیک‌های نخ نمای وزارت اطلاعات برای منحرف کردن مسیر سرنگونی نظامشان است.‌ خریدن افراد تحت پوش خانواده،‌ و فرستادن آنها به درب در اشرف۱، امری تجربه شده است. همان سیرک درعراق، جاده صاف کن حمله، تهاجم و عملیات تروریستی و نظامی مشخص علیه مجاهدین بوده است که امروز دیگر در کارکرد آن برای رژیم آخوندی و دستگاه سرکوبش جای تردیدی نیست. در ۱۹فروردین۹۰ من در اشرف بودم،‌ پیش از آن، از سال۸۷، آمریکا حفاظت اشرف را را به‌رغم مخالفت ساکنین اشرف، تحویل دولت مزدور مالکی داد. با حضور مالکی یعنی جیره‌خوار پادگان غیور نیروی قدس در حاکمیت عراق، وزارت اطلاعات توانست مزدوران خودرا تحت پوش خانواده جلوی درب اشرف بفرستد و بیش از ۳۰۰بلندگو برای آنها در پیرامون اشرف نصب کند تا‌ بیست و چهار ساعته،‌ بیش از دوسال پیاپی، فحاشی و لجن پراکنی علیه مجاهدین کنند از همین اراجیفی که شما در همین برنامه مجبور شدید بخش‌هایی از آنرا از مزدوران خارج کشوری وزارت اطلاعات پخش کنید. آنها هم مانند ایرج مصداقی و اسماعیل یغمایی هرچه از دهانشان در فرهنگ لمپنی بیرون می‌آمد‌ برای شکنجه روانی ساکنین پخش می کردند، پوشش‌شان چه بود؟ اینکه «آی ما دنبال حق خواهی دیدار فرزندانمان هستیم!»‌ و اینکه «مجاهدین اینهارا به اسارت گرفته‌اند» اوائل هدف از این فحاشی و لجن‌پراکنی‌ها مشخص نبود، اما کم کم که اهداف اصلی، عملیاتی شد، مشخص شد تمام این لجن‌پراکنی‌ها برای زمینه‌سازی حملات نظامی و تهاجمات تروریستی نطام پلید بوده است. هماهنگی بین مزدوران سیرک با تروریست‌های نیروی قدس درعراق هم بسیار بالا بود مثلا ۱۹فروردین که قراربود حمله نظامی صورت بگیرد، پیشاپیش‌ بلندگوها قطع شدند، مزدوران را هم کمی دورتر کشیدند تا در جریان تیراندازی نیروی قدس مبادا آسیبی به آنها وارد شود. حمله که تمام شد، مزدوران دوباره به موقعیت قبلی برگشته و فحاشی ها دوباره شروع شد (همان‌ها که شما بخشی از تصاویرش را پخش کردید،‌ البته متأسفانه همه اینها قابل پخش نیست چون ازنظر عرف اجتماعی، تکرار آنها شرم‌آور است) منظورم از یادآوری این نمونه آن بود که علم کردن عنوان «خانواده دربرابر مجاهدین» یک دروغ بزرگ و یک بازی کثیف اطلاعاتی، امنیتی برای کشتار، شکنجه و جداکردن افراد از صفوف مقاومت است. والا‌ رژیمی که نمی‌خواهد سر بر تن مجاهدین و هواداران مجاهدین باشد، کجا دلش برای دیدار خانوادگی مجاهدین سوخته است؟ مثلأ به رفتار همین امیر یغمائی نگاه کنید، می‌گوید «من بعداز ۱۶سال میخواهم مادرم را ببینم»، باشد‌ بعداز شانزده سال، فردی به‌یاد مادرش افتاده و خواسته اورا ببیند، آوردن فیلمبردار باخود برای چنین دیداری چه معنی دارد؟ حالا که مجاهدین سند حضور فیلمبردار را منتشر کرده اند و دستش رو شده بعداز یکسال و نیم که هیچ چیز درباره چنین مستندی نگفته بود یکباره مطرح می کند «من قصدم درست کردن مستند مصور بوده است!» آخر چه کسی اینقدر رذالت به خرج می‌دهد که وقتی بعد از سالیان میخواهد برای دیدار مادرش برود، تصمیم می‌گیرد از این شرائط سوء استفاده کرده و یک مصور علیه سازمان و هویت انقلابی مادرش از آن دربیاورد؟ پس می‌بینید آنچه که تحت پوش دوست داشتن و علاقه به مادر می‌گوید تنها‌ یک دروغ محض است. البته خواهر مجاهد اکرم حبیب خانی به خوبی پاسخ اورا داد و مرزبندی خودرا در این طرح خائنانه وزارت مشخص کرد. این افراد اگر به خودشان باشد، آدم ممکن است فکر کند اینها که یکسری افراد شکست‌خورده‌ای بیش نیستند… که البته همین هم هست، ولی واقعیت اصلی در پشت صحنه، سناریوی بزرگ و کثیفی است که از سوی وزارت اطلاعات ملایان برای نجات آنها از سرنگونی در جریان است. البته این طرح‌های عملیات روانی بهیچوجه موفق نخواهد شد چرخ تاریخ را از حرکت بازدارد. واقعیتهای جامعه ایران چیز دیگری را می‌طلبد. ازطرف دیگر مجاهدین هم که الآن درعراق نیستند که بتوان با بلندگو و با نیروی آشکار نظامی و تروریستی قدس به‌آنها حمله و هجوم کرد. آنها الان در آلبانی یک کشور در اروپا هستند. یکی دو بار میتوانند از این اقدامان مذبوحانه کنند، ولی این کشور که امنیتش را بازیچه دست نیروی قدس نخواهد کرد، کمی زیاده‌روی کنند دم سفیر آخوندها را میگیرند و از آلبانی بیرون میاندازند.‌ یعنی این‌ها تشبثات و خواب و خیال‌های دوران سرنگونی است که آخوندا تلاش‌‎ می کنند با آرزوهای خود برای زیر فشار گذاشتن مجاهدین و از هم پاشاندن تشکیلات سرنگونی‌طلب خواهند توانست از سرنگونی محتوم و قطعی راه گریز پیدا کنند.

تماس یگانه از نروژ:

من یک جوان ایرانی هستم که چند سال است از ایران خارج شده‌ام. من در کهکشان سال ۲۰۱۶ که تازه از ایران آمده بودم نیز درمورد وضعیت خودم و اینکه کلا جوانها درنظام ولایت فقیه احساس بی آیندگی دارند و اصلا خوشحال نیستند و از همه مهمتر نداشتن آزادی و امنیت بخصوص برای دخترها صحبت کردم. همین صحبت های کوتاه من باعث شده‌بود که وزارت بدنام اطلاعات،‌ مشخصات مرا در بیاورد و همین رژیمی که الان دم از مهر و محبت خانوادگی میزند، بلافاصله سراغ خانواده‌ام که هیچ ربطی‌هم به مواضع سیاسی من نداشتند، رفت و شروع به اذیت، آزار و تهدید آنها کرد. وزارت اطلاعات خواهرم را احضار کرده بود و ساعت ها ازاو بازجویی کرده‌بودند. بعداز بدگویی‌های مفصل از مجاهدین و نسبت‌دادن کارها و اعمال ناشایستی که فقط از خود آنها برمی‌آید به مجاهدین، اقدام به گرفتن اطلاعات شخصی، مثل شماره تلفن و آدرس فامیل هایمان در خارج کرده بودند. حتی ازآنها فعالیت تک تک بچه‌های آنها راپرسیده بودند که چکار میکنند. دست آخر هم به او گفته بودند که «به خواهرت بگو برگردد، مجاهدین از او استفاده شان را می کنند بعد مانند دستمال کاغذی اورا دور خواهند انداخت» می‌ببینید این همان رژیمی است که حالا ادعای علاقه به رابطه خانواده دارد! اینها همانهایی هستند که خانواده های مجاهدین و هواداران آنها را در ایران تهدید، شکنجه و زندان میکنند. کجا رژیم آخوندی اعتقادی به خانواده، فرزند، مادر و پدر دارند؟ اگر کسی به مادرش علاقه داشته باشد، برای دیدار با او که خبر نگار نمی برد، بعد چنین دسته‌گلش را یکسال و نیم پنهان نمی کند! چنین کسی در سایت های وزارت اطلاعات آخوندها علیه مقاومت و خانواده‌اش ظاهر نمی‌شود تا هرچه فحش و تهمت بلد است نثار آنها کند! علیه مادر خود نمی گفت «اورا مجبور کرده‌اند مصاحبه های دیکته شده و اجباری را بخواند». فکر میکند هیچکس نمی فهمد که او و کسانی که پشت او هستند میخواهند با فیلمهای سفارشی وزارت اطلاعات، علیه مجاهدین مردم ایران و به‌خصوص نسل جوان را نسبت به پیشتازان مبارزه با آخوندها بدبین کنند. اینها همان کسانی هستند که درمدارس ایران که خودم هم در آنجا درس خونده‌ام، در راهنمایی تا دبیرستان در کتابهای درسی نیز دست از لجن پراکنی علیه مجاهدین بر نمی‌داشتند. آنقدر از مجاهدین و گرایش جوانان به آنها وحشت داشتند که نمی‌گذاشتند آنها کمترین شناختی نسبت به مجاهدین پیدا کنند چون می دانستند شناخت همان و گرایش به مجاهدین همان. و اینجاست که جوان علیه نظام بلند خواهد شد و نابودی نظام فاسدشان حتمی خواهد شد. بنابراین تمام سمپاشی های این رزیم دروغ است. پرونده سیاه آنها در دست مردم ایران است و نشان می دهد اینها جز تهدید، جزشکنجه و جزاعدام سلاح دیگری برای ماندن درقدرت ندارند. تا الان هم تنها خودرا به این ابزار سرکوب درحاکمیت نگه داشته‌اند. اگر برای رژیم اینقدر خانواده مهم است، چرا خانواده مجاهدین را تهدید میکند؟ نمونه اش فشارهایی است که روی خواهر خودم درایران است و زندگی خودش را دارد آورد. اوکه کاری به کار حکومت نداشت. اورا آنقدر تهدید کرده و فشار روحی، روانی رویش گذاشته بودند تا مرا از مقاومت دور کنند. اما من به این رژیم پلید و اطلاعات بدنامش پاسخ می دهم «کور خوانده‌اید که فکر کنید میتوانید با لوث کردن ارزشها و مرزبندیها، ما، جوانها و کانونهای شورشی در ایران ما را از ارگان رهبری جمعی قیام‌مان یعنی از اشرف۳ دور کنید! ما جوانها شما را جارو خواهیم کرد و با نگاهبانی از خون شهیدان واسیران این مقاومت، به شما که دشمن مردم‌ایران هستید میگوئیم بجنگ تا بجنگیم!»

تماس سمیرا از ایتالیا:

 دررابطه با این دستگاه شیطان سازی وزارت اطلاعات و آنچه موضوع بحث ارتباط مستقیم هفته گذشته (حضور خواهر اکرم حبیب خانی و آقای محدثین) به‌عنوان یک جوان ایرانی می‌خواستم برخی مطالب رااز دیدگاه خود بگویم. اول اینکه برای من بسیار جالب بود که یک زن انقلابی ایرانی درمیانه صحنه،‌ به پسر بچه ۴۰ ساله‌اش اعلام کرد که جوانان ایرانی کشته شده و به بند کشیده ایران را بچه های حقیقی خود میداند و البته این احساس کل خانواده مقاومت است. در ۴۰سال گذشته ما به دیدن انجمن های رنگ و وارنگ پوششی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی که در همه جا بوده‌اند مثلا در عراق جلوی دروازه اشرف که ظاهرا بدلایل عاطفی و برای تضعیف روحیه و سوء تبلیغ علیه مجاهدین می‌پرداختند، عادت کرده ایم. این بار هم یک کوچولوی ۴۰ ساله با پدر اطلاعاتی و عموی انجمن نجاتی‌اش را علم کرده‌اند. درحالیکه این بچه اگر می‌خواست مادرش را ببیند، به هزار طریق شرایط برایش فراهم بوده است بنابراین نیاز توسل به واسطه‌گری پاسداران خونریز و سپاه تروریست نیست! بنابراین مشخص است پشت این نقشه کثیف، چه خوابیده است؟! این برهه از زمان، نقطه تاریخی بسیار حساسی برای رژیم از ابتدای روی کار اومدنش تا بحال است هیچوقت اینقدر ضعیف و خوار نبوده، شرایط بیرونی برایش غیر قابل تحمل شده، اعتراض اجتماعی که نتیجه جنایات بی اندازه، بی کفایتی، دزدی، فساد دولتی و چپاول و غارت ثروت های ملی است، نوید انفجاری بس مهلک را به آن می‌دهد. اگر به اینها عملکرد و فعالیت‌های مقاومت در خارج کشور و حرکات کانونهای شورشی در داخل را اضافه کنیم، فهم دست‌وپا زدنهای رژیم خیلی ساده تر می‌شود صحبت رژیم جنایتکار آخوندی از عاطفه و عشق و علاقه خانوادگی، هم از اساس بی معنی است. کافی است به عملکرد این جنایتکار ها با بچه های کارتن خواب و زباله گرد مملکت ما نگاه کنید تا ببینید چطور آنرا تبدیل به مشکلی نامرئی ولی فراگیر کرده اند. رژیم از «علم کردن عواطف خانوادگی» هدفی غیراز تبلیغات دروغین علیه سرسخت ترین و راستین ترین مخالفینش ندارد. طومار امضای ۸۰۰۰ نفری هم قسمتی از این خیمه شب بازی رژیمی است که تنها ظرف یک هفته ویا کمتر، ۱۵۰۰نفر را درخیابانها کشته است. ۱۲۰۰۰ نفر را حبس و زیر شکنجه برده‌است. مادران مجاهد را جلوی کودکای خردسالشان شکنجه میکند و… چطور چنین جنایتکارانی حالا فیلشان یاد هندوستان افتاده؟ اخیرا همه شاهد دستگیری دو دانشجوی نابغه به اتهام ارتباطشان با سازمان مجاهدین و ۱۸ تن دیگر بودیم که هم‌اکنون زیر شکنجه هستند. پس عاطفه و علاقه و خانواده، برای این رژیم کلماتی فاقد روح و معنی هستند که الان قصد دارد تنها از اینها فقط و فقط جهت ضربه زدن به مقاومت استفاده کند. این تبلیغات زهرآگین، صرفا بخاطر مخدوش کردن اذهان عمومی در داخل و خارج ایران و سوء تبلیغ علیه مجاهدین و به خیال خام خودشان دورکردن مردم از مقاومت است ولی درحضیض حماقت و اشتباه محاسبه هستند. آلبانی عراق نیست که دراختیار رژیم باشد.

تماس غزل از ایتالیا:

این رژیم سال هاست بدنبال این است که مقاومت دربرابر خودرا ازبین ببرد و در این مسیر از هیچ جنایتی کوتاهی نمی‌کند تا به این هدفش برسد. بطورخاص الان که دیگر کاملا برایش عینی شده که وارد دوران سرنگونی شده است. برای مقاومت ایران هم ترفندهای رژیم دجال آخوندی چیز جدیدی نیست، هر وقت این رزیم با بن بستی مواجه شده یا به بحران می خورد، فعالیتش علیه سازمان را بیشتر میکند. سعی میکند یکطوری با ضربه ای به این مقاومت تعادل خودش را حفظ کند. زمانیکه مجاهدین در اشرف و لیبرتی در عراق بودند رژیم به‌راحتی دستش به آنها می رسید و با موشک باران تلافی میکرد اما الان دستش کوتاه شده بنابراین درخارج کشور این جنگ روانی و این شیطان سازی کثیف را ازطریق مزدبگیرانش راه میندازد. بطور خاص از خانواده ها سوءاستفاده میکند تا علیه مجاهدین اطلاعات جمع کند و بعد با کمک مزدوران و فعالیت های تروریستی‌شان آنها را از بین ببرد. من می‌خواستم جواب خودم به حرفها و دروغهای مزدورانی که فیلمشان را اول برنامه نشان دادید بدهم چون واقعا تمام حرفایشان دروغ است. مادرمن در اشرف ۳ هست و دراین سالها، من چندین بار برای دیدار او به اشرف۳ بدون هیچ تضادی و مشکلی رفته ام. مقاومت ایران مطلقا با کسی که واقعا می خواهد برای دیدار خانواده اش برود مشکلی ندارد. مشکل با کسانی است که مانند این طرف، مدتی درهمکاری با رژیم هستند، در سایت‌های اطلاعات رژیم علیه مادرشان و مبارزه او مقاله می‌نویسند، توهین و فحش می‌کنند. اینها که برای عاطفه یا دیدار ماد و بستگانشان نیامده‌اند بلکه با پوش عاطفه قصد پیش بردن اهداف رژیم را دارند. آنهم در دوره ای که رژیم به بن بست خورده و فعالیت کانونهای شورشی درایران اوج گرفته است. همه هم خوب میدانند که رهبری کننده این اعتراضات و شورش ها مجاهدینند. بنابراین وزارت اطلاعات رژیم همه انرژیش را برای شیطان سازی ها از مجاهدین می ‌گذارد تا این پیوند را قطع کند. البته به‌نظرمن واقعا کور خوانده است که فکر کند با چنین شیطان سازیهایی میتواند فعالیت های کانون های شورشی را کمرنگ کند ویا این پیوند را بشکند. آخرین چیزی هم که میخواستم بگویم همانطور که خواهر اکرم عزیز گفته بود، این مزدوران باید بدانند فرزندان مجاهدین، این قبیل مزدوران نیستند که آگاهانه تصمیم گرفته‌اند مرز سرخ بین مردم ایران و این رژیم جنایتکار را رد کنند. مرز سرخی که برادر بهنام هم گفت با خون شهدا کشیده شده است. بچه ها و فرزندان مجاهدین کودکان فقیر ایران هستند که مجبورند برای یه تکه نان درمیان برف و سرما و با وجود این ویروس کرونا به دستفروشی در خیابانها بروند. بچه های مجاهدین آن زندانیانی هستند که از قیام آبان ماه، بدون کمترین حقوق انسانی در زندانهای رژیم و زیر شکنجه اند. فرزندان مجاهدین آن کانون های قهرمان شورشی اند که با شجاعت در مقابل این آخوند ها ایستاده اند. با فعالیت های اشرفیان و پشتیبانی ما اشرف نشانان، بدون شک این رژیم دجال بزودی سرنگون خواهد شد. درود برشما و درود بر کانونهای شورشی.

تماس رؤیا از سوئد:

من تشکر می‌کنم از برنامه و صحبت های خیلی آموزنده‌تان. من این شانس را داشتم تا از طریق پدر و مادرم با سازمان مجاهدین آشنا بشوم. در این ۱۸سال هم ارزش‌ها و اعتقاداتشان را از نزدیک دیده‌ام. من خودم اشرف هم بوده‌ام، گرمای صداقت و حقانیتی که در جمع سازمان هست، در هیچ جای دیگری نیست. دور شدن از سازمان یک «ازدست دادن» است و هواداری از مجاهدین و مبارزه در راه آزادی و در کنار مجاهدین بودن، «یک افتخار» است. من انتخاب کرده‌ام که این راه را ادامه بدهم. آزادی انتخاب حق دموکراتیک همه انسان‌ها است. اینکه هر زمانی و به هر دلیلی انسان‌ها راه دیگر و انتخاب دیگری متفاوت با انتخاب گذشته‌شان کنند برای من قابل فهم است. ولی برای من همیشه این سؤال بوده که چه طور یک نفر که سازمان را شناخته و کنارشان زندگی کرده، به همکاری با دشمنش رو می‌آورد؟ این نشاندهنده ته‌خط بودن رژیم است و دانستن اینکه سرنگونی‌اش قریب‌الوقوع است. مجاهدین البته در این جنگ محکم مقابلش ایستاده‌اند. به همین خاطر است که وزارت اطلاعات رژیم از بریده مزدوران به‌عنوان خانواده مجاهدین (البته با پول دادن) سوءاستفاده می‌کند تا بتواند کوچکترین صدمه‌ای به آنها بزند.
درمیان حرفهای کثیفی که شما نشان دادید، دیدم که چطور برای من هم همین موضوعات پیش آمده است و رژیم چطور سعی کرده بود از طریق اطرافیانم مرا از مجاهدین دور کند البته با شناخت آگاهانه‌ای که درطول آشنایی ام با مجاهدین در طول مبارزه شان پیدا کرده بودم موفق نشد اما امروز می‌فهمم که دشمن رژیم است و باید در مقابلش ایستاد. من یادم هست از زمانی که مجاهدین در عراق بودند چگونه رژیم از بریده مزدوران به بهانه خانواده استفاده میکرد تا به این سازمان صدمه بزند. اما کور خوانده است. ما چنین اجازه‌ای را نمی‎دهیم. ما کارهای دشمن درداخل و خارج کشور را میشناسیم، درست است که من ایران نبوده‌ام اما با مطالعه و دنبال کردن خبرها، می دانم رژیم کجا ایستاده و سازمان مجاهدین کجاست؟. من بهعنوان یک جوان در خارج از کشور، وظیفه‌ام هست که مقابل رژیم بایستم به‌خصوص وقتی که می‌بینم چگونه این رژیم از ترسش جوانهای نخبه ایران را که خودش میگوید به مجاهدین وصل بوده‌اند دستگیر می‌کند. دستگیری ۲۰ نفر اخیر و هم دستگیری‌های آبانماه۹۸. این‌ها برای من نمونه‌ها مشخص و گویایی است که عمق حرکت جامعه را از آنها درک می کنم. رژیم خوب می داند دشمنش مجاهدین هستند بنابراین به هر شکل میخواهد به مجاهدین صدمه بزند. فرزندان بسیاری بوده‌اند که برای دیدار خانواده‌هایشان به اشرف۳ رفته‌اند، بنابراین هیچکسی نمی‌تواند و اجازه ندارد به مجاهدین این اتهام را بزند،‌ البته مشخص است مجاهدین به بهانه خانواده نمی‌گذارند رژیم و وزارت اطلاعات آخوندها ارتباطات خودرا با کانون پرطپش قیام برقرار کنند. در پایان می‌خواهم بگویم که همه ما هواداران مجاهدین خلق تا آخرش پشتیبان مجاهدین اشرف ایستاده ایم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر